فرزانه شهامت | شهرآرانیوز؛ «عرفانهای نوظهور را میشناسید؟» خبرنگار رادیومعارف به مدرسه فیضیه قم رفته بود و این سؤال را از چند طلبه میپرسید. پاسخهای منفی آنها، طلبه جوان مشهدی را که شنونده گزارش بود، به فکر فرو برد. «چطور ممکن است یک طلبه از عرفانهای نوظهور اطلاعی نداشته باشد؟ خودم هم اطلاع نداشتم.»
جرقه پیگیری موضوع از همانجا خورد، از سال ۸۷ و تا امروز ادامه دارد. حجتالاسلام مهدی سالاری، طلبه و دانشجوی جوان آن روزها، حالا با ۱۲ سال تجربه پژوهش و تدریس درزمینه فرقههای انحرافی و عرفانهای نوظهور، به میانسالی رسیده است. او طلبه سطح سه حوزه علمیه و دانشآموخته کارشناسی ارشد در رشته تصوف و عرفان اسلامی است. از تألیفات او درزمینه جریانهای انحرافی میتوان به «صراطهای غیرمستقیم»، «اندیشههای یک جادوگر»، «سیاه و سفید» و «چپاول فرهنگی» اشاره کرد.
موضوعی که با مدیر مؤسسه عصر ایمان، دربارهاش گفتگو میکنیم، در فضای رسانهای، هرچند کمتکرار، اما چندان غریب و بیگانه نیست. مقام معظم رهبری هشت سال پیش در دیدار جمعی از معلمان، استادان و اعضای هیئتعلمی دانشگاهها به آن اشاره و درباره مراقبت از جوانان درمقابل رخنه عرفانهای کاذب توصیه کردند. حافظه رسانهها گواهی میدهد که بهصدادرآمدن زنگ خطر نفوذ این جریانها بهویژه در مشهد، به یک دهه پیش برمیگردد. در سال ۸۹ حجتالاسلام سیدعلیرضا تراشیون، مدیر کل وقت فِرق و مذاهب حوزه علمیه قم، بهوجود بیش از ۲۰۰ کلیسای خانگی در مشهد اشاره و از انتقال دیرهنگام این دست از اطلاعات انتقاد کرده بود.
بعدها، صحبتهای مرحوم آیتا... محمد یزدی، رئیس وقت شورای عالی جامعه مدرسین، شنیده شد. او اردیبهشت ۹۵، در دیدار با آیت ا... رئیسی، تولیت وقت آستان قدس رضوی، به تلاش برخی گروههای انحرافی برای فعالیت در حاشیه مشهد اشاره کرد و خواستار ارائه برنامههای کاربردی برای جلوگیری از نفوذ آنها شده بود. پرسش و پاسخهای بیوقفه ما با حجتالاسلام سالاری، کارشناس فرق و جریانهای انحرافی، با هشدارهای علنی و رسانهایشده تعدادی از بزرگانی که نام برده شد، محوری مشترک دارد. گفتوگوی ما را در ادامه میخوانید؛ ۷۰ دقیقه تمام بهصرف دو فنجان چای و سخنان کمترشنیدهشده.
آن موقع طلبه سطح دو بودم. من دورهای ندیدم. اگر هم بود آنقدر فراگیر نبود که به گوشم رسیده باشد. این موضوع نه آن زمان و نه الان جزو دروس حوزه نیست. تلاشمان برای راهاندازی اداره پدافند غیرعامل در مرکز مدیریت حوزه خراسان با این هدف است که موضوع بهعنوان رشتهای تخصصی، دنبال و یک ماده درسی در دروس حوزه درنظر گرفته شود.
داریم کار میکنیم، دورههای آموزشی برگزار میکنیم، رشته درسی هم نوشتهایم. اکنون در دروس سطح سه، ذیل بحث کلام و فلسفه این مبحث درسی را اضافه کردهایم. برای مخاطبان عام روزنامه عرض میکنم که رسیدن به این سطح، معادل حدود هفتسال تحصیل در حوزه است. برای ایجاد یک ماده درسی رسمی و مستقل، درحال رایزنی هستیم؛ زمان میبرد. در هیچ سطحی از دروس حوزه، موضوع عرفانهای نوظهور و فرقههای انحرافی بهعنوان ماده درسی رسمی تدریس نمیشود و خلأ آن وجود دارد.
