امیرمنصور رحیمیان| شهرآرانیوز - حافظه تاریخ پر است از جنگها، انواعواقسام بیماریها و همهگیریها و وقایعی که میتوانست نسل بشر را برای همیشه از بین ببرد، آنهم در گذشتهای که تعداد جمعیت آدمها کمتر بوده و علم و فرهنگ هم چندان پیشرفته نبوده است. ولی هیچکدامشان زورشان به زندگی نرسیده یا بهتر است اینطور تعبیر کنیم که آنها نتوانستهاند امید را از بین ببرند.
امید به آینده و ادامه زندگی، برای آدمها در هر زمانی و هر نسلی، تعیینکننده و سرنوشتساز بوده است. تلاش برای گسترش علم و کشف انواع واکسنها و تلاش برای درک متقابل و شیوههای جدید همزیستی و صلح از دل همین خاصیت بشر پدید آمده و ادامه زندگی را برای آنها میسر کردهاند. حالا انسان با تجربهای طولانی و دستانی پینهبسته از نبرد با انواع مصائب و مسائل، در لبه یک پرتگاه دیگر ایستاده است. شرایطی که گذرکردن از آن برایشان بهنظر چندان دشوار نیست. تعداد آدمها زیاد است و علم و فرهنگشان هم بهاندازه کافی رشد کرده است که از این تنگنا عبور کنند، ولی یکچیز نزدشان کمرنگتر شده است. اینبار شرایط با گذشته کمی فرق میکند. رنگ تند و زننده امید به زندگی، پیش آنها کدر و کمحالتر شده است. این را از موجی پنهانی و نامحسوس که در پس اتفاقات روزمره در جریان است، میشود درک کرد؛ موجی از ناخشنودی که در نسلهای جدید راه افتاده است و مثل لکه جوهری دارد در تاروپود جوامع بشری میدود.
آنقدر سرعت این گسترش زیاد است که علم و فرهنگ هم به گردپای آن نمیرسند. نگرانی از نبود غذای کافی، نگرانی از نابودکردن دریاها، منابع زمین، آب شرب، هوای آلوده و هزار مصیبت دیگر، کمکم رنگ تند امید به آینده را کمحالتر میکند. آنقدر که برای دیدن یک نمونه از این چیزها آدم لازم نیست زیاد بگردد؛ هر روز در پس اخبار جنگ و دعواهای همیشگی سیاسی و اقتصادی جهان، همین چیزها را میتوان دید. میتوان با وحشت گفت که جنگ برای آب، غذا و هوا دارد به نبردی همیشگی تبدیل میشود. انگار زمین برای نهایت یک میلیارد نفر جا داشته و حالا میزبان نزدیک به ۹ میلیارد نفر است. کرونا بهعنوان بیماری همهگیر عصر حاضر، این دفعه بیشتر از اینکه در واقعیت آزاردهنده باشد، در ذهن آدمها به زخمی عمیق تبدیل شده است؛ زخمی که رهاشدن از آن و التیامپیداکردنش به همین راحتیها هم نیست. این موضوع به همه ابعاد زندگی آدمها هم تسری پیدا کرده است. المپیک که تا قبل از این بیماری بهعنوان اتفاقی مبارک شناخته میشد، اینبار به واقعهای ترسناک و غمگین تبدیل شده است.
اتفاقی که یکی از خاصیتهایش رونقدادن به اقتصاد و دیدهشدن جاذبههای گردشگری کشور میزبان بود، اینبار پشت درهای بسته ورزشگاهها برگزار شد و با اعتراض مردم کشور میزبان همراه بود. خیلی مشکل است که آدم بخواهد برای بعضی از کارتونها مطلبی بنویسد؛ آنقدر که صریح و واضح رفتهاند سر اصل مطلب و همهچیز را به تصویر درآوردهاند که جایی برای توضیح اضافه نمیگذارند. اثر این هفته هم از همان کارتونهاست.
«کریستو کومارنیتسکی»، کارتونیست بلغارستانی، در روزنامه «سگا» بهسادگی به غم بزرگ پشت این اتفاقات پرداخته است. او یک قهرمان المپیک را با ماسک تصویر کرده که بر سکوی قهرمانی ایستاده است. در کنارش نفر دوم هم با ماسک روی همان سکو ایستاده است و کسی که مسئول انداختن مدال بر گردن آنهاست، با رعایت فاصله اجتماعی و با ابزاری فلزی و آنتنمانند، دارد مدال را به گردن آنها میاندازد. به چهره آنها نگاه کنید؛ هیچ ردی از خوشحالی در صورت قهرمانان المپیک دیده نمیشود. انگار مجبور بودهاند در این مسابقه شرکت کنند. برندهشدن در مسابقهای بدون حضور تماشاچیان، بدون شوق آدمها و بدون درآغوشکشیدن یکدیگر چه لذتی دارد؟ کارتونیست خیلی صریح و به بدیهیترین شکل، اتفاقی را که درحال وقوع است تصویر کرده است، ولی انگار میخواسته است تاریخنگاری هم کرده باشد. هیچ المپیک دیگری با ماسک و اینطور چیزها و به این شکل برگزار نشده است؛ کاری که در حافظه تاریخ میماند.