ریحانه صادقی | شهرآرانیوز؛ متخصصان حوزه سلامت و پزشکی، واکسیناسیون را یکی از ۱۰ دستاورد مهم بشر در حوزه سلامت عمومی در قرن بیستم توصیف کردهاند. با این حال، مخالفت با واکسن نیز سابقهای به درازای واکسیناسیون دارد و همگام با آن پیش رفته و دچار دگرگونی شده است. منتقدان واکسنها در وهلههای متفاوت تاریخی مواضع گوناگونی در برابر آن گرفتهاند؛ ازجمله مخالفت با واکسن آبله در انگلستان و ایالات متحده در نیمه دوم سده ۱۸۰۰ و انجمنهای ضدواکسیناسیون برآمده از آن، و اختلافنظرهای متأخرتر درباره امنیت و اثربخشی واکسنهای سهگانه «دیتیپی» (دیفتری، کزاز و سیاهسرفه) و «امامآر» (سرخک، اوریون و سرخجه)، استفاده از مواد نگهدارنده حاوی جیوه در واکسنها، و حالا بیاعتمادی به واکسنهای ارائهشده برای ویروس کووید ۱۹.
واکسیناسیون اولبار در سال ۱۷۹۶ و توسط ادوارد جنر، پزشک انگلیسی، انجام شد. جنر دریافته بود که شیردوشان پس از ابتلا به آبله گاوی، دیگر هرگز به آبله مبتلا نمیشوند. او سپس روش آبلهکوبی را ابداع کرد که طی آن مایع لنف را از داخل تاولهای آبله گاوی برمیدارند و به بدن افراد منتقل میکنند تا آنها را برابر بیماری مرگبارتر آبله مصون سازند. آبله یک نوع بیماری واگیردار است که گمان میرود از ۱۰ هزار سال پیش از میلاد در میان انسانها پدید آمده باشد و فقط در قرن بیستم موجب مرگ ۳۰۰ تا ۵۰۰ میلیون انسان شده است. سرانجام در سال ۱۹۸۰ سازمان جهانی بهداشت خبر از ریشهکنشدن این بیماری به کمک کشف دکتر جنر، یعنی آبلهکوبی داد. واژه «واکسیناسیون» نیز با اشاره به همین فرایند و توسط دکتر جنر ابداع شد. واژه واکسن از ریشه لاتین «vacinus» به معنی «از گاو» یا «از آن گاو» گرفته شده است.
این روش دکتر جنر در زمان خود با نقدها و مخالفتهایی نیز روبهرو شد. دلایل متفاوتی برای این مخالفتها وجود داشت؛ از نگرانیهای علمی و بهداشتی و دینی گرفته تا مخالفتهای سیاسی. برخی مخالفان ازجمله روحانیون محلی، معتقد بودند این واکسن «غیرمسیحی» است. زیرا از بدن گاو میآید. برخی دیگر نه به خود واکسن آبله، بلکه بهطور کلی به هر دارویی، به علم طب و به عقاید دکتر جنر درباره نحوه گسترش بیماری بیاعتماد بودند. آنها به کارآمدی واکسن باور نداشتند و معتقد بودند آبله از مواد فاسد موجود در هوا ناشی میشود. گروه آخر نیز کسانی بودند که واکسیناسیون را در مغایرت با آزادی شخصی خود میدیدند.
حساسیت این گروه به این مسئله پس از تصویب قانون واکسیناسیون اجباری برای نوزادان کمتر از ۳ ماه در سال ۱۸۵۳ و افزایش این سن تا چهاردهسالگی در سال ۱۸۶۷ و تعیین جریمه برای کسانی که از واکسیناسیون سر باز میزدند، شدت یافت. آنها خواستار داشتن حق کنترل بدن خود و فرزندانشان شدند. این مخالفتها پس از تلاش فراوان نتیجه داد و دولت بریتانیا در سال ۱۸۹۸ این جریمهها را حذف کرد و با افزودن تبصرهای، امکان دریافت گواهی معافیت از واکسیناسیون را برای والدینی که به امنیت و کارآمدی آن اعتقادی نداشتند، فراهم کرد. در سالهای پس از آن نیز مخالفت با واکسن و بهویژه واکسیناسیون اجباری، در جاهای مختلف دنیا و برای واکسنهای مختلف ادامه داشت، تا به امروز که بار دیگر با یک بیماری همهگیر جهانی روبهرو هستیم و تردید یا بیاعتمادی به واکسن بار دیگر به یکی از بحثهای داغ روز تبدیل شده است.
