خداحافظی طارمی از هواداران اینتر + عکس غیبت اسماعیل نژاد در جام جهانی والیبال؟ ستاره استقلالی آماده بازی در تراکتور دعوت جهانبخش به ترکیب تیم ملی، پیام ناامیدکننده به نسل تازه ریخت و پاش به سبک لیگ برتر انگلیس صعود نوشاد در رنکینگ جهانی تنیس رقابت فتح الله زاده و واعظ آشتیانی برای بازگشت به استقلال هزینه ۲ میلیون دلاری ابوبکر برای سرخابی‌ها براجعه: قراردادم را ۲۰ برابر کنید! بمب‌های دقیقه‌نودی نقل و انتقالات اروپا نتیجه بازی ایران و هند در تورنمنت کافا(۱۰ شهریور ۱۴۰۴)+ ویدیو گل‌ها| برد بی برنامه امیرخان ویدیو| خلاصه بازی ایران و هند در تورنمنت کافا(۱۰ شهریور ۱۴۰۴) چرا چادرملو در یزد بازی نمی‌کند؟ | هیئت فوتبال تهران از میزبانی انصراف داد علی خطیر و حجت کریمی به استقلال برنمی‌گردند ترکیب ایران برای دیدار برابر هند مشخص شد لزوم بازنگری صداوسیما در انتخاب گزارشگران ورزشی قهرمانی تیم ملی والیبال جوانان ایران و درخشش رضا مومنی مقدم
سرخط خبرها

روایت عاشقانه‌های شهدای ورزشکار | شهید جعفر خانلری

  • کد خبر: ۷۸۱۸۱
  • ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۴
روایت عاشقانه‌های شهدای ورزشکار | شهید جعفر خانلری
جوانی پرانرژی و بشاش بود که اوقات‌فراغتش را به بیکاری نمی‌گذراند. جعفر اهل ورزش بود و فرصت‌های خالی روزانه‌اش را در زمین فوتبال می‌گذراند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ جوانی پرانرژی و بشاش بود که اوقات‌فراغتش را به بیکاری نمی‌گذراند. جعفر اهل ورزش بود و فرصت‌های خالی روزانه‌اش را در زمین فوتبال می‌گذراند. پابه‌توپ می‌شد و با دوستانش به رقابت ورزشی می‌پرداخت. به همه سفارش می‌کرد که دست‌کم هفته‌ای ۳ روز ورزش کنند تا سلامتی بدنشان تضمین شود.

 

جعفر اهل مردانگی بود و این هدیه ورزشکاری‌اش بود. نیمه‌های شب ۱۰ خرداد ۴۵، آنگاه که قرص ماه کامل بود، غلامحسین به روی ماه نوزاد پسرش که تازه به دنیا آمده بود خندید و دلش از خوش‌حالی لرزید، می‌دانست که باید نماز شکر بخواند. سجاده پدربزرگ پهن بود که غلامحسین کودک را بر ۲ دست ادب به پدربزرگ داد تا در گوشش اذان بگوید. راستی نام این کودک جعفر شده بود. غلامحسین خانلری عید سال ۶۵ را بدون جعفر بر سفره نشست. شلمچه مرد حماسه و دلیری را میهمان خود داشت.

 

جعفر بود و یک خط سرخ آتش، جعفر بود و گل‌های سرخ غیرت، جعفر بود و ترکش! و... جعفر روزی در میان گل‌های بهاری ۱۷ فروردین ۶۵ در غبار شرجی شلمچه گم شد. ۱۳ سال غلامحسین بغض بر گلو زده بود، ۱۳ سال ام‌البنین چشم بر قاب دری داشت که جعفر از آنجا پاشنه مردانگی را بالا کشیده بود. روزی که آن مرد با پلاک آمد، غلامحسین لبخند جوانی و مردی و مهربانی را بر لبان ترک‌خورده او دید! به زلالی آب و آینه قسم که او آن‌وقت به کسی نگفت، کسی چیزی نمی‌دانست. جعفر سبک‌بال بر دوش‌های اهالی غیرت به گوشه قلب شهرش رفت و در خاک آرام گرفت. پدر تازه فهمید که او پزشکی هم قبول شده بود!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->