امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - همه چیزهای ناجور از قرنها قبل و با مرزبندیهای سیاسی شروع شد؛ از وقتی که صاحبان خودخواه و متکبر ممالک به اصطلاح متمدن و پیشرفته سعی کردند برای ترویج تمدن و سبک زندگی شان، کشورگشایی کنند. در این مسیر هم کارهایی را انجام دادند که به طورکلی با ذات آدمها مغایرت داشت. آنها فهمیدند که برای این کار احتیاج است به اصل انسانیت حمله کنند.
فهمیدند که آدمها با یک چیز تعریف میشوند و آن آزادی است. بشر هم که موجودی آزاد آفریده شده بود، زیر بار این بدعت تازه نمیرفت. جنگها سر تصاحب زمین و اموال و مجبور کردن دیگران به پذیرش چیزی که خوش نمیدارند، باعث به وجود آمدن نسلی از ستمگران و ستم دیدگان در تاریخ شد. بدعتی اشتباه که بعدها به طور مداوم آدم هایش عوض شدند.
ستمگران در جای ستم دیدگان قرار گرفتند و ستم دیدگان به قدرت رسیدند و سعی کردند ظلمی را که به آنها شده است، جبران کنند. این دور باطل آن قدر چرخیده و پیش رفته است که هیچ نشانی از آن آدم اول نمانده است. حالا از آن انسانی که دوست داشت بدون دردسر روی این کره خاکی زندگی کند و آزادی را مانند پرندههای مهاجر در آغوش میکشید، از آدمی که دوست داشت هروقت که میخواهد مهاجرت کند و هرجا که خوشش میآید، اتراق کند و بی دغدغه عمری را به سرخوشی بگذراند، افسانهای بیش باقی نمانده است.
اما امروز در جهانی که در مدت سالیان دراز با این شکل قوام پیدا کرده و زندگی در آن به این نحو گذشته است، هیچ ردی از آزادی نیست؛ در جهانی که آن را به چند قسمت تقسیم کرده اند و برای هر قسمت هم اسمی انتخاب کرده اند. کشورهای درحال توسعه و کشورهای توسعه یافته، جهان اول و جهان سوم، خاوردور و خاورمیانه، شرق و غرب و اسمهایی از این قسم که هرکدامشان به بخشی از تاریخ و عقبه بخشی از آدمها روی این سیاره اشاره میکند. بشر با این اسم گذاریها به دنبال هدف دیگری هم بود. تفکیک و تمیز دادن، تقسیم بندیهای سیاسی، مصلحت اندیشیهای اقتصادی و مسائل فرهنگی، این طور راحتتر است. همین چیزها هستند که دلیل این نام گذاریها را مشخص میکنند.
به هرحال، در زمانی که شرق بر همه جهان حکمرانی میکرد، اثری از تمدن در غرب وجود نداشت و وظیفه تولید فرهنگ و دانش و سیاست گذاریهای کلی هم برعهده همان ممالک بود. ولی در روزگار الان که غرب با تکیه بر زمینهای پهناور و حاصلخیزش، منابع فراوان و دیگر مسائل، فرمان دنیا را در دست دارد، وظیفه تولید فرهنگ و دانش و بقیه مسائل را هم برعهده گرفته است. ولی سیاست، اقتصاد و فرهنگی که غرب برای تولید آن تلاش میکند، با خون آدمهای زیادی رنگ آمیزی شده است. شاید این ایراد ما آدم هاست که بعد از هزاران سال، هنوز از سازوکار جهان، درک درستی پیدا نکرده ایم و فقط دخالت کردن در امور یکدیگر را به خوبی آموخته ایم.
این پیشینه تاریخی در اثری از کارتونیست روزنامه «De Volkskrant» هلند، «باس وان درشات»، به خوبی مشاهده میشود. او در کاری ابتدایی و ساده با کمترین جزئیات به موضوع دخالت کردن کشورهای غربی در امور دیگر ممالک پرداخته است. سمت چپ، تصویری سایه وار از یک هلی کوپتر نظامی که رویش نوشته شده است «غرب»، به سمت غرب تصویر درحال بازگشت است. زیر پایش، زمین سوخته و خانههای ویران شده و تاریک در شرق، نقش شده است. تنها نوشته درون تصویر به مکالمهای بین آدمهای داخل هلی کوپتر مربوط است. یک نفر دارد میگوید: «دفعه بعد، خوب نگاه کن».
کارتونیست در زیر تصویر از تجربیات مداخلات قبلی همین گروه، فهرست غبارآلود و خون باری را آورده و نخواسته است که طبق معمول کارتونهای سیاسی، با کنایه به آنها اشاره کند، بلکه مستقیم به کشورهای آسیب دیده از دخالت غرب اشاره میکند. کشورهایی که همه در شرق این کره خاکی هستند. کشورهایی که بعد از تمام شدن دخالت غربی ها، از آنها ویرانهای برجا مانده و یک شکست دیگر برای مداخله جویان رقم خورده است. ولی آن «بار آینده، خوب نگاه کن»، یعنی بازهم برمی گردند، یعنی این داستان ادامه دارد.