درحالیکه به نظر میرسد واکسیناسیون بهعنوان یک روش پیشگیری و درمان پزشکی، از ابتدای کشف تاکنون، کارآمدی و اثربخشی قابلقبولی داشته و سبب افزایش کمی و کیفی عمر بشر شده است، چرا هنوز برخی آن را خطرناک یا بیاثر میدانند؟ اگر مخالفت این افراد با تکیه بر منطق توجیهشدنی نیست، پس علت تردید و مخالفت آنها چیست؟
سالها دانشمندان و پزشکان تصور میکردند تردید افراد درباره واکسن به سبب نداشتن دانش کافی درباره آن است، اما چندسالی است که متخصصان در درستی این ایده تردید کردهاند و به همین سبب اپیدمیولوژیستها (همهگیرشناسان) و روانشناسان در کنار هم قرار گرفتند تا نگاهی عمقی و ریشهای به این مسئله بیندازند و دلایل اصلی تعلل افراد برای دریافت واکسن را بیابند. آنها در پی یافتن هرگونه تشابهی بین افراد بدگمان به واکسن بودند تا بتوانند راهی بهتر برای راضیکردن آنها به دریافت واکسن پیدا کنند.
در سال ۲۰۱۷ پژوهشی با عنوان «ارتباط ارزشهای اخلاقی با تعلل برای واکسنزدن» نشان داد که مجموعهای از باورهای عمیق و ریشهدار در پس مقاومت بسیاری از افراد در برابر واکسیناسیون قرار دارد. دکتر سعد عمر، مدیر انستیتوی سلامت جهانی ییل و یکی از اعضای این گروه پژوهشی، میگوید: «این تصور کلی در جامعه پزشکی وجود داشت که اگر میشد مخالفان یا افراد مردد به واکسیناسیون را آموزش دهیم و آگاه سازیم [همهچیز حل میشد]، اما این رویکرد فقط حاصل خودبرتربینی این افراد بود و آنطور که از شواهد پیداست، بههیچعنوان صحیح نبوده است.»
این گروه با تکیه بر مفهومی رایج در روانشناسی اجتماعی (اینکه مجموعهای کوچک و محدود از ادراکات اخلاقی موجب شکلگیری بنیانهایی ذهنی میشود که فرد جهانبینی اخلاقی پیچیده خود را بنا بر آنها میسازد)، و بهکاربستن این مفهوم در مطالعات خود روی افرادی که درباره واکسنزدن مردد هستند یا با آن مخالفاند، توانستند دریچهای جدید برای درک و شناخت ماهیت تردید این افراد و دلایل آن برای ما بگشایند.
این گروه در نتیجه پژوهشهای خود به مجموعهای مشخص از ویژگیهای روانشناختی رسیدند که در میان افراد مردد و مخالف واکسن مشترک هستند (و شاید بتوان بر اساس آنها، به ابزارهایی تازه برای جلب رضایت افراد به دریافت واکسن دست یافت).
یافتههای این پژوهش نشان میدهد که افراد مردد به واکسنزدن چند ویژگی و دغدغه مشترک دارند که به قرار زیرند:
دکتر عمر و گروهش متوجه شدند که افراد مردد به واکسیناسیون دوبرابر دیگران به پاک و بیآلایشماندن بدن و ذهنشان اهمیت میدهند. آنها با ورود هرآنچه از نظر خودشان مشمئزکننده و ناپاک باشد، به بدنشان مخالف هستند. البته این باورهای ذهنی ورای هرگونه دستهبندی بهداشتی و پزشکی قرار میگیرند؛ چه این دستهبندی بر پایه مذهب صورت گرفته باشد (مثل «حلال» بودن در اسلام یا «کوشر» بودن در یهودیت) و چه کاملا سکولار باشد (مثل کسانی که به نبود مواد سمی در مواد خوراکی، یا بهطور کلی در محیطزیست بسیار اهمیت میدهند).
آنها همچنین متوجه شدند که حساسیت این افراد به آزادی و حقوق فردی، در مقایسه با افرادی که با واکسیناسیون موافق هستند، بسیار بیشتر است و این افراد با احترام و تمکین کمتری در برابر نهادهای قدرت ظاهر میشوند.
دانشمندان همچنین الگوهای مشابهی در بین شکاکان و افراد مردد به واکسن در ۲۴ کشور جهان یافتند. جف هانتسینگر، روانشناس اجتماعی در دانشگاه لویولا شیکاگو که روی احساسات و نحوه تصمیمگیری افراد مطالعه میکند و با دکتر عمر و گروهش در این پژوهش همکاری کرده است، میگوید: «ریشه این تردیدها، ادراکات اخلاقی افراد یا احساسات درونی آنها هستند و این احساسات بسیار هم پرقدرتاند. مستولیشدن بر آنها با استفاده از اطلاعات و دادهها کار بسیار سختی است. نمیتوانید با این افراد به این طریق استدلال کنید و انتظار داشته باشید بهراحتی قانع شوند.»
طبق پژوهش دیگری که در سال ۲۰۱۸ انجام شد، باور به تئوریهای توطئه نیز یکی از عوامل پیشبینیکننده تردید به واکسیناسیون است. تئوریهای توطئه بهنوعی تسکیندهنده و آرامشبخش هستند. این تئوریها با ارائه روایتی از جهان که پیامآور وجود نوعی نظم است، تبدیل به ابزاری شدهاند برای تحمل بار زندگی در رویارویی با تغییرات ناگهانی و پرشتاب فرهنگی یا اقتصادی. این دست افکار غالبا نتیجه دههها بیاعتمادی به دولت یا دیگر نهادهای قدرت و نابرابری در سطوح مختلف اجتماعی است که سبب میشود افراد یک جامعه حکومت را از خود جدا ببینند و باور داشته باشند پشتپرده همه امور، جهانی از رازها و نیات سری وجود دارد که از چشم آنها دور ماندهاست. این دستهای پنهان پشتپرده میتوانند به هر دلیلی دست به کارهای مغرضانه بزنند؛ از سیاست و تاریخ و بازیهای قدرت گرفته، تا منافع گردانندگان صنعت سرگرمی.
بهطور مثال، در سال ۲۰۲۰ و با ظهور واکسنهای کووید ۱۹، جریانهای سازنده تئوریهای توطئه شروع کردند به تابیدن رشتهای از اندیشههای ضدواکسیناسیونی در دل شایعات و اطلاعات دروغین پیچیدهای که خود با دروغپراکنیها و اخبار ساختگی دیگر (مانند شایعه دستداشتن بیل گیتس، خیر و یکی از مؤسسان شرکت مایکروسافت، در پروژه ردیابی الکترونیک و فناوری ۵G) در هم تنیده شده بودند. در این تئوری توطئه گفته میشود بیل گیتس و دیگر نخبگان جهانی در بهوجودآمدن ویروس کووید ۱۹ دست داشتهاند، یا از همهگیری جهانی آن سوءاستفاده کردهاند تا بتوانند از طریق واکسیناسیون، چیپهایی وارد بدن افراد کنند و از طریق فناوری ۵G آنها را جاسوسی کنند.
درنهایت لازم به ذکر است که برخلاف باور عموم، این باورها حتی بالاتر از سیاست و قطبیگراییهای سیاسی قرار میگیرند. از آنجا که این مسئله همیشه ارتباط تنگاتنگی با سیاست داشته، همواره به یک مسئله صرفا سیاسی نیز تقلیل یافته است. اما آنطور که پیداست، دوگانگی و قطبیگرایی سیاسی فقط بخشی از ماجرا هستند. بهطور مثال، مشاهدات این گروه در ایالات متحده نشان داد که اگرچه این ویژگیها در میان افراد محافظهکار برجستهترند، در میان آزادیخواهان (لیبرالها) و افراد غیرسیاسی نیز بهوضوح دیده میشوند.
هرچند تلاش برای درک این افراد کاری صحیح است، نباید آن را با صحهگذاشتن بر حقانیت این دسته اشتباه گرفت. برای درک میزان تأثیرگذاری اندیشههای اینچنینی شاید بد نباشد به اتفاقی که در سال ۲۰۱۹ در ایالات متحده آمریکا رخ داد، رجوع کنیم. واکسیناسیون سراسری برای پیشگیری از بیماری سرخک در سال ۱۹۶۳ در ایالات متحده آمریکا آغاز شد و آنقدر موفقیتآمیز بود که سازمان جهانی بهداشت سرانجام در سال ۲۰۰۰ اعلام کرد این بیماری بهکلی در ایالات متحده ریشهکن شده است. اما ۱۹ سال بعد، در سال ۲۰۱۹، مراکز پیشگیری و کنترل بیماریهای آمریکا از ۱۲۸۲ مورد ابتلا به این بیماری در ۳۱ ایالت این کشور خبر دادند.
پزشکانی همچون دکتر آنتونی فاوچی، از انستیتوی ملی آلرژی و بیماریهای واگیردار آمریکا، افزایش نگرانکننده تعداد موارد ابتلا را نتیجه منطقی تقلیل ایمنی جمعی (که با تلاش بسیار و از طریق واکسیناسیون ایجاد شده بود) در مناطقی دانستند که افراد زیادی در آنها از دریافت واکسن خودداری میکردند. آنها مسئولیت مستقیم بازگشت دوباره بیماری را متوجه جنبشهای ضدواکسیناسیون دانستند. این نظر دکتر فاوچی را شاید بتوان تعمیم داد به همه مواردی که نظر دستهای از افراد سبب آسیبرسیدن به بخش بزرگی از جامعه (و گاهی جامعه جهانی) میشود، و شاید بتواند برخی را به تعمق بیشتر در تصمیمگیریهای فردیشان و تجدیدنظر در آنها وادارد.