در کوچه ما احمدآقای بقال از کربلا برگشته است. سرتاسر کوچهمان پر شده از بنرهای رنگارنگ که از طرف همسر و فرزندان، پسرخاله حسین، دخترعمه و خانواده، خاله و پسران و ... نوشته شده است. اگر برای هر کدام به طور میانگین ۱۰۰ هزارتومان هزینه شده باشد روی هم رفته نزدیک به یک میلیون تومان برای آن بنرهای بیخاصیت هزینه شده است. دیروز عصر بعد از چند روز احمدآقا مغازهاش را باز کرد. وقتی برای خرید گذرم به مغازه همسایهمان افتاد همانطور که خریدهایم را داخل کیسه پلاستیکی میگذاشت از خاطرات سفرش میگفت. گفتم احمد آقا اقوام برایتان سنگ تمام گذاشتند. لبخندی زد و گفت: بله بار اولی بود که کربلا قسمتم میشد اقوام کلی به زحمت افتادند. گفتم احمد آقا دور تا دور منزلتان پر از بنر شده است. اصلا میدانید چند بنر برایتان به دیوار زده اند؟ کمی فکر کرد و گفت: راستش نمیدانم. هفت یا
هشت تایی فکر میکنم باشد. پرسیدم میدانید کدام یک از اقوام برایتان بنر سفارش دادهاند؟ چشمهایش را ریز کرد و گفت: چند بار از خانه بیرون آمدم، دیدم، اما واقعا نمیدانم چشمم به یکی دوتایشان خورده که همسرم و بچهها بنر زدهاند، خواهرم هم بود بقیه را دقت نکردهام. گفتم با بنرها چهکار میکنید؟ گفت به خدا نمیدانم. به دردی نمیخورد. شاید دوسه تایش را به هم بدوزم و جلوی بالکن را با آن ببندم. هر چند میدانم عیال اجازه نمیدهد و میگوید مناسب نیست. شاید یکی دوتایشان را هم به هم دوختم و انداختم روی خودرو. بسته را که به دستم داد، گفت: این چه کاری است. واقعا چه ضرورتی دارد؟ به جای همین نان میخریدند و به مستحق میدادند. به جای همین هزار کار دیگر میشد انجام داد. هزینهاش را میتوانستند به مسجد محله بدهند کلی آدم نیازمند داریم که به نان شبشان محتاج هستند لااقل هزینه نان دوسه هفتهشان که میشد. این بنرها بالاخره باید دور انداخته شود. این اگر اسراف نیست پس اسمش را چه میشود گذاشت.
این روزها در هر کوچه و برزنی که نگاه میکنید بالاخره یکی از خانهها زائری دارد که از کربلا برگشته است. این موضوع را میشود از بنرهای رنگارنگ جلوی در آپارتمانها فهمید. این ایام زائرانی از کربلا به شهرشان برمیگردند که بسیاری از آنها با پای پیاده عازم این سفر زیارتی بودند. شاید در نگاه اول این تعداد بنر خیلی به چشم نیاید، اما وقتی تنها بنرهای یک محله را در نظر بگیریم تعداد آن چشمگیر است.
تصور اینکه این روزها زائران زیادی از کربلا به مشهد برمیگردند و اقوام و خویشان برای عرض تبریک تعدادی بنر به در و دیوار منزلش آویزان میکنند چندان دور از ذهن نیست. بعضی بنرهای بزرگتر و پرزرق و برقتری تهیه میکنند و برخی بنرها هم معمولی به نظر میرسد، اما چرا نباید این رسم که سالهاست در تمامی مراسمهای عزا و شادی حضور دارد بالاخره از جایی تمام شود؟
چرا زائر پیش از رفتن اتمام حجت نمیکند که کسی نباید بنری به دیوار بچسباند؟ مگر بنرهایی که عمری چندساعته دارند چه دردی را دوا میکنند؟
از سویی به سفری مذهبی و روحانی قدم میگذاریم و سختی راه را به جان میخریم و به دنبال تحویلی در زندگی هستیم از سوی دیگر هنوز پا به شهر و زندگی روزمره نگذاشتهایم دوباره همان آش و همان کاسه.