آب، آب، آتش! با آب شروع میکنم که نماد روشنی است و مایه حیات. دستوپا و همه جسممان در آب بود، در روزهایی چنین به تاریخ ۱۳۶۷ در سد مهاباد. غرض آموزش غواصی بود برای فرداهای جنگ، اما قطعنامه پذیرفته شد و نفس تفنگها به شماره افتاد و نگاههامان در نگاه هم شرمگینانه میشکست.
بماند حال آن روز که تلخیاش هنوز تازه است. ما در سد مهاباد بودیم در میان آب که گفتند آتشی تنورهکشیده از مرز میآید، میسوزد و میآید. قصرشیرین، سرپلذهاب، کرندغرب و اسلامآباد غرب را تخریب کرده است و بهسرعت از راه بزرگراه بهسمت کرمانشاه پیشرویی میکند. از همان میانه آب، خود را به میانه آتش رساندیم تا در تنگه چهارزبر، نرسیده به کرمانشاه، این مار آتشدهان را سر بکوبیم.
چنین هم کردیم ما بچههای امامرضا (ع) در لشکر ویژه شهدا در کنار برادرانمان از دیگر یگانهای رزمی و در کنار عشایر و مرزنشینان قهرمان. ما «مرصاد» را آفریدیم در روزی چنین و آتشی که خود را بیمهار میدانست، مهار کردیم و آتشافروزان را سر و دستوپا و کمر شکستیم بهتاریخ پنجم مرداد ۱۳۶۷. این، اما همه ماجرا نبود که از جنوب، در قلب خوزستان، هزاران تیر به خشاب جنایت میشد و در پی اشاره سرانگشت نفرینشده سرباز عراقی بهسوی زندگی برادران و خواهران ما شلیک میشد. عراقی که شعار صلح میداد، دریورشی گسترده در خوزستان آتش بهپا میکرد.
برادرانمان در یگانهای رزم آن روز آنجا درحالی آب بر آتش دشمن میپاشیدند که خوزستانیهای قهرمان را در کنار و پیشاپیش خود داشتند و یادم هست از خاطرات آن روزهای رزمندگان که مردم آن دیار، برخی سلاح نیافته و چوب برداشته و به میدان آمده بودند تا پا بشکنند از دشمن بعثی. چنین هم کردند و دوباره خاک خوزستان را وجببهوجب پس گرفتیم. خون دادیم و پس گرفتیم. پس گرفتیم و قسم خوردیم بهتر از پیش میسازیمش. کم هم کار نکردیم، اما امروز را گمانمان نبود؛ اینکه مایی که آتشها را فرونشانده بودیم، دوباره درگیر مسئله آب شویم، اما شدیم، اما قهر طبیعت کار خود را کرد و ضعفهای مدیریتی به آن ضریب داد و رسیدیم به امروز در ۵ مرداد ۱۴۰۰ که حال هموطنان خوزستانی ما خوب نیست.
آنان که خوب نباشند، حال ما هم بد میشود. آنان که آب نداشته باشند، لبهای ما هم تبخال میزند؛ برادرانیم آخر، برادران خونی. خون دادهایم برای هم تا جان بگیرد ایران و جوان شود استعدادها. امروز که داریم تقویم را ورق میزنیم و بهنام شکوهمند «مرصاد» میرسیم، یادمان میماند که از کمینگاه قهر طبیعت هم باید باهم بگذریم و مسئولان این دیالوگ سریال «میکائیل» را بهیاد داشته باشند که «مردم حتی آنجا که حق با آنان نیست هم باز حق دارند» و بهاحترام حق مردم با همه توان به میدان آیند.
اینکه دشمنان و زایدههای مانده از «عملیات مرصاد» آتش میافروزند، از مسئولیت ما نمیکاهد. آنان «مباشر» هم که باشند باز «سبب» را باید در «بد» مدیریتکردن مسئولان سراغ گرفت و بیتعارف گاه «سبب، اقوی از مباشر است». اینجاست که باید پرسید از این «مسبب»ها که چرا چنین شد؟ از آب شروع کردیم و با آب تمام میکنیم تا هیچ آتشی در هیچ گوشهای از خانه برنیفروزد. آب را دریابید بهاحترام آبروی شهیدان مرصاد و شهدای جنوب. آتش را فروبنشانیم که حق مردم آب است، آب، آب!