میترا صدر| شهرآرانیوز؛ دستهای کوچکش نخ را محکم گرفته و با هر حرکت باد تلاش میکند تا بادبادک در مسیر خودش بماند. مریم ۷ ساله است و آنچنان با شوق و علاقه به رقص بادبادک چشم دوخته که انگار چیزی مهمتر از آن وجود ندارد. کودکان بسیار دیگری مثل مریم نخ بادبادک به دست دارند، هر چند کوچک و بزرگ ندارد و پیرمردها هم اینجا هستند. پنجشنبه است و من به اینجا یعنی زمینهای رها شده ابتدای بولوارهای اندیشه و حجاب در حاشیه بزرگراه امام علی (ع) آمدهام. دستکم ۳۰۰ بادبادک رنگ و وارنگ در آسمان دیده میشوند و شور و هیجانی برپاست.
این زمینها شامل ۱۴۴ هکتار زمین رها شدهاند که به دلیل مشکلاتی که برای شهروندان داشتهاند بارها سوژه گزارشهای ما شدهاند. مشکلاتی مانند تجمع معتادان و کارتن خوابها، سرقت و ناامنی، خاکی بودن و نمای نازیبا، جولان انواع حشرات و جوندگان و حتی حیوانات وحشی مانند مار، عقرب، روباه و. اما هیچ کدام از اینها دلیل نمیشود آخر هفتههای بهاری و تابستانی اینجا پاتوق ورزشکاران و بادبادکبازهایی نشود که به دنبال یک محیط باز و نزدیک به محیط شهری برای پرواز بادبادکهایشان میگردند. باد در این زمینها راحت میوزد و بادبادکها را بالاتر میبرد. تا پیش از این بادبادکبازهای حرفهای را بیشتر در زمینهای ابتدای جاده شاندیز و در بوستان خورشید دیده بودیم، اما اینجا هم چندی است پاتوق آنهایی شده است که دوست دارند ساعاتی سر به آسمان داشته باشند.
وجود محدودیتهای کرونایی برای استفاده از شهربازیها و مکانهای مسقف و بوستانها، همچنین محدودیتهای تردد شبانه و... مزید بر علت شدهاند تا بادبادک بازی در قاسمآباد رونق بیشتری بگیرد و تبدیل به یک نشانه و نماد برای قاسمآباد شود. نمادی که بهطور خودجوش توسط شهروندان ایجاد شده و میتواند بار دیگر توجه مدیران را به مشکلات این زمینها معطوف کند و در عین حال به آنها یادآور شود که هر تهدیدی را میتوان با کمی خلاقیت به فرصت تبدیل کرد، اگر فقط کمی به گلایههای مردم از زاویهدید آنها نگاه شود.
خورشید به انتهای مسیر خود رسیده و در حال غروب کردن است و افق دوردست را قرمز و نارنجی کرده است، افقی که با نقطههای رنگی بادبادک تصویری رؤیایی را رقم زده است. تا چشم کار میکند زمین خاکی است. بولوارهایی وسط این زمینها کشیده شدهاند، اما هنوز بخش بزرگشان خاکی است و انواع خار و خاشاک و درختچههای کوتاه دارد. صدای شادی و خنده بچهها فضا را پر کرده است. لحظهای آرام و قرار ندارند. بیشتر کودکان و نوجوانان همراه پدر و مادرهایشان به اینجا آمدهاند. آنها هم که بزرگتری ندارند با دوستانشان هستند.
خیلی از خانوادهها با جمع دوست و فامیل حضور دارند و زیراندازها را پهن کردهاند. بساط چای، عصرانه و شام هم دارند و فرزندانشان کنار هم بازی میکنند. اینجا زندگی به رویتان لبخند میزند. یاد سیزده بهدرها میافتم. چنین جمعهایی را آخرین بار سیزده بهدر سالی دیده بودم که هنوز خبری از کرونا نبود، ولی حالا فضای باز این زمینها انگار شهروندان را قانع کرده است که میتوانند ساعتی را بیدغدغه کرونا کاغذبادهایشان را به باد بسپارند و لبخند به لب بیاورند. با این حال بیشتر جمعیت حاضر ماسک دارند و این زمینها آنقدر وسیع هستند که به آنها اجازه دهد فاصله اجتماعی را رعایت کنند. از کنار هر جمعی که رد میشوم صدای خندهشان را میشنوم. گل میگویند و گل میشنوند. اولین نفری که توجهم را به خود جلب میکند مریم ۷ ساله است که محو بازی شده است. دستهای کوچکش نخ را محکم گرفته و با هر حرکت باد تلاش میکند بادبادک را در مسیر خودش نگه دارد و آن را به بالاتر هدایت کند.
