فوق‌العاده حقوق معلمان حق‌التدریس از مهر ماه ۲ برابر می‌شود نارضایتی توامان مردم و متولیان درمان از  تعرفه‌های جدید پزشکی تشکیل باند سرقت پس از آزادی از زندان | دزدی از ده‌ها خودرو پیش‌بینی هواشناسی خراسان رضوی و مشهد (۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) | تداوم بارندگی‌ها تا شنبه هفته آینده خوراکی‌هایی که موجب کم‌آب شدن پوست می‌شوند تالاب کجی نمکزار نهبندان در خراسان جنوبی، ۳۰ درصد آبگیری شد همه مناطق آلوده به مواد مخدر در مشهد تا پایان سال برچیده می‌شوند اگر ضد آفتاب بزنیم آیا دچار کمبود ویتامین D می‌شویم؟ | بهترین عدد SPF برای ضد آفتاب زمان پرداخت معوقات حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی مشخص شد؟ دو کشته بر اثر حادثه رانندگی درمحور قدیم تهران-ساوه (۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) تشخیص سه سرطان مرگبار با هوش مصنوعی | خون خشک شده بهتر از خون مایع است تصویب افزایش حقوق نیروهای خدماتی وزارت آموزش و پرورش در لایحه بودجه ۱۴۰۳ تامین کامل امنیت آزمون سراسری ۱۴۰۳ در مشهد | گزارشی از تقلب ارائه نشده است کشف بیش از ۷ تن برنج تقلبی در مشهد (۶ اردیبهشت ۱۴۰۳) ایجاد ۳۰۰ هزار طرح اشتغال‌زایی در سال ۱۴۰۳ | سقف تسهیلات اشتغال امسال افزایش نیافته است تعرض به زنان عزادار به بهانه شرکت در مراسم ترحیم نوشیدنی‌های مفید برای میان وعده کودکان چیست؟ قانون مهریه چند سالی است که معطل مانده است
سرخط خبرها

سرریز اعتیاد

  • کد خبر: ۸۲۲۰
  • ۱۳ آبان ۱۳۹۸ - ۰۶:۱۰
سرریز اعتیاد
کمبود کمپ‌های اجباری ترک اعتیاد و پذیرش بیش از حد معتادان، مشکلات بسیاری را به وجود آورده است
سعیده آل ابراهیم - «شب ها، چون برای همه جا نبود، کنار هم کتابی می‌خوابیدیم. صبح که از خواب بیدار می‌شدیم باید برای همه چیز در صف‌های طولانی می‌ماندیم. با وجود جمعیت زیاد فقط ۴ سرویس بهداشتی بود، خیلی طول می‌کشید تا نوبت به ما برسد. بعضی ‎ها در صف، خودشان را خراب می‌کردند. بعد از آن برای چای آب زیپو با یک حبه قند، دوباره صف می‌بستیم. فرقی نداشت نفر اول صف باشی یا آخر؛ درهر صورت باید صبر می‌کردی تا همه چای بخورند و بعد نوبتِ ساندویچ نان و پنیر برسد. این صف‌ها برای ناهار، یک نخ سیگار و هر چیز دیگری تا شب ادامه داشت.» این‌ها وضعیتی است که امیرعباس از کمپ‌های ترک اعتیاد روایت می‌کند. او ۵ سال از عمرِ بیست ساله اعتیادش را کارتن خواب بوده و بار‌ها و بار‌ها گذرش به کمپ‌های اجباری ترک اعتیاد افتاده است، طعمی که تقریبا همه کارتن خواب‌ها آن را چشیده اند؛ ترک اعتیاد در کمپ‌هایی که بیشتر از ظرفیتشان، پذیرای معتادان هستند. سبزه است و قد متوسطی دارد. دندان‌های زردش نشان از روز‌هایی دارد که دم خور مواد بوده؛ سنتی و صنعتی اش هم هیچ فرقی برایش نداشته است. حالا ۵ ماهی می‌شود که ترک کرده است، اما هنوز شب‌هایی را که در کمپ‌ها به صبح رسانده است، به یاد دارد. امیرعباس از آن دست مصرف کنندگانی است که تحصیلات دانشگاهی دارد و به همین دلیل بهتر از بقیه هم دردهایش کمپ‌ها را تحلیل می‌کند. او می‌گوید: یک دوش آب گرم، دست و رو شستن، صندلی گرم و نرمی که بتوان چند دقیقه روی آن استراحت کرد و هزار و یک چیز دیگر، امکانات و درخواست عجیبی نیست، اما وقتی همین حداقل‌ها نباشد برای آدم یک جور شکنجه محسوب می‌شود. بیشتر کمپ‌های ترک اعتیاد همین شرایط را داشتند، خیلی شلوغ بودند و تعداد تخت‌ها پاسخ گو نبود. تخت‌ها برای کسانی بود که با صاحب و کادر کمپ بیشتر جور بودند.

او ۹ سال پیش برای اولین بار و با پای خودش برای ترک اعتیاد به کمپ رفته بود. چند باری هم او را به خانه سبز (محل جمع آوری متکدیان) و کمپ‌های اجباری برده اند، اما می‌گوید: در کمپ‎ها به شیوه‌های نامناسبی با معتادان برخورد می‌کردند. متولی بعضی از این کمپ ها، آدم‌هایی بودند که هیچ چیز از اعتیاد نمی‌دانستند. تا به حال من را به کمپ‌های مختلفی برده اند. بعضی از آن‌ها وضعیت بهداشتی خوبی نداشت؛ اگر آدم یک ساعت در آنجا دوام می‌آورد، هنر کرده بود. در دورانی که امیرعباس مصرف کننده بود و گذرش زیاد به کمپ‌های اجباری ترک اعتیاد می‌افتاد، ۲ سال هم پاکی را تجربه کرد و به قول خودش در آن مدت، در یک کمپ لاکچری به عنوان رابط خانواده و معتادان مشغول به کار شد. این نکته را که «کمپ لاکچری ترک اعتیاد» دیگر چه صیغه‌ای است، امیرعباس این طور تعبیر می‌کند که «کمپ لاکچری یعنی مصرف کنندگان در آن زیاد گرسنگی نمی‌کشند و شرایط خاص خود را دارد. اما آنجا هم دوام نیاوردم؛ به دلیل اینکه صاحب آن به نوعی از معتادان سوء استفاده مالی می‌کرد.» او مدعی می‌شود: کمپ‌هایی که در حال حاضر فعال است، کارآیی ندارد؛ پس اگر تعداد آن‌ها زیادتر هم شود، توفیری نمی‌کند؛ انگار یک دورِ باطل است که تکرار می‌شود. امیرعباس حالا در چهل و هفت سالگی، ۵ ماهی می‌شود که به کمک سنا (سرای نجات یافتگان امام علی (ع)) دیگر سراغ دود و دم نرفته است. به گفته خودش بار‌ها در طول دوران اعتیادش، صدای شکستن غرورش را شنیده است. او معتقد است کارتن خواب از همه جا رانده و مانده است و هیچ کس برای او حقی قائل نیست.

اجباری بی فایده
شاهرخ، قدبلند و لاغراندام است و ریش و سبیل‌های بلند و گونه‌هایی تو رفته دارد. برخلاف چهره به هم ریخته اش، صدایش کمی خاص و به صدای دوبلور‌ها شبیه است. پدرش کارخانه دار بوده و از مادیات دنیا هیچ کم نداشته است؛ ماشین و خانه خوب داشته و همیشه حساب‌های بانکی اش پر بوده است. اما به قول خودش «جنبه دوزار پول» را نداشت و به سمت اعتیاد کشیده شد. از ۱۸ سال اعتیاد، ۱۵ سالِ آن را کارتن خواب و آواره کوچه و خیابان بوده است.
او کارتن خوابی را نهایت آشفتگی و بی سرو سامانی می‌داند و می‌گوید: خودم هیچ وقت تمایل به ترک اعتیاد نداشتم؛ برای همین به کمپ نمی‌رفتم، اما در دستگیری معتادان، زیاد گذرم به کمپ‌های ترک اعتیاد اجباری افتاده است. کمپ‌ها خیلی شلوغ بود. برای خواب مجبور بودیم تا کمر زیر تخت‌ها هم برویم. به نظرم این کمپ‌ها جز اینکه شخصیت معتاد‌ها را بیشتر جریحه دار کند، فایده دیگری ندارد.
شاهرخ ادامه می‌دهد: معتاد جماعت وقتی اجبار روی سرش باشد، بیشتر لج بازی می‌کند. آن‌ها کمبود محبت دارند. شمار دفعاتی که به کمپ اجباری رفته ام، از دستم در رفته، است، اما به محض اینکه بیرون آمدم، دوباره مواد مخدر مصرف کردم و تمام هزینه‌هایی را که برایم صرف شده بود، دود کردم؛ بماند که مصرف کننده‌ها بعد از سپری شدن دوره کمپ، به این دلیل که متادون مصرف کرده اند، باید دوز مواد مخدر خود را دو برابر کنند. متادون ماده‌ای به شدت اعتیادآور است، اما متاسفانه بسیاری از مراکز ترک اعتیاد برای درمان اعتیاد از متادون استفاده می‌کنند که سبب ایجاد وابستگی می‌شود و تنها موجب تغییر نوع اعتیاد به متادون می‌شود.
او که در رشته مدیریت لیسانس گرفته است، کار‌های دفتری بعضی کمپ‌ها را انجام می‌داده است. شاهرخ مدعی است کمپ ها، معتاد و کارتن خواب را به چشم یک منبع درآمد نگاه می‌کنند. او می‌گوید: وقتی کار‌های دفتری را انجام می‌دادم، متوجه شدم هزینه‌ای که ستاد مبارزه با موادمخدر به کمپ‌ها می‌داد، با چیزی که برای معتادان هزینه می‌کردند، فرق داشت. من در بیشتر کمپ‌های اجباری حضور داشته ام، اما هیچ کدام از آن‌ها باعث تغییر در زندگی من نشد؛ محبت و صداقت آن چیزی بود که من را نجات داد. حالا هم نزدیک یک سالی می‌شود که ترک کرده ام.

