محمد ناصر حق خواه | شهرآرانیوز - سریال «دودکش» در اوایل دهه نود با مانور روی چند موضوع مهم که کمتر به آنها پرداخته شده بود و با خلاقیت تیم نویسندگان و بازیهای خوب، توانست به یکی از سریالهای به یاد ماندنی طنز تلویزیون تبدیل شود. محور قرار دادن خانواده و اهمیت آن، سر کردن با مشکلات و در کنار هم بودن برای رفع آن، کمدی موقعیت و استفاده از توان بالای بازیگرانش در عمیق کردن این موقعیت ها، پدید آوردن دو قطبی بین هومن برق نورد و بهنام تشکر (فیروز و نصرت)، داستان عاشقانه بهروز، برادر فیروز، و کشش روایی بالا، از عوامل موفقیت فصل یک «دودکش» بود. پس از یک بار تلاش تیم سازنده دیگر برای ساخت «دودکش ۲» با نام پادری و شکست مطلق این اتفاق، همان تیم سازنده قبلی با جایگزینی برزو نیک نژاد، به جای محمد حسین لطیفی به عنوان کارگردان از چند هفته پیش روی آنتن رفته است.
«سریال دودکش» در فصل اول پُربارتر بود
سریال «دودکش ۲» و انتقاد از محتوای آن
از همان ابتدای پخش این سریال معلوم بود که تیم جدید قصد دارد الگوی موفق «پایتخت» را نقشه راه خود کند؛ سریالی که توانسته بود با تکرار نقاط قوت پیشین و اضافه کردن بازیگران جدید شش فصل بسازد و پربینندهترین سریال تلویزیون باشد. اما یک اشتباه اساسی باعث شد که نه تنها این سریال به یک مجموعه پرکشش برای فصلهای متوالی تبدیل نشود بلکه خاطرات خوب فصل یک را هم خراب کند. اشتباه اساسی اینجا بود که سازندگان فراموش کرده بودند که یا باید سریالی باشند که هر شب قصهای را دنبال کنند یا یک قصه واحد را با چند خرده داستان در طول چند قسمت روایت کنند.
«دودکش» هیچ کدام از این دو نیست و از ضعف وجود قصه مرکزی و نخ تسبیحی برای خرده روایتها رنج میبرد. اگر کل کلهای محسن تنابنده و احمد مهرانفر در «پایتخت» دل نشین بود و بگومگوهای هومن برق نورد و بهنام تشکر در «دودکش ۲» تکراری شده است، اگر عاشق شدنهای مکرر احمد مهرانفر کشش داشت و عشقهای یک طرفه امیرحسین رستمی جذایبتی ندارد، به این برمی گردد که تماشاچی یک قصه اصلی را دنبال نمیکند تا در کنارش این چاشنیها هم اضافه شوند، بلکه اصل ماجرا شده کل کلهای تمام نشدنی دو شخصیت اصلی، توسری خوردن بهروز از فیروز، اصطلاحاتی مثل آمپاس و قمپز و قیف و قپی و بلدم بلدم و دیگر هیچ.
اما مشکل دیگر آنجاست که آن قدر سازندگان فصل جدید دوست دارند الگوهای قبلی فصل یک را تکرار کنند که حتی خرده داستانی مثل پر شدن چاه قالی شویی را دوباره علم کرده اند و فکر میکنند که با داستان یک بار سوخته شده میشود دوبار خنده گرفت، همان طور که با کله پاچه خوردن و ماجراهایش میشد در فصل یک خنده گرفت و نمیشود دوباره آن را تکرار کرد. اما باوجوداین هنوز مایههایی از ایمان قلبی و کنار هم بودن در شرایط سخت اقتصادی، یکی بودن و دل به دل هم دادن خانواده برای موفق شدن یکی از اعضای خانواده و وفای به عهد و مهربانی به همنوع و البته رابطه بی شیله پیله و مستقیم با خدا، که از رموز موفقیت فصل یک بود در این فصل هم تکرار شده و به ماجرا نشسته، با این تفاوت که ضعفهای ساختاری در روایت باعث کم اثر شدن امتیازات اخلاقی و نکات مثبت دیگر شده است.