فهیمه شهری | شهرآرانیوز؛ «سرککشیدن در زندگی بزرگان را دوست دارم. هر اثری ورود به دنیای یک انسان بینظیر است که قرار است مجسمهاش را بسازم. اینکه مدتی در حال و هوای آدمی جنگجو باشم و بعد از آن برای ژست یک فرد عارف تصویرسازی کنم برایم لذتبخش است. آنقدر لذتبخش که ۱۷ سال است کار کردهام، اما انگار مشغول تفریح بودهام.» اینها را محمدحسین مأموریان هنرمند ۳۹ ساله محله دانشجو میگوید. مجسمههای بسیاری با دستان او ساخته شده است و در شهر جلوهگری میکنند.
آثاری همچون مجسمه «خیام» در ابتدای بولوار خیام، سردیس جهان پهلوان «تختی» در میدان تختی، ساخت مجموعه سفر به درون بدن انسان برای پارک علمی پروفسور بازیما، مجسمه «خواجه نصیرالدین طوسی» و تندیس سه و نیم متری «زاری رستم بر پیکر سهراب» که در جلوخان آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی نصب شده است، از جمله آثار او هستند. مأموریان خوشحال است از اینکه با ساخت چنین مجسمههایی میان برجهای مرتفع و ساختمانهای متراکم، تنوع بصری را به شهروندان هدیه داده و علاوه بر آن، یادگارهایی برای آیندگان به جا گذاشته است.
استعداد هنری این مجسمهساز از دوران دبستان در ساخت کاردستیهای کاغذی خودش را نشان داده است. مأموریان از آن روزها اینطور یاد میکند: علاوه بر نقاشی خوبی که داشتم بهدلیل علاقهام به حیوانات آنها را با کاغذ درست میکردم و علاقهام به نقاشی باعث آشنایی من با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد. در واقع اولین جرقههای ورود من به دنیای هنری در آنجا شکل گرفت.
به مقطع راهنمایی که رسیدم معلمی داشتم به نام «مسعود یعقوبی» خدا عمرش بدهد وقتی کاردستیهای کاغذیام را دید گفت «تو به جای نقاش باید مجسمهساز شوی» و به واسطه این حرف او بود که فکر مجسمهسازی در ذهنم شکل گرفت.
مأموریان همچنان که به کلاسهای بالاتر تحصیلی میرود ارتباطش با کانون پرورش فکری را حفظ میکند تا اینکه در مقطع دبیرستان با مدرسان سفالگری کانون روبهرو میشود.
او بهواسطه این آشنایی شروع به ساخت مجسمههای گلی میکند و سال ۷۸ در مسابقات دانشآموزی کشوری، رتبه اول رشته مجسمهسازی را به خود اختصاص میدهد. سال ۷۹ هم رتبه اول کشوری مسابقات دانشآموزی را اینبار در رشته سفالگری به دست میآورد و به این باور میرسد که تشخیص معلمش درست بوده و میتواند در عرصه مجسمهسازی موفق شود. او میگوید: در سفالگری تا جایی پیش رفتم که استادم در کانون گفت من دیگر مطلبی برای آموزشدادن به تو ندارم. او من را به استاد خودش که دکتر «کیانوش ناهید» بود معرفی کرد تا سطوح بالاتر سفالگری را نزد او فراگیرم. از آنجاییکه برای سفالگری نیاز به آموختن طراحی نیز داشتم، به پرسوجو پرداختم و با استاد «منوچهر اسپهبدی» آشنا شدم.
مأموریان مکثی میکند. گویی میخواهد جملات مهمی را بر زبان آورد. ثانیهای آنها را از نظر میگذراند و میگوید: هرچه دارم از این ۲ استاد است. قامتش را صاف میکند انگار میخواهد موقع صحبتکردن از استادانش احترام و ادب سخن گفتن با آنها را حفظ کند. بعد ادامه میدهد: این ۲ استاد پایهریز تمام دانش و اطلاعات من در حوزه مجسمهسازی بودند و تا امروز هر موفقیتی کسب کردهام مدیون آموزههای آنها هستم.
از دیگر مسائلی که در موفقیت مأموریان تأثیر گذاشته کتابخانههای آستان قدس رضوی و دانشگاه فردوسی است. او از ۱۶ سالگی تفریح و سرگرمی ۳ ماه تابستانش این بود که به کتابخانه آستان قدس رضوی میرفت و به مطالعه درباره آثار بزرگان هنر میپرداخت و به گفته خودش آنقدر با دقت و اشتیاق اینکار را انجام میداد که مسئول کتابخانه اجازه داد با وجود دانشآموزبودن وارد بخش مرجع شود و از کتابهای آنجا نیز استفاده کند. او سال ۷۸ سر از کتابخانه دانشگاه فردوسی هم درمیآورد و مسئول آنجا اینترنت دانشگاه را در اختیارش میگذارد.
مأموریان نام مسئول کتابخانه فردوسی را فراموش کرده و چند بار حسرت میخورد که چرا نمیتواند بدینوسیله از او تشکر کند. این هنرمند تعریف میکند: آشنایی با اینترنت و اینکه میدیدم با یک کلیککردن کلی اطلاعات پیش رویم قرار میگیرد برایم شبیه معجزه بود و بدینوسیله وارد دنیای جدیدی شدم که باعث شد اطلاعات بهتر و بیشتری از دنیای هنر به دست آورم.
مأموریان سال ۷۹ در حالی که در رشته تجربی درحال تحصیل بوده تصمیم میگیرد در کنکور هنر شرکت کند. او آن روزها را اینگونه یاد میکند: خودم را در پارکینگ خانه حبