آیا سریال «شوگان» فصل دومی هم خواهد داشت؟ تقدیر از دکتر سلمان ساکت، همراه همیشگی مرکز آثار، مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد (۵ اردیبهشت ۱۴۰۳) سریال «مامان اشتباه می‌کند» روی آنتن تلویزیون + زمان پخش و تکرار «محمد صادقی» بازیگر جنجالی از ایران رفت + عکس حادثه سر صحنه فیلمبرداری برای «ادی مورفی» رادیو، صدای ماندگار است رونمایی از پوستر جدید «سال گربه» + عکس سریال «سووشون» آماده توزیع در شبکه خانگی بازیگران سریال «هشت پا» معرفی شدند کنسرت بی‌کلام «نوای آفتاب» روی صحنه + جزئیات فقدان چشم‌انداز، حلقه مفقوده جشنواره‌های هنری «مست عشق» سینمای ایران را هوشیار خواهد کرد؟ «آپولو» از آمریکا جایزه گرفت حامد بهداد و سحر دولتشاهی با «مفت بر» در راه سینما انتشار فیلم سینمایی «همسر» ویژه نابینایان صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ مروری بر جدیدترین سریال‌های تلویزیون پربازدیدترین شبکه تلویزیون در ماه نخست سال ۱۴۰۳ معرفی شد نماهنگ جدید ابوذر روحی رونمایی می شود
سرخط خبرها

سیره نیکان در سطور رمان

  • کد خبر: ۷۷۲۹
  • ۰۴ آبان ۱۳۹۸ - ۰۶:۲۸
سیره نیکان در سطور رمان
نگاهی به ۳ رمان که به شخصیت پیامبر (ص)، امام حسن (ع) و امام رضا (ع) می‌پردازند
فرمند| بازتاب شخصیت و زندگی بزرگان دینی و مذهبی در ادبیات داستانی فارسی امری باسابقه است، به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و جدی گرفته شدن هرچه بیشتر ادبیات دینی و مذهبی، داستان‌ها و رمان‌های گوناگونی با محوریت زندگی و اندیشه و گفتار و رفتار پیامبران و ائمه اطهار (ع) و نزدیکانشان نوشته شده است و می‌شود. از آن میان برخی آثار مورد اقبال یا معرفی بیشتری قرار گرفته‌اند. در آستانه فرا رسیدن سالروز رحلت پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و امام علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع)، نگاهی داریم به ۳ رمان که به این معصومان توجه داشته‌اند.

آنک آن یتیم نظرکرده
«آنک آن یتیم نظرکرده» یکی از مشهورترین کتاب‌هایی است که درباره حضرت محمد (ص) در ایران منتشر شده است. نویسنده این رمان، محمدرضا سرشار که به رضا رهگذر نیز شهرت دارد، از نویسندگان باسابقه ادبیات انقلاب است. سرشار در این رمان -که بر پایه جست‌وجوهایش در متون تاریخی مرتبط با زندگی و سیره پیامبر اسلام (ص) شکل گرفته است- می‌کوشد با بیانی شاعرانه لحنی گرم و گیرا به داستانش ببخشد. نویسنده همچنین نثری کهن‌گرا را به کار گرفته است تا خواننده در حین مطالعه اثر در حال و هوا و فضایی تاریخی قرار گیرد. ماجرای رمان، از حوادث نزدیک به زاده شدن پیامبر (ص) مانند حمله سپاه ابرهه برای تخریب خانه کعبه تا مهاجرت شماری از مسلمانان به حبشه را دربرمی‌گیرد. گویا نویسنده وعده داده است دنباله وقایع زندگی حضرت رسول اکرم (ص) را نیز به نگارش درآورد. در بخشی از رمان آمده است: «با نشستن نخستین گنجشک بر کف سنگ‌فرش حیاط، پیامبر ناگاه در جان خویش جنبشی احساس کرد. نخست در زیر عبا و لحاف و گلیم، سنگین، جنبید. پس نرم پلک گشود و دیگربار دیده بربست.
از آن تب و لرز پیشین، هیچ اثر نمانده بود. لیک کوفتگی‌ای سخت در تن و دردی اندک در سر بر جای مانده بود.
به حیاط اندر، خنکای سپیده دم واپسین روز‌های پاییز که از جانب صحرا در زیر پوست شهر می‌دوید، لرزه بر تن گنجشکان می‌افکند. در زیر آن روی‌انداز‌های کلفت اما، گرمایی دلچسب تن سست پیامبر را در بر گرفته بود.
چه مایه پیکر کوفته و روان خسته‌اش در تمنای خواب بود! چه‌سان دلخواه و شیرین بود آن لحظه‌ها!
لیک آن لحظه‌های خوش، دیر نپایید. پیامبر، غوطه‌ور در میانه خواب و بیداری، ناگاه چندی، صدایی چونان کشیده‌شدن آهن بر آهن شنید.
آنگاه صدایی دیگر در گوشش نشست.
ـ‌ای جامه بر سر کشیده.
برخیز!»

