پلیس مشهد راز خیانت خانوادگی را فاش کرد؛ سارق طلاهای ۲۵۰ میلیونی، خواهرزاده مالباخته بود! انهدام باند جعل اسناد در مشهد؛ دسته‌چک‌های بانکی به نام کارتن‌خواب‌ها شوهر متهم به قتل در دادگاه: همسرم خیلی به خانواده‌اش وابسته بود اعترافات هولناک زن خیانتکار که راز قتل شوهرش را برملا کرد درددل‌های مادر سروش ستوده، مربی مشهور بدنسازی که توسط زورگیران به قتل رسید تصادف اتوبوس با کامیون در برزیل با ۱۱ کشته و بیش از ۴۰ مصدوم (۱۸ مرداد ۱۴۰۴) جزئیات جدید از آتش‌سوزی موکب در مرز مهران: یک نفر جان‌باخت و ۳ تن مصدوم شدند (۱۸ مرداد ۱۴۰۴) آغاز به کار بیمارستان صحرایی ۳۲ تختخوابی در مرز مهران صدور هشدار سطح نارنجی برای استان‌های خراسان رضوی، خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان (۱۸ مرداد ۱۴۰۴) هلاکت عامل مهاجم به ایست بازرسی در لرستان شرایط تقسیط حق ۲۷.۵ درصدی تأمین‌اجتماعی از عوارض پروانه ساختمان تا ۳۶ ماه مدیرکل آموزش و پرورش خراسان رضوی: باوجود ۱۸ هزار نفر کمبود نیرو، کلاس‌ها در اول مهرماه بدون معلم نخواهد بود + فیلم تنش خشکسالی ۴۰ درصدی | کشاورزان قربانی کمبود آب و قطعی برق انگشت ماشه‌ای و گردن پیامکی، عوارض استفاده زیاد از گوشی‌های هوشمند یبوست ناگهانی در سنین بالا را جدی بگیرید توزیع دارو در موکب‌ها ممنوع است وزیر دادگستری: مردم کشور ما در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه پای آرمان‌های نظام و انقلاب ایستادند وقوع حریق در مجتمع تجاری کاسپین انزلی؛ آتش نشانان در تلاش هستند آتش‌سوزی در مجتمع تجاری کاسپین منطقه آزاد انزلی (۱۸ مرداد ۱۴۰۴) + فیلم کشف حدود ۴ هزار تن کالای احتکاری در سراسر کشور کاهش چشمگیر نرخ بلیت پروازهای اربعین در روزهای کم‌تقاضا جزئیات بیشتر از افزایش سن و سابقه بازنشستگی تأمین اجتماعی با دلالان و مدعیان نفوذ برخورد می‌کند کشف یک کارگاه تولید و توزیع قرص‌های غیرمجاز در البرز استرداد کلاهبردار ۱۱ هزار میلیارد ریالی به کشور | به دام انداختن ۱۶ مهره اصلی از پازل تبهکاری جهانی جمع‌آوری شربت «سگانوز» از بازار سارقان حرفه‌ای اربعین شناسایی و ممنوع‌الخروج شدند پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (شنبه، ۱۸ مرداد ۱۴۰۴) | افزایش دما از روز دوشنبه اخاذی و اغفال دختران توسط یک شیطان‌صفت به بهانه فروش سوالات کنکور !
سرخط خبرها

مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری (۸۹)

  • کد خبر: ۷۷۵۳۰
  • ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۵
مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری (۸۹)
حجت الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی

شنبه- دارم به معاون شعبه توضیح می‌دهم که دسته چک خود را در آشفتگی اثاث کشی گم کرده ام، همکارش که مردی بشاش و بانشاط است، از میز آن طرف می‌گوید حاج آقا! به سلامتی رفته اید ولنجک؟ می‌خندم و می‌گویم: آدم مستاجر هر جا برود، مسافر است. بعد از او تشکر می‌کنم و می‌گویم: خیلی ممنون، کلاس ما رو بالا بردی. تا حالا فقط به اتوبان صدر رسیده بودیم!


یکشنبه- ساعت یک ونیم نیمه شب دارم از فرودگاه برمی گردم و راننده اسنپ، پسری جوان است. پرسپولیس برده است و او استقلالی است. از همین جا سر صحبت را باز می‌کنم و کلی باهم گپ می‌زنیم.
موقع خداحافظی می‌گویم: خدا بهت چهار تا زن بده و قبل از اینکه با دستپاچگی بگوید خدا نکنه، اضافه می‌کنم که: یکی اش همسرت باشه و سه تاش دخترهات. می‌گوید: «حاج آقا! دعا کنید کار درستی پیدا کنم، فعلا بیکارم و تا کار نداشته باشم، کسی به من زن نمی‌دهد.»


دوشنبه- پای دخترک فال فروش توی دمپایی پاره، زخم شده است و یکی دو نفر از مغازه دار‌ها کنار جوی آب خم شده اند و دارند پایش را می‌شویند و چسب می‌زنند. صحنه‌ای بسیار دلنشین و زیباست. کاش می‌شد بایستم و دستشان را ببوسم!


سه شنبه- مرد با نانی در دست به طرف یخچال بقالی می‌رود و ظرف ماست را برمی دارد و روی پیشخوان می‌گذارد که صدای دخترش را می‌شنود؛ پفک، پفک! به همسرش نگاهی می‌کند و تسلیم می‌شود. مغازه دار می‌گوید: ۳۸ تومن.
کارت خود را می‌دهد، اما موجودی ندارد. کارت دوم را امتحان می‌کنند و باز خالی است. کارت سوم هم موجودی ندارد. مرد با شرمندگی و اضطراب به زن اشاره می‌کند که دخترک گریان را بیرون ببرد. خودش فقط ظرف ماست را حساب می‌کند، شاید نمی‌خواهد سفره شام خالی بماند.


چهارشنبه- شب با صدای همسرم به آشپزخانه می‌دوم. جلوی ماشین لباسشویی نشسته است و با نگرانی می‌پرسد: تو هم بوی سوختگی را حس می‌کنی؟ خم می‌شوم و دوشاخه برق را درمی آورم و به سیم سیار و آداپتور نگاه می‌کنم. جای دوشاخه، سیاه شده است و بوی سوختگی می‌آید. دلم می‌ریزد. اگر سوخته باشد، با اوضاع قیمت‌های فعلی و در این شرایط چه باید بکنیم؟
همان جا که نشسته ام، به همسرم می‌گویم دست به چیزی نزن، فقط هر نذرونیازی بلدی، بکن! خودم هم رو به قبله می‌نشینم به دعا و التماس و می‌گویم خدایا! تو که خودت می‌دانی الان وقت سوختن ماشین لباسشویی نیست! بعد برمی گردم و سیم جدیدی می‌آورم و با ترس ولرز دوشاخه را دوباره به پریز می‌زنم و ماشین را روشن می‌کنم. در کمال ناباوری، شروع می‌کند به کار کردن.


پنجشنبه- شب جمعه ناگهان و بی سبب دلم هوای عباس بابایی را می‌کند و بسیار یادش می‌کنم و در اینستاگرام عکسی از روی ماهش می‌گذارم. وقتی ساعت از ۱۲ شب می‌گذرد، تقویم موبایل اعلام می‌کند که روز شهادت اوست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->