بادبادکش سفید است با دو چشم زرد رنگ در وسط. پدرش کمک میکند تا مریم بهتر بتواند بادبادک را در هوا نگه دارد. محسن میرزایی ۳۸ ساله است و ساکن قاسمآباد. مریم کوچولو راضیاش کرده که اینجا بیایند و بادبادکش را هوا کنند. محسن میگوید: «امسال انگار شور و هیجان بادبادک بازی اینجا بیشتر شده است. سالهای قبل تعداد بادبادکبازها این همه نبود. مریم هفته پیش وقتی از اینجا رد میشدیم بادبادکها را در هوا دید و از من و مادرش خواست او را بیاوریم. این بادبادک را هم همینجا از آن آقای موتور سوار گرفتیم.» به سمتی که اشاره میکند نگاه میکنم، آقایی کنار موتورش ایستاده و در حال فروش بادبادک به مشتاقان این بازی است.
بیشتر بادبادکبازها پسرهای نوجوانی هستند که به هم کمک میکنند تا بادبادکهایشان بهتر در هوا بمانند. خیلی از آنها تا قبل از آمدن به اینجا سرشان داخل گوشی و تبلت بوده، اما شوق این بازی باعث میشود هرکسی دست به بادبادک شود. با هم رقابت میکنند و دوست دارند بادبادکشان از همه بالاتر برود. مجتبی و مجید کاظمی ۱۰ و ۱۲ سال دارند و برادر هستند. دوستشان معین نقوی هم ده سال دارد. مجتبی از آنها بزرگتر است و مجید و معین را راهنمایی میکند که چطور بادبادک را روی هوا نگه دارند. ساکن بولوار اندیشه هستند و پای پیاده تا زمینهای اینجا میآیند. از تابستان امسال بادبادکبازی را شروع کردهاند. مجتبی میگوید: «خانم ببینید چطور مجید بادبادک را بالا برده! خیلی با او تمرین کردم تا حرفهای شود و بادبادکش را این همه بالا ببرد.» حواسشان پی بادبادک که میرود، آنها را ترک میکنم.
کمی جلوتر مصطفی رحمانی و پسرش میثم مشغول هستند. تازه بادبادک خریدهاند و تلاش میکنند آن را هوا کنند. آقا مصطفی بادبادک را دستش گرفته و از همسر و فرزندش فاصله میگیرد. بادبادک را با دستهایش بالا گرفته و منتظر است میثم آماده شود. بادبادک را رها میکند، اما همسر و پسرش موفق نمیشوند به موقع نخ را رها کرده و به سمت بالا حرکت دهند. بادبادک بارها سقوط میکند. مصطفی میگوید: «هنوز مدرسه نمیرفتم که بادبادک هوا کردن را از پدرم یاد گرفتم. آن موقعها خودمان با چسب و یک کاغذ لوزی شکل و چند نی نوشابه بادبادک درست میکردیم، اما بادبادکهای امروزی حرفهای هستند.» آنها از منطقه سیدی به اینجا آمدهاند.
از قرار معلوم چندی پیش از بزرگراه رد میشدهاند که چشمشان به این ضیافت میافتد و این اولین بار است که به اینجا آمدهاند. میثم دوست دارد زودتر بادبادکش را در هوا ببیند و صحبت ما را مزاحم بازیاش میداند، میروم تا بیشتر از این اذیت نشود. چند متری که دور میشوم میبینم آقا مصطفی میدود و با همان قلق قدیمی بالأخره بادبادک را بالا میبرد. میثم از خوشحالی بالا و پایین میپرد. چند متر آنطرفتر زوج جوان و سرحالی را میبینم. زهرا طیبی و همسرش محمد حسین ساقی یکماهی هست که بادبادک هوا میکنند. آنها ماه پیش از ابتدای جاده شاندیز رد میشدند که بادبادکهای رنگی را در آسمان بولوار اندیشه میبینند و همانجا بادبادک میخرند و هوا میکنند. زهرا میگوید: «به جز اینجا و شاندیز، به ابتدای بولوار نماز هم میرویم. آنجا هم علاقهمندان بادبادکبازی زیاد هستند.»