نه. در قم از سال ۸۴ برنامههایی داشتهاند. الان در حوزه فرق و عرفانها، رشته تخصصی دارند و دو سالی است که در سطح چهار، درس خارج مهدویت را برگزار و نیرو تربیت میکنند. ما در حوزه علمیه خراسان، در این زمینه عقبماندگی داریم. مشهد با تأخیر شروع کرد. سهچهار سالی است که در اینزمینه کار میکنیم.
دیر است. طلبه از سال اول که وارد حوزه میشود باید بداند فرقههای انحرافی و عرفانهای نوظهور چه هستند. الان داریم طرحی را تهیه میکنیم که طلبه در سطح اول حوزه، دوره مقدماتی فرقههای انحرافی، در سطح دو، دوره نیمهتخصصی و در سطح سه، دوره تخصصی را آموزش ببیند.
علت اصرار این است که وقتی کسی وارد حوزه علمیه میشود، ادعا میکند که میخواهد کارشناس شود، از دین مرزبانی و مردم را از آسیبها آگاه و دین درست را ترویج کند. چنین کسی باید با عرفانهای نوظهور و فرقههای انحرافی آشنا شود. آسیب فراگیر است؛ چون از حدود ۷۰ سال قبل که در جهان، فضای معنویتخواهی پدید آمد، کشورهای استعمارگر تلاش کردند تا جلو اینها را بگیرند. وقتی دیدند نمیتوانند، سعی کردند فضای معنویتخواهی دنیا را مدیریت کنند. برای این کار برنامههای کلانی طراحی کردند تا به مردمی که مطالبه معنویت دارند، مسیحی باشند، یهودی، مسلمان یا هر چیز دیگر، بگویند ما به معنویتخواهی شما پاسخ میدهیم. کارهایی هم انجام دادند تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد؛ به روند معنویتخواهی شتاب داد و تمایل به مذهب و معنویت را زیاد کرد. جهت برنامهها به این سمت رفت که چگونه برای مردم مسلمان ایران معنویتی ارائه بدهیم که خواسته ما تأمین شود؛ بنابراین حضور جریانهای پررنگ فرقهای و عرفانی با شگردهای مختلف تکثیر و دین با هجمه رو به رو شد.
بله. همه چیز آرام است، ما چقدر خوشبختیم و هیچ مشکلی نیست! منکر میشوند، چون نمیبینند، چون عرفانهای نوظهور، با برند و تابلو جلو نمیآیند که متوجه شویم. هوشمندانه و نامحسوس عمل میکنند تا حساسیتمان را تحریک نکنند. عرفانهای نوظهور و فرقههای انحرافی، مثل گاز کربنمونوکسید رفتار میکنند؛ گازی بیرنگ و بیبو که در ظاهر نیست، اما هست و استنشاق آن، مرگ را بهدنبال دارد. نکته دوم اینکه این جریانها، با صورت واقعی خودشان ظاهر نمیشوند؛ بلکه با پرچم و در پوسته و پوشش معنوی، خود را ارائه میدهند. در پوشش مراسم عزاداری، اهمیتدادن به مناسک و واجبات دینی، مثل نماز و روزه. عرفان حلقه را بهعنوان یک فرقه انحرافی مثال میزنم که از ابتدا نمیگوید نمازت را ترک کن. چه بسا میگوید کمکت میکنم نمازت را با کیفیت بهتر بخوانی. بعد که طرف با فرقه آشنا شد، میبینیم کارش به جایی رسیده که نمازش را ترک کرده است.
بله، خیلی هم دشوار. این را بهعنوان کسی میگویم که حدود ۱۵سال است کار میکند. باید خیلی مطالعه و تحقیق کرد. اینکه درباره عرفانها و فرقهها بدانی کافی نیست. باید جامعهشناسی، روانشناسی، علوم حوزوی و فلسفه و کلام هم بدانی تا بتوانی گام نخست را که شناسایی جریان انحرافی باشد، برداری. تازه آن وقت نوبت گام دوم میرسد که مقابله است. اگر ساده بود که با یک بیانیه دادن، سروته ماجرا را جمع میکردیم. تأکید میکنم که کار بسیار دشوار است و زمانبر و پرهزینه.
فایده دارد. برای مردم باید دو نکته را گفت. یکی اینکه حواسشان به اعتقاداتشان باشد. بدانند دارند باورشان را از کجا و از چه کسانی میگیرند و اینکه به آنچه میدانند، عمل کنند. اینها باعث میشود راحت به دام جریانهای فرقهای نیفتند. این یک راهکار عمومی است و لازم نیست مردم را با تکتک فرقهها آشنا و ذهنشان را درگیر کنیم. دوم اینکه روزنههای نفوذ فرقهها را به مردم بگوییم.
فقر فرهنگی، فقر اقتصادی و فقر اعتقادی.
فقر فرهنگی یعنی دوری از کتاب، دوری از دانش و عمل نکردن به دانستهها. نتیجه فقر فرهنگی، میشود خرافات، توجه به رسانههای زرد و بیشناسنامه. درگیرشدن با فضای مجازی، فقر فرهنگی میآورد؛ چون به گرسنگیِ دانستن در شما، سیری کاذب میدهد. فکر میکنید خیلی اهل مطالعه هستید، درحالیکه مطالعه عمیقی ندارید؛ با خواندن چهار تا مطلب در فضای مجازی فکر میکنید خیلی میدانید. منظورم از فقر فرهنگی اینهاست. فقر فرهنگی عامل نفوذ است و فرقهها دنبال آدمهایی هستند که بهراحتی فریب میخورند. یکی از راههای مقابله با فقر فرهنگی را افزایش سرانه مطالعه میدانم.
فقر اقتصادی خیلی مؤثر است. در مشکلات اقتصادی، تعادل فکری آدمها به هم میریزد، قدرت تشخیصشان پایین میآید و این شرایط، نفوذ فرقه را ممکن میکند. نمونهاش جریانهای گلدکوئیستی که شبیهفرقه عمل میکنند و افراد را میبرند در وادی معنویتهای خاص مثل قانون راز و قانون جذب. با این کار، یک نوع سبک زندگی را ترویج میکنند. تغییر سبک زندگی مصداقهایی مثل تغییر رفتار، پوشش، تغذیه و... دارد. جریانهای گلدکوئیستی هر هفته افراد را دور هم جمع میکنند و در باغ سبز نشان میدهند، میگویند میتوانیم مشکل اقتصادی شما را حل کنیم. جمعکردن هفتگی افراد دور هم، بهبهانه آموزش مفاهیم انگیزشی است. کسی هم توجه نمیکند که این آموزهها، ریشهاش کجاست و چقدر حقیقت دارد. موضوع مفصل است. در کتاب «قانون رهایی، راهکار مقابله با قانون جذب» توضیح داده شده است که صددرصد این آموزهها غیرتوحیدی است.
بله، درست است. ما از حدود پنجششسال پیش، شاهد خیزش برخی جریانهای انحرافی مثل گلدکوئیستی، کلیسای خانگی، جریان احمد الحسن، جریان منصور هاشمی و... هستیم. اینها بر موج مشکلات اقتصادی سوار هستند؛ جریانهایی که درزمینه مهدویت کار میکنند به مخاطبشان میگویند: مشکلات اقتصادی را ببینید. وضعیت را ببینید. اینها به خاطر تشکیل حکومت است. به خاطر این است که امام زمان (عج) نیست. بعد میگویند بیایید سمت ما، در کلاسهایمان شرکت کنید تا دعا کنیم برای فرج. فلانی را معرفی میکنند بهعنوان نایب و نماینده امام عصر و میگویند بیایید کمکش کنیم. بیایید بیعت کنیم.
این مصداق همان حدیثی است که میفرماید فقر که از یک در داخل شود، ایمان از در دیگر خارج میشود. الان مشکلات معنوی برای مردم پیش میآید. از یک طرف شبههها بهویژه در فضای مجازی پمپاژ میشود و از طرف دیگر فرقههای انحرافی وارد میشوند.
اول اینکه برخی سرزمینها، از قدیم برای بروز عرفانها حاصلخیز بودهاند؛ مثل مکزیک، هند و در ایران، خراسان. در خراسان بزرگ، مشربهای عرفانی اعم از دینی و غیردینی بودهاند و عرفای سرشناسی وجود داشتهاند. از همه جای ایران، مردم بهخاطر زیارت به مشهد میآیند. فضا معنوی است و جریانهای معنویتگرا در لوای این معنویتخواهی و وجود این معنویت حقیقی میتوانند جذب نیرو کنند؛ بنابراین مشهد یکی از مکانها و شهرهایی است که بیشترین جریانات فرقهای در آن شکل میگیرد.
نه اینطور نیست. آنهایی نیز که غیردینی هستند، فرصت جولان دارند. دلیل هم دارد. فضای برخی شهرها برخلاف مشهد، خنثی است؛ نه معنویت چندان، نه جریانهای معنویتگرای چندان و نه تقابل چندان. وقتی فضا خیلی دینی و خیلی معنوی شد، تقابل جریانهای غیردینی هم پررنگ میشود. ساده بگویم؛ هرجای شهر را نگاه میکنند نمادهای دینی میبینند. حالشان بد میشود از این معنویت. دوست دارند با تعریف خودشان آزاد باشند، اما فضای غالب اجازه نمیدهد؛ بنابراین جذب جریانهای غیردینی میشوند. بهدلیل عملکرد نامناسب برخی مذهبیها، دینگریزی گاهی وجود دارد. کسانی که دین را نشناختهاند و با دلزدهکردن فرزندانشان از آن، احتمال ابتلا به جریانهای انحرافی را افزایش دادهاند.
مهاجرپذیربودن مشهد هم مؤثر است. مهاجرپذیر بودن باعث شده است فرهنگهای مختلفی کنار هم قرار بگیرند. جریانهای انحرافی در روستاها، شهرها و شهرستانهایی که یکدست و یکصدا هستند و یک اعتقاد و فرهنگ مشترک دارند، کمتر نفوذ پیدا میکنند. مدیریتکردنِ جایی که چند فرهنگ دارد، دشوارتر است و نفوذ فرقهها هم بیشتر. وحدت فرهنگی یک محافظ است.
نه، اختلاف فرهنگی ایرادی ندارد. مشکل جایی است که به تضاد فرهنگی تبدیل شود؛ یعنی زمانیکه بر سر برخی مؤلفههای کلان به وحدت رویه و اجماع نرسند. این مؤلفههای مشترک مثل وحدت ملی و بودن ذیل یک پرچم و یک حاکمیت، حکم نخ تسبیح را دارد. لابد شنیدهاید که برخی میگویند «حکومت ایران»، انگار که خودشان در کشور دیگری هستند. وقتی این وحدت و هویت مشترک شکل نگیرد یا نگذارند که شکل بگیرد، زمینه برای نفوذ جریانها فراهم میشود. حدود ۴۰ سال است که مشهد با شتاب، مهاجرپذیر شده است. ۴۰ سال، زمان زیادی برای ایجاد علقه فرهنگی واحد نیست. کار میخواهد و سیاستگذاری مشترک بین شهرداری، فرمانداری، حوزه علمیه، آستان قدس و بقیه دستگاهها.
بله، حاشیهنشینی مؤثر است. چرا محله و منطقهای بعد از یک سال دچار مسیحیتطلبی میشود؟ چون مشکل اقتصادی و فرهنگی دارد. در هویت اجتماعیشان دچار چالش هستند. نمیدانند شهروند به حساب میآیند یا نه. آن بنده خدا چند سال است که مهاجرت کرده، اما هنوز در حال و هوای دیارش است و نتوانسته خودش را وفق دهد. این شرایط برای نفوذ جریانها مناسب است. اگر کاری هم از چنین افرادی خواسته شود، مقاومت چندانی نمیکنند، این کاری بود که جریان کلیسای خانگی کرد. هرجا توانست جلسهای برگزار کند، چند تراول هم روی طاقچه گذاشت و گفت ما باز هم حاضریم اینجا بیاییم. طرف حساب میکند اگر هفتهای، فقط ۱۰۰ هزار تومان بگیرد، میشود ماهی ۴۰۰ هزار تومان که از یارانهاش بیشتر است.
میگوید طوری نیست؛ آقا جلسه بعد هم بیایید. نمیداند ماجرا از چه قرار است. چون طرف حسابش با برچسب مسیحیت جلو نمیآید بلکه با برچسب کمکهای خیرخواهانه جلو میآید. بعد آرامآرام در آموزههایشان، ضداسلام حرف میزنند. میگویند ببین کشورهای مسیحی چقدر بهمان هستند. میپرسند: چرا کسی به شمای حاشیهنشین توجهی نمیکند و سالهاست که کسی حالتان را نمیپرسد؟ بعد از مدتی مراوده، طرف از خودش میپرسد برای چه باید مسلمان باشد. این سؤالی است که شاید عدهای از مردم، جوابش را ندانند.
چرا، هست؛ مسئله این است که این ماجرا و مبارزه با اینها متولی واحد ندارد؛ طوری که بقیه دستگاهها به او کمک کنند. هر سازمانی براساس دغدغهای که دارد یا ردیف بودجهاش کار میکند. این کارها، ایذایی است نه درمان و حل مسئله. بعد میبینی فلان انجمن دینی قدیمی در مشهد فعالیت میکند و کسی هم مقابله نمیکند. سراغ هر دستگاهی میروی، میگوید وظیفه نداریم. بنده یک سال است دارم میدوم؛ همه میگویند بله، بله، درست است و هیچ کار هم نمیکنند.
متولی باید حوزه باشد. مأموریت ذاتیاش است. همه دستگاهها باید به خط باشند و کمکش کنند.
مدیران تصمیمساز در دستگاههایی که بودجه دارند، از جریانهای فرقهای بسیار کماطلاع هستند. تکرار میکنم، بسیار کماطلاع هستند. این فقر ماست. مدیر فلان سازمان بهراحتی مجوز میدهد و میبینی کتاب فلان جریان منتشر شد؛ دوره آموزشیشان برگزار شد، مجوز فلان نمایش و تبلیغاتش داده شد. به جریانی که از سال ۷۶، برخلاف وحدت عمل میکند. مجوز میدهند، چون خبر ندارند. وقتی میگذرد و تمام میشود، میگویند نمیدانستیم. چرا نمیدانستید؟ چرا دنبالش نرفتید که بدانید؟ پس برای چه مدیر هستید؟ مصیبت این است. بنده یک سال کامل، در جلسهای با حضور مدیران تصمیمگیر، پروندههای روز را باز کردم به این امید که به خودشان بیایند و اتفاقی بیفتد. هیچ اتفاقی نیفتاد. فرقهها کار خودشان را میکنند و عقایدشان را مویرگی بیان میکنند. هر دستگاهی هم کار خودش را میکند.
معتقدم برای مقابله با یک تز فرهنگی، فقط باید کار فرهنگی کرد. برخوردهای انتظامی با نحلهها و جریانهای فکری جواب نمیدهد؛ مگر در مرحله آخر. باید با آنها همان کاری را کرد که در قدیم علما میکردند؛ یک جریان فکری میآمد کتاب مینوشت و عالم فرهیخته به همان شکل پاسخش را میداد.
بله، البته فضای آزاد توضیح دارد. اسلام که میگوید همه سخنها را بشنو، منظورش در فضای آزاد و عادلانه است. مال وقتی است که طرف مقابل، قصدش ضربهزدن نباشد و بخواهد حرف خودش را بگوید. یعنی اگر قرار است بنده بهعنوان مسلمان، یهودی، مسیحی و... حرفی بزنم، در فضای آزاد حرف خودم را بزنم، نه اینکه با هوچیگری و هجمه رسانهای کارم را پیش ببرم. الان این ابزارها علیه اسلام استفاده میشود. قرار نیست وقتی علیه اسلام حرفی میزنند، کاری نکنیم؛ مشکلی که با مسیحیت تبشیری وجود دارد، مسیحیت نیست، بلکه سمپراکنی آن علیه اسلام است.
بله. این پیشنهاد حضرت آقا است. کرسی آزاداندیشی یعنی بیا آزادانه اندیشهات را بگو؛ نهاینکه تا پشت تریبون میروی، شروع کنی به فحاشی. هدف ایجاد فرقههای انحرافی مقابله با اسلام بوده و این یک جنگ است.
کسی که آمده علیه بنده حرف بزند، نباید فقط او را بگیرم و برخورد انتظامی کنم. اصل کار باید فرهنگی باشد تا مجال رشد پیدا نکند. باید اطلاعرسانی کنم و روزنههای نفوذ را ببندم. باید سبک زندگی درست را ارائه بدهم. شاهکلید ادعاهای جریانها و عرفانهای نوظهور، رسیدن به آرامش است. نظام صنعتی جهان، آسایش آورده است، آرامش را نه. اسلام راهکار دارد. راهکارها و تکنیکهای فوقالعادهای برای رسیدن به آرامش از آیات و روایات استخراج شده است که باید ترویج شود. بله، درکنار همه اینها، وقتی جریانی، کینه و دشمنی اش اثبات شده است و کار امنیتی انجام داده، باید درمقابلش، کار امنیتی هم انجام بدهیم.
کار فرهنگی ما ضعیف است. سیاست مشترک و وحدت رویه نداریم. هر کدام بنا بر تشخیص خودش اقدام میکند. شهرداری بخواهد در این زمینه کار کند باید با سازمان تبلیغات هماهنگ باشد، سازمان تبلیغات با حوزه علمیه، حوزه با استانداری و... همه با هم هماهنگ باشند. به قول حضرت آقا جبهه تشکیل دهند. ما جبهه نیستیم.
اینکه بگوییم جریانهای انحرافی نیستند، سرمان را زیر برف کردهایم. ندیدن دلیل بر نبودن نیست. برچسب امنیتیزدن هم درست نیست. نباید فضا را به سمتی ببریم که اگر کسی توی چهار جلسه گفت «اللهم عجل لولیک الفرج» بگوییم از انجمن حجتیه است. این درست نیست. فضا باید باز شود. سوای مسئولان، فرد فرد ما در ایجاد این فضا مسئولیم.
باید اطلاعرسانی شود. یکی از احتیاطهایی که سالهاست از آن رنج میبرم و رسانهها و دیگران هم از آن تبعیت میکنند، این است که از فلان فرقه حرف نزنیم؛ تبلیغ میشود. بیشتر رسانهها از اطلاعرسانی درباره این موضوعات ترس دارند. اینکه ما از جریان در رسانه حرف نزنیم، سبب نمیشود تلاشهای او خاموش شود. او دارد کار خودش را میکند. باید در رسانه، مکتوب و غیرمکتوب، برنامه منظم درباره فرقهها داشته باشیم. باید بارها و بارها گفته شود. اگر رسانه نگوید، مردم از کجا باید بشنوند؟ چرا رسانهها خاموشند؟ روزنامه شما بهعنوان روزنامه مردم مشهد، چرا ستونی به این موضوع اختصاص نمیدهد؟ چرا اینقدر احتیاط؟ باید از یک جا شروع کنیم.
ما داریم برای اینکه آبرویمان جلو بقیه نرود، پیوسته عیبمان را میپوشانیم. میپرسم تا کی میتوانیم این کار را بکنیم؟ اگر ما عیب و بیماریمان را مخفی میکردیم و درمان میکردیم، ایرادی نداشت، اما درمان هم نمیکنیم. این آسیب همچنان وجود دارد. بنده با دوستان کار میکنم. باورکنیم ماجرا امنیتی نیست. یک هیمنه است، یک جور خودسانسوری؛ و البته یک دلیل دیگر هم است؛ سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندند! رسانههایی که پا پیش نمیگذارند معتقدند؛ چهکار داری به موضوعات حاشیهای؛ همین خبرهایی را که همه منتشر میکنند، منتشر کن!
همه ردههای سنی، بدون استثنا مخاطباند. برای هر رده، از یک ابزار کمک میگیرند. برای برخی سنین پویانمایی و برای برخی دیگر، بازی تولید میشود. تولید فیلم، کتاب و دورههای آموزشی هم هست.
عوام و بدنه جامعه که از نظر اقتصادی، فرهنگی و اعتقادی نسبتبه نخبگان، در فقر به سر میبرند. نه قدرت سیاسی دارند، نه دانش کافی و تخصصی. تودهاند و این تودهها هستند که مدیران را مدیریت میکنند.
فرقه ساختار و لیدر دارد. جریان، اما لیدر مشخص ندارد و ساختاری عمل میکند. جریان معنویتگرا یک تفکر است؛ نه لیدر دارد و نه ساختار.