گروه تاریخ و گردشگری شهرآرانیوز | جنبش مشروطه ایران در حالی ۱۱۵ سال از عمر خود را سپری میکند که امروز نظام سلطنت در ایران به تاریخ پیوسته است و اثری از هیچ پادشاهی نیست. اما باید دانست مشروطه بدون پشتوانههای محکم و قانونی و منافع مردم، منجر به همین شکستی شد که امروز تاریخ از آن میگوید. ۴ پادشاه پس از انقلاب مشروطه یک سرنوشت داشتند و از سوی مردم خود طرد شدند؛ زیرا برخلاف آنچه که مشروطه میگفت عمل نکردند و مشروعیت خود را در حکومتکردن میدانستند و نه سلطنت.
درباره عملکرد پادشاهان قاجار میتوان گفت همراهشدن و هماهنگشدن با موج جدید حاکمیت برای آنان که فرزندان استبداد و خودکامگی بودند و میراث پدران را بدون هیچ زحمتی بهدست آوردند، درکنکردن مشروطه و گردنننهادن به آن قدری سخت بود و سرانجامی جز سقوط نداشتند. اما حکومت پهلوی میتوانست راه درست را در پی گیرد و پایبند به مشروطیت باشد. اما نهاد مشروطه و نظامی مردمسالار، آمال و آرزوی شاهان پهلوی نبود و آنان هم راه قاجاریان رفتند و در سیل مردم غرق شدند.
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و ظهور رضاخان و اقدامات نمایشی او برای اصلاحات و مدرنیسم در ایران، مردم را امیدوار به آینده ساخت. اما با تاجگذاری رضاشاه و آغاز حکومت پهلوی و نمایانشدن خواستههای او برای حکومت و نه سلطنت، موجی از ناامیدی در مردم به وجود آورد. مجلس در دوره پهلوی اول، ناکارآمد و فرمایشی بود و هیچ دورهای از انتخابات مجلس به طور آزاد برگزار نشد. فشارهای سیاسی و سرکوب حداکثری مردم توسط پلیس رضاشاه، عملا هرگونه فعالیتی را محدود ساخت.
برخی مشروطهخواهان قدیمی ایران مانند کسروی و تقیزاده که توان مقابله با دستگاه استبداد جدید را نداشتند، در حکومت ذوب شدند و تبدیل به بخشی از حاکمیت جدید گشتند. ترور، تبعید و زندان، میراث حکومت جدید برای آزادیخواهانی بود که دیروز فریاد مشروطهخواهی سر میدادند و امروز دربند بودند. بدین صورت، ۱۶ سال حکومت رضاشاه سپری شد و نهایتا دولتهای دخیل در پادشاهی رضاشاه، سرانجام او را عزل و تبعید کردند. در دوران حکومت او، اعتماد خارج از قاعده به دولتهای استعماری مانند دولت انگلستان، عدم توجه و اقدام مشروطهطلبان در ایجاد زمینهها و ساختارهای مورد نیاز حکومت مشروطه خاصه در بُعد آموزشی و اجتماعی، تبدیلنشدن جریان مشروطیت به یک گفتمان غالب در ابعاد مختلف و پراکندگی و تنوع وسیع نیروهای اجتماعی دخیل در آن، از جمله اتفاقاتی بود که نشان داد مشروطه هیچگاه مشروعیت سیاسی در ایران نخواهد داشت.
محمدرضا پهلوی پس از تبعید پدر، در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ سوگند پادشاهی خورد و بر تخت نشست. سالهای ابتدای سلطنت شاه جوان همزمان با اشغال خاک ایران توسط قوای متفقین بود و او نه میتوانست سلطنت کند و نه حکومت؛ بنابراین تا پیش از آغاز دهه ۳۰ شمسی، جریان مشروطیت در ایران، گروگان جنگ و مسائل پس از آن بود و فرصتی نیز برای نمایاندن چهره شاه به مردم نبود.
پهلوی دوم نظر به سن و سال، تحصیلات اروپایی و تمایل به تغییرات در بدنه حکومت، پادشاهی متفاوت برای مردمش بود. اما همچنان زیر سایه دولتمردان زمان حکومت پدرش قرار داشت و برخی از رجال سیاسی مغضوب دوران رضاشاه نیز، او را چندان به حساب نمیآوردند و همین مسئله بیشتر او را به فکر رسیدن به حکومت مطلقه نزدیک میساخت.
رویداد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و حضور علنی ایالات متحده آمریکا در سیاست داخلی و خارجی ایران و حمایتهای بیسابقه از دربار، فرصتی بیبدیل برای پادشاه ۳۳ ساله فراهم کرد تا به آرزوی خود برای حکومت برسد. از این تاریخ تا سقوط رژیم پهلوی، نخستوزیران یا براساس نیاز دربار به ارتباط با آمریکا انتخاب میشدند یا انگلیس و مجلس شورای ملی و مجلس سنا نیز غالبا براساس همین دکترین از صندوقهای فرمایشی آرا سر بر میآوردند. حتی ارکان دولت هم بهجز اجرای فرامین شاه و دربار، اختیار عملی نداشتند. با این حال، پهلوی دوم، مشروطه را ودیعه الهی برای خود و مردم ایران عنوان میکرد!
احزاب و مطبوعات که اولین نیازهای مشروطه در ایران بودند و عمده تلاش مشروطهخواهان، ایجاد ساختاری منسجم و دمکراتیک از طریق این دو تریبون بود، دستخوش تغییرات شدند و رژیم پهلوی دوم، با تکحزبیکردن ایران و خلق حزب رستاخیز و از سوی دیگر، کنترل بیسابقه مطبوعات و رادیو و تلویزیون، نفسهای به شماره افتاده مشروطیت در ایران را قطع کرد تا ایران با فرمان همایونی به سوی تمدن بزرگ حرکت کند.
اینجا بود که مردم دریافتند هر یک روزی که حکومت پهلوی باقی بماند، مشروطه که هیچ، آزادیای باقی نخواهد ماند و دلخوشی به برخی آزادیهای ظاهری بیمعنا خواهد بود. از سوی دیگر، ولخرجیهای بدون برنامه دولت باعث تورم شده بود و رؤیای پیشرفت و دروازههای تمدن بزرگ هم به دیوار خورده است؛ بنابراین اندیشه انقلابی دیگر برای رهایی و یافتن مسیر صحیح در کشور ایجاد شد و سرانجام آن، پیروزی حقیقیتری بود.
ایران بین دو انقلاب در حقیقت، پوسته و ظاهری از مشروطه بود و رجال سیاسی به آرمانهای مشروطیت، خواستههای علمای صدر مشروطه و توده مردم خیانت کردند و مردم در آن عصر این خیانت را بیش از این برنتافتند و مشروطه برای همیشه به تاریخ پیوست.