به انتهای بادبادک آنها دنبالهای شبیه همان حلقههای تو در توی قدیمی آویزان است. دنباله را خودشان به یاد قدیم درست کردهاند. محمد حسین فضای باز این زمینها و مساحت زیاد آن را مزیت میداند و میگوید: «با توجه به سرعت شیوع کرونا فاصله افراد در اینجا از هم زیاد است و میتوان با خیال راحت بازی کرد. اما زمین ابتدای شاندیز کوچکتر است و بیشتر خانوادهها نزدیک هم هستند.»
شکل و رنگ بادبادکها بسیار متنوع است. بیشترشان مربع و لوزیاند، اما تعدادی نیز به شکل عقاب و مار. کوچک، بزرگ و متوسط. همه اندازهای هست. جوانی کنار جدولهای زمین ابتدای اندیشه نشسته و با قرقره بزرگی که در دستش دارد بادبادک را هدایت میکند. شاید بیش از هزار متر بالا رفته است. محمد عابری ۳۷ سال دارد و ساکن همین قاسمآباد است. از اردیبهشت ماه این بازی را در زمینهای شاندیز شروع کرده است، اما از وقتی آنجا را بستند به اینجا میآید. میگوید: «تا زمانی که ابتدای شاندیز را بهدلیل کرونا نبسته بودند کمتر کسی اینجا میآمد. شاندیز، هاشمیه و ابتدای بولوار نماز پاتوق بادبادکبازهاست.»
بادبادکش به الماسی معروف است و از مغازهای در شاندیز آن را خریده است. هرروز بعدازظهر خودش تنها یا با خانواده میآید. اولین بادبادک را اردیبهشت برای دخترش خرید، اما حالا به قول خودش معتاد این بازی شده و هر زمان فرصت کند به زمینهای اندیشه میآید و بادبادکش را تا ارتفاع بالا پرواز میدهد. حالا حدود ۲۰ بادبادک دارد. میگوید ۱۰ بادبادک را در زمینهای شاندیز گم کرده است وگرنه بیشتر از اینها داشته. برخلاف بچهها که معمولا نخهایشان کوتاه است و قرقره ندارند او قرقره بزرگی در دست دارد و بادبادکش دو نخ است. در قسمت ابزار این بادبادکها امکان نصب دو نخ وجود دارد. یکی از نخها سر بادبادک را هدایت میکند و نخ دوم پایین و دنباله آن را.
محمد آقا آنقدر عاشق بادبادکبازی است که قرقره بزرگتری خریده است که ۸۰۰ هزار تومان قیمت دارد. میگوید: «دیگر این قرقرهها را نمیتوان جایی پیدا کرد.» نخ بادبادکش آلمانی و مارک کاپلر است. آن را ۵۵۰ هزار تومان و خود بادبادک را ۳۵۰ هزار تومان خریده است. میگوید: «این در برابر هزینههایی که بادبادکبازهای حرفهای صرف میکنند چیزی نیست. بیشتر حرفهایهای این رشته در بولوار نماز بادبادک هوا میکنند و قیمت هر بادبادکشان دستکم ۴ میلیون تومان است». او این سرگرمی را برای همه گروههای سنی مفید میداند و میگوید: «هر چه بادبادک بالاتر میرود بیشتر خوشحال میشوم.»
او زمینهای اینجا را برای این بازی خیلی خوب میداند و میگوید: «اینجا کابل فشار قوی و سیم برق نیست. ابتدای شاندیز بادبادکها به سیمها و کابلها گره میخورند و جدا میشوند و دیگر پیدا نمیشوند. فقط اگر زمین اینجا را صاف کنند و خارها و درختچههای آن را جمع کنند با خیال راحتتر بازی میکنیم و نگران این نیستیم که پایمان را کجا میگذاریم.»