بازگشت دوباره به زندگی
«آن قدر تعداد معتادان در کمپ یا اردوگاه‌ها زیاد بود که اگر نصف  شب به سرویس بهداشتی می‌رفتی، وقتی برمی گشتی جای خوابت را گرفته بودند. یعنی آنجا معتاد‌هایی بودند که سرِ پا ایستاده و منتظر بودند یک نفر از جایش بلند شود تا جای او را بگیرند. تازه زمان‌هایی که خیلی شلوغ بود، موقع خواب حتی نمی‌توانستیم از این شانه به آن شانه بچرخیم. در کمپ‌ها ما را کتک هم می‌زدند.» این‌ها را رمضان برایم می‌گوید که به نوعی پیرِ اعتیاد است.۳۰ سال از عمرِ پنجاه و پنج ساله اش را درگیرِ اعتیاد بوده و از این زمان، ۱۰ سالش به کارتن خوابی گذشته است. رمضان، پوست تیره و چهره زمختی دارد، برخلاف دلش که به گفته دوستانش، به اندازه یک گنجشک است. گودی زیر چشم‌ها و کبودی لب هایش مانند یادگاری از روز‌های تلخِ اعتیاد، هنوز او را همراهی می‌کند. او هم یکی از مصرف کنندگانِ سابق است که در سنا اعتیاد را ترک کرده و حالا روبه روی من نشسته است تا از شب‌هایی که در کمپ‌ها به صبح رسانده بگوید. او می‌گوید: من را به کمپ‌های ترک اعتیاد اجباری بسیاری برده اند. در این بین اگر معتادی خانواده داشت و آن‌ها به ملاقات او می‌آمدند، ۴۵ روزه رهایش می‌کردند؛ در غیر این صورت باید ۳ ماه و یک روز در کمپ می‌ماندیم و بلافاصله بعد از خروج دوباره شروع می‌کردیم. خیلی که خودم را کنترل می‌کردم فقط یک ماه برای نکشیدن دوام می‌آوردم. به قول خودش، ۲ سال پیش به جایی رسید که از دربه دری، بدبختی، سرما و کمپ‌هایی که به او هیچ کمکی برای ترک نمی‌کرد، خسته شد. رمضان می‌گوید: با خودم گفتم این زندگی با بدبختی و تک و تنها فایده‌ای ندارد. هرقدر هم کمپ و حتی جزیره (زندان) رفتم، افاقه‌ای نکرد. یک روز صبح، زیر پل کال زرکش تصمیم به خودکشی گرفتم و یک گرم کریستال را تزریق کردم و دیگر چیزی نفهمیدم. دکتر‌ها تأیید کردند که من سنکوپ کرده بودم. درست ۴۸ ساعت بعد که می‌خواستند من را تحویل سردخانه بدهند نفسم بالا آمده بود. اگر یک گرم موادمخدر به حیوان بزنند، درجا می‌میرد، اما من زنده ماندم. دروغ چرا؛ از اینکه زنده مانده بودم، ناراحت شدم، چون دوباره تمام روز‌های کارتن خوابی جلو چشم هایم رژه رفت. اما حالا ترک کرده ام. ۷ ماه است. تا به حال، این همه مدت ترک نکرده بودم.
دیگر چیزی تا تولد یک سالگی دوری از موادمخدر برای رمضان نمانده است و خودش برای این تولد روزشماری می‌کند. زندگی به او روی خوش نشان داده است و می‌گوید: زمانی که کارتن خواب بودم، خانواده سایه ام را با تیر می‌زدند. وقتی به خانه می‌رفتم، در را نصفه و نیمه باز می‌کردند و ۵۰۰۰ تومان به من می‌دادند که زودتر از آنجا بروم، اما حالا خیلی تحویلم می‌گیرند.