عشق در برابر عشق
امام حسن مجتبی (ع) چنان‌که در روزگار زندگی و امامتشان بسیار مظلوم واقع شدند، پس از شهادت غریبانه‌شان نیز ظلم بسیار دیدند؛ ستمی که از ممانعت بنی‌امیه از خاک‌سپاری حضرت در کنار جدشان رسول خدا آغاز شد. حتی شاید پربیراه نباشد که کم‌رنگ بودن تصویر حضرت امام (ع) در ادبیات داستانی امروز را نشانه‌ای دیگر از مظلومیت دومین امام شیعیان بدانیم. بااین‌همه نویسندگانی به این مهم اهتمام ورزیده و آثاری داستانی با توجه به زندگی و شخصیت حضرت نوشته‌اند. «عشق در برابر عشق» نوشته نویسنده جوان، امید کوره‌چی، یکی از این آثار است. داستان کتاب به جوانی ایرانی می‌پردازد که به خدمت امام حسن (ع) درآمده است و اینک بریده‌ای از این رمان: «در چشم به هم زدنی مسجد پر شد از جمعیت سوگواری که دسته‌دسته همه‌جا را پر کرده بودند؛ درست مثل جزیره‌های به‌هم‌چسبیده. هرمز این تربیت عشیره‌نشینی عرب را خوب می‌شناخت که هرکس فقط با قبیله و عشیره خودش می‌نشیند برای همین خودش را قاتی هیچ دسته‌ای نکرد و کنار ستونی ایستاد که ناگهان دوباره مرد را دید. خودش بود، با قامتی بلند، چهره‌ای به روشنی ماه و اندامی ورزیده وارد مسجد شد و به سمت منبر رفت. همه مردم ساکت شدند. مرد ایستاد روی پله منبر و گفت:‌ای مردم در چنین شبی قرآن نازل شد و در چنین شبی عیسی بن مریم را به آسمان بردند و در چنین شبی یوشع بن نون کشته شد و در این شب پدرم امیرالمؤمنین علی از این جهان رحلت کرد. های‌های گریه‌های مردم بلند شد. مرد دوباره گفت: به خدا سوگند هیچ یک از اوصیا بر پدرم علی در رفتن به بهشت پیشی نجسته‌اند و نه کسی پس از او تواند، و این‌گونه بود که رسول خدا صلی ا... علیه و آله و سلم او را در هر مأموریت جنگی که می‌فرستاد جبرئیل در سمت راست او و میکائیل در سمت چپ او می‌جنگیدند و هیچ درهم و دیناری پس خود به جای نگذارد، جز هفتصد درهم نقره که از جیره بیت‌المال او زاید و اضافه آمده.
مردم همین‌طور های‌های می‌گریستند و بر سر و صورت می‌زدند. مرد سکوت کرد. اندوه روشنی به چهره‌اش دویده بود و ناگهان مرد هم گریست. همه جمعیت با دیدن اشک مرد به گریه و ضجه افتادند. بغض غریبی گلوی هرمز را گرفت، انگار غم دنیا نشسته بود به حلقش تا خفه‌اش کند و هرمز هم بی‌هوا به گریه افتاد و ناباورانه گریست. از روزی که خودش را شناخته بود این‌طور گریه نکرده بود، اما حالا نمی‌دانست چرا دلش این‌طور می‌لرزد و این اشک از کجا می‌آید! انگار آسمان هم گریه می‌کرد.»

به بلندای آن ردا
«به بلندای آن ردا» نوشته سید علی شجاعی یکی از رمان‌های تاریخی‌مذهبی درباره حضرت رضا (ع) است. رمان با گفت‌وگوی مأمون عباسی و معشوقه بیمارش آغاز می‌شود. معشوقه مأمون را وامی‌دارد تا درباره اشتباهاتش از زمان آغاز ولایت‌عهدی تا شهادت امام رضا (ع)، به او توضیح دهد.
به این ترتیب از زاویه این خلیفه شقاوت‌پیشه، زندگی و کرامات امام رضا (ع) شرح داده می‌شود. بخش‌هایی از کتاب را بخوانید: «او را چه حاجت به امارت و سیادتی که تو بدهی‌اش؟ خواندی‌اش، چون تو محتاجش بودی! چون همه راه‌ها را بسته می‌دیدی...، چون روزی نبود که خبر قیامی نرسد و شبی نبود که آسوده سر بر بالین... [..]هرچقدر نبوغ و سیاست در آستین داشته باشد، باز زیرکی ابوالحسن را نخواهد فهمید... که به اجبارش رنگ انتخاب زده و همه را بازی اختیار داده وگرنه می‌داند که نیامدنش می‌شد حکایت پدرم و پدرش... اگرچه هارون بلنداندیشی مرا داشت و خودش را اسیر به بند کشیدن موسی بن جعفر کرد و تاریخ را تا همیشه علیه خود شوراند، اما هر خِردِ خُردی هم می‌داند که یک‌سر جهل است اگر شبی را بی بیم این خاندان صبح کنی... احمق است آن‌که می‌پندارد که از شمشیر باید ترسید... حکومت شمشیر را می‌توان برابر سپر گرفت و شمشیر بران‌تر آورد، اما... حکم قلب را هیچ سپاهی یارای برابری نیست....»
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->