او ویژگی دیگر این زمینها را نبود خط پرواز هواپیما در اینجا میداند و میگوید: «هواپیماهای تهران و شیراز هر چند ساعت یکبار از روی زمین شاندیز رد میشوند و احتمال قطع شدن نخ بادبادک وجود دارد، اما از زمینهای اینجا هیچ هواپیمایی رد نمیشود یا اگر هم رد میشوند فاصله زیادی دارند.»
مجتبی اسدپور ۲۷ سال دارد. ۸ ماه پیش با امیرغفوریان یکی از فروشندگان بادبادک در اینجا آشنا شده و صفر تا صد ساخت بادبادک و هوا کردن آن را از او یاد گرفته است. او ۴ بادبادک خرید و آنقدر خطاکرد تا بالأخره هم در ساخت و هم در هوا کردن بادبادک موفق شد. حالا بهطور حرفهای برای خودش بادبادک درست میکند و در فضای مجازی، صفحه دارد. او میگوید: «بلند کردن بادبادکهای کاغذی سختتر از پارچهای است. بادبادکهای پارچهای فقط بالا میروند و همانجا میایستند، اما کاغذیها با هر وزش باد جابهجا میشوند. نگه داشتن آنها مهارت زیادی میخواهد.»
او دوست دارد شهرداری مسابقه پرواز بادبادک برگزار کند و جوایز خوبی برای آن در نظر بگیرد و این زمینها هم تبدیل به فضایی برای بازیهای بومی و محلی شوند. میگوید: «رواج بازیهای بومی و محلی به رشد فرهنگی همه ما کمک میکنند. مثل قدیم همه دور هم جمع میشوند و مشارکت و کار گروهی بالا میرود.»
شب فرارسیده و دیگر نور کافی برای بادبادک بازی نیست. کم کم از تعداد بادبادکهایی که در آسمان میچرخیدند کاسته میشود. پرندههای پلاستیکی رنگارنگ یکی یکی پایین میآیند. به این فکر میکنم که قاسمآباد حالا با وجود بادبادکبازهای حرفهای دیگر تنها به تفریحات آبی شناخته نمیشود و زمینهایی را که هنوز هم بهدلیل حضور مستمر معتادان و کارتن خوابها و تجمع حشرات و حیوانات مختلف در آنها، تهدیدی برای منطقه و محلات اطراف محسوب میشوند چقدر راحت میتوان به فرصتی برای بازیهای بومی، محلی و قدیمی تبدیل کرد.
بازیدرمانی در عصر جدید به عنوان یکی از اصلیترین شیوههای درمانی و شناختی کودکان استفاده میشود؛ به طوری که روانشناسان و متخصصان سنجش روانی کودک، عملکرد مغزی و روانی او را از روی فعالیتها و بازیهایی که انجام میدهد، بررسی میکنند. یکی از بازیهایی که در گذشته میان کودکان متداول بوده و به عقیده روانشناسان شاخص خوبی برای سنجش سلامت روانی کودک به حساب میآید، بادبادکبازی است. صادق انصاری، کارشناس ورزش، درباره نحوه ساخت و مکان به پرواز درآوردن بادبادک میگوید: «والدین بهتر است پس از معرفی بادبادک و چگونگی عملکرد آن به کودک به او کمک کنند رشد فکری و خلاقیت خود را به کار گرفته و برای خود بادبادک بسازد و آن را به پرواز درآورد.»
کنار موتورش ایستاده و تعدادی بادبادک به دستههای موتور آویزان کرده است. تعدادی از آنها را داخل کیسههای بزرگ ریخته تا مشتریها بر حسب علاقه و نوع جنس، بادبادک مورد نظرشان را انتخاب کنند، اما حواسش به همه اطرافیانش هست. مدام توضیح میدهد و میگوید چطور نخ را در دستانشان نگه دارند یا به کدام سمت بروند تا بادبادک بهتر پرواز کند. یکی از او نخ طلب میکند و مشتری دیگری برای خرید بادبادک از او سوال دارد. بادبادکهای کوچکتر با قیمت مناسب را تمام کرده و میگوید: «هفته آینده همینجا منتظرم باشید.» بادبادکهایی را که فروخته میشناسد و در آسمان نشانم میدهد. فرهاد سلطانی ۵۴ سال دارد و ساکن محله طلاب است. به خاطر علاقه به بادبادک بازی، ساخت آن را از ۱۳ سالگی شروع کرده است.
او پرواز بادبادک را ورزش و تفریح مناسبی میداند و میگوید: «در هفتهای که هفت روز است، پنج روزش را به زمین نگاه میکنیم. دو روز آخر هفته کمی سر به آسمان کنیم و حین پرواز بادبادک با خدا حرف بزنیم.» او در کارش حرفهای است و تا بادبادک هوا کردن را به مشتریهایش نیاموزد، آنها را رها نمیکند. میگوید: «بادبادک هوا کردن مثل رانندگی با خودرو است. حرکت دست بسیار مهم است. درست مثل فرمان ماشین دست را به هر سمت بچرخانی بادبادک هم به همان سمت میرود. اگر بادبادک در حال سقوط بود باید ترمز نخ را کشید و اگر بخواهید بالاتر برود باید نخ را رها کرده و اجازه دهید بادبادک ارتفاع بگیرد.»
۳ سال میشود بادبادکهایش را برای فروش به بولوار اندیشه میآورد. میگوید: «قبلا کسی جرئت نداشت از زمینهای اینجا رد شود و افراد کمی برای بازی میآمدند. معتادها جلوی بولوار بودند و دور هم جمع میشدند. ولی از وقتی بخشی از زمین را آسفالت کردند تعداد مخاطبان این بازی بیشتر شده و حالا بچهها هم همراه با خانوادههایشان میآیند.»
ابتدای بولوار اندیشه کنار پل گروهی متفاوت از بادبادکبازها را خواهید دید. بیشتر آنها مهاجران افغانستانی هستند که بادبادک بازیشان نیز متفاوت است. آنها جنگ بادبادک دارند و برای هم کری میخوانند. هر کس زودتر نخ بادبادک حریف را ببرد در نبرد موفق است و بادبادک دوستش مال او میشود. بادبادکهای آنها ساده و کاغذیاند و به سرعت جا عوض میکنند. قرقره نخها هم سادهاند، اما میزان نخشان خیلی بیشتر از بادبادکهایی است که تا به امروز دیدهام. بادبادکهای آنها تا ارتفاع ۳۰ هزار متر هم بالا میروند، البته اگر بخواهند. آنها به جای بادبادک از گودی پران و کاغذباد استفاده میکنند. احمد غلامی و دوستانش از مهاجران افغانستانی هستند.
آنها هر آخر هفته به این زمینها پناه میآورند تا بازی و سرگرمی قدیمشان را احیا کنند و سختیهای زندگی را به باد فراموشی بسپارند. احمد ۵۰ سال دارد. او و دوستانش از خیابان شهید محراب، در محدوده دریای دوم به اینجا میآیند. احمد تا ۱۰ سالگی در افغانستان زندگی کرده و همانجا بادبادکبازی را یاد گرفته است. در ۴۰ سالی که ساکن مشهد بوده برای بادبادکبازی به جاهای مختلف رفته است.
میگوید: «ابتدا محل بازی ما راهآهن و ۲۰ متری طلاب بود. بعد از آن به کوهسنگی رفتیم، اما با رونق گرفتن کوهسنگی به انتهای وکیلآباد سرزدیم. بعد دیدیم کوههای هاشمیه برای این بازی خوب هستند، اما چون مسیرش دور بود و رفتن به آنجا برای ما سخت، این زمینها را پیدا کردیم و نزدیک به ۵ سال است اینجا کاغذباد هوا میکنیم. زمانی که اینجا آمدیم کسی بهجز ما نبود و نگران پاره شدن نخ کاغذبادها نبودیم. اما حالا با وجود رفت و آمدها میترسیم نخ به کسی بخورد و باعث آسیب شود.»
نخهای آنها از پلاستیک فشرده است و مایهای روی آن ریخته اند که مثل شیشه برنده است. جای برشها را میتوان روی دستهایشان دید، اما برای آنها این موضوع اهمیتی ندارد. به آن عادت کردند. احمد این بازی را تنها سرگرمی مهاجران میداند و میگوید: «فشار کار و سختیهای زندگی را آخر هفته به باد میسپاریم تا دوباره روزهای کودکی برایمان زنده شود. کاغذباد تنها سرگرمی ماست. با آن خستگی هفته را از تن بیرون میکنیم و با انرژی بیشتر برای کار در هفته بعد آماده میشویم.»