ورود و ترخیص اجباری!
خسرو، از آن آدم‌هایی است که فکر می‌کرد هیچ وقت گرفتار نمی‌شود. اما شد. آن هم نه یک سال و ۲ سال، بلکه ۱۴ سال.
با تزریق آمپول از دقایقی قبل، او در انتظار کشیدن دندان است و با لب و دهانی بی حس، نمی‌تواند حرف‌ها را به درستی بیان کند. او می‌گوید: در همان سال‌های اول اعتیاد، پدرم فوت کرد. مثلا شدم سرپرست خانواده، اما اعتیاد کاری کرد که خانواده از دستم فراری شدند و شبانه، خانه را عوض کردند. این شد که ۱۰ سال در اسماعیل آباد کارتن خواب بودم. ۱۰ سال کارتن خوابی یعنی خسرو مدت زیادی را در کمپ‌های اجباری گذرانده است. او ادامه می‌دهد: یادم است یک بار من را به کمپ ترک اعتیاد اجباری بردند. ۱۵ روز بیشتر نگذشته بود که گفتند دیگر خوب شده‌ای و می‌توانی بروی. بعضی کمپ‌ها به قدری کثیف و شلوغ بود که حتی ما به عنوان کارتن خواب بدمان می‌آمد آنجا بمانیم. اوضاع آن قدر بد بود که بدن هایمان پر می‌شد از شپش. همه این‌ها هم به این دلیل بود که کمپ‌ها گنجایش خیلی کمی داشت.
استخوان لگن خسرو به دلیل تزریق زیاد مواد و کارتن خوابی صاف شده بود. او می‌گوید: چند سال آخری که اعتیاد داشتم به دلیل مشکل پا و لگنم، هیچ کمپ اجباری قبولم نمی‌کرد. اما حالا که اعتیاد را ترک کرده ام با کمک پروتز، راحت راه می‌روم.

واهمه از کمپ ها!
در «اسماعیل آباد» تقریبا همیشه می‌توان اعتیاد را لمس کرد. بعد از گفتگو با چند رها شده از بند اعتیاد، این بار به سراغ معتادانی می‌رویم که هنوز اسیر بند اعتیاد هستند تا از زبانِ کسانی که هنوز هم جای خوابشان زمینِ و سقف بالای سرشان آسمان است، درباره کمپ‌های ترک اعتیاد بشنویم. نزدیک ظهر است و کمابیش آمدوشد معتادان به کال اسماعیل آباد ادامه دارد. بعضی‌ها اصلا مایل به گفتگو نیستند و بدون پاسخ به سؤالات، از کنارمان می‌گذرند، اما احمد قبول می‌کند کمی صحبت کند. سر و وضع درست و حسابی ندارد. معلوم می‌شود خیلی وقت است سر و صورتش با آب و موهایش با شانه غریبه اند. تندتند صحبت می‌کند و بعضی جملاتش را به طور کامل ادا نمی‌کند. او درباره وضعیت کمپ‌ها می‌گوید: در کمپ‌ها به دلیل شلوغی جایی برای حضور معتادان بیشتر نیست. تابه حال چندباری کمپ رفته ام. تعداد معتادان آن قدر زیاد بود که شپش می‌گرفتیم.

کمپ پذیرای «پری» نیست
بالای کال روی زمین خاکی نشسته است. با چادر سفید کهنه‌ای که روی سر انداخته، کیسه‌های همراهش را پوشانده است. اعتیاد، زنانگی و لطافت دست و صورتش را از بین برده است. پری می‌گوید: زیاد کمپ رفته ام. خیلی شلوغ است، به خصوص ایام عید. به گفته پری، اخیرا هیچ کمپی حاضر به نگهداری از او نمی‌شود، به این دلیل که بیمار است. دکتر‌ها گفته اند به سِل مبتلا شده است. پری ادامه می‌دهد: من نتوانستم در کمپ‌ها ترک کنم، چون به ما متادون می‌دهند. آدم معتاد می‌تواند از مواد دست بردارد، اما از متادون نه. به غیر از این‌ها وقتی معتاد را به کمپ می‌برند، یک یا ۲ ماه و خانه پُرش ۳ ماه نگهش می‌دارند و بعد ترخیص می‌کنند. منِ معتاد وقتی بیرون می‌آیم و کار و باری ندارم، دوباره سراغ مواد می‌روم.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->