اگر دیپلماسی را مجموعه تدابیر و اقدامات مسالمتآمیز برای اجرای سیاست خارجی و دستیابی به منافع ملی و بینالمللی تعریف کنیم، در آن صورت نخستین اصل در دیپلماسی «مذاکره با قصد توافق و آشتیپذیری» خواهد بود. اگرچه برخی معتقدند که مذاکرات دیپلماتیک بیشتر یک هنر است تا علم، اما حتی در این صورت نیز اصول و قواعدی وجود دارد که نمیتوان به آنها بیاعتنا بود. به بیان دیگر در مذاکرات علاوه بر عنصر مهارت، خلاقیت و ابتکارات فردی دیپلماتها که بسیار مهم است، برخی اصول حرفهای و تخصصی نیز وجود دارد که برای همه دیپلماتها و در همه شرایط استفادهپذیر و در مذاکرات بسیار تعیینکننده است. ازجمله این قواعد، شناسایی و کشف نقطه تلاقی منافع دو طرف یا همان محدوده منافع مشترک است. همانطور که بازرگانان پس از چانهزنی، در مورد بهای کالای خود درحدی که نه به ضرر فروشنده باشد و نه به ضرر خریدار به توافق میرسند، دیپلماتها نیز در جریان مذاکرات فقط در محدوده معینی میتوانند با یکدیگر به توافق برسند. این محدوده، حاشیه باریکی است که منافع دو طرف مذاکره را شامل میشود. هنر دیپلماتها در این است که بتوانند محدوده این حاشیه باریک را معلوم و مشخص کنند تا امکان توافق فراهم شود. این مهم زمانی حاصل میشود که جریان مذاکرات بهطور منظم از 6 مرحله عبور کند. این مراحل عبارتاند از:
1) بررسی اهداف و خواستهای دولت متبوع خود: در این مرحله دیپلمات باید اهداف و مقاصد دولت خود را بر اساس اولویت و اهمیت آنها دستهبندی و درجهبندی کند تا از این طریق میزان و محدوده پیشروی و عقبنشینی در مذاکرات برای او مشخص شود.
2) برآورد اهداف و خواستهای طرف مقابل: در این مرحله دیپلمات موظف است ضمن شناسایی دقیق اهداف دولت مقابل، اولویتبندی آنها را در نظر طرف مقابل مشخص کند و تشخیص دهد که دولت مزبور درکدامیک از اهدافش حاضر به نرمش و عقبنشینی و در کدامیک سختگیر و انعطافناپذر است.
3) توجه به تواناییهای دولت متبوع خود: عبارت است از لزوم آگاهی دیپلمات از تواناییها و امکانات سیاسی، نظامی و اقتصادی دولت متبوعش برای دستیابی به اهداف خود.
4) ارزیابی تواناییها و امکانات طرف مقابل: عبارت است از ضرورت اطلاع دقیق از توان و امکانات سیاسی، نظامی و اقتصادی طرف مذاکره. در خصوص این 2 مرحله میتوان گفت که هرگونه خطا و اشتباه در سنجش توانایی دولت متبوع و همچنین طرف مقابل، پیامدهای ناگواری برای مذاکرهکنندگان و در نهایت دولتهای آنان به همراه خواهد داشت، بهویژه اگر قدرت خود را بیشتر و قدرت حریف را کمتر از حد واقعی تصور و ارزیابی کنند.
5) مقایسه هدفها و تواناییها: مهمترین و دشوارترین مرحله در اجرای دیپلماسی است و به توان تجزیهوتحلیل دیپلماتها و میزان تخصص آنها در علم سیاست و روابط بینالملل بستگی دارد. در این مرحله است که دیپلمات باید مسائل مورد توافق و اجماع را از یکسو و موضوعات مورد اختلاف را از سوی دیگر مشخص کند و راه رسیدن به نقاط اشتراک یا همان حاشیه باریک توافق را پیدا کند.
6) و بالاخره مرحله نتیجهگیری و عمل: دیپلمات باید موضع و تصمیم نهایی خود را در مذاکره آشکار و اعلام کند.
هرگونه مذاکره دیپلماتیک باید مراحل ششگانه فوق را دربرداشته باشد و تنها در این صورت است که میتوان از یک دیپلماسی کارآمد و موفق سخن گفت و به فرجام آن امید داشت. دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در جریان مذاکرات هستهای و برجام، قواعد مذکور را تا حد زیادی رعایت کرد و نشان داد که با اصول دیپلماسی فعال و حرفهای بیگانه نیست. امید است در شرایط حساس کنونی نیز که مرحله جدیدی از دیپلماسی را تجربه میکنیم، آن درایت و تخصص تداوم یابد و دستگاه دیپلماسی در همان مسیر موفق قبلی گام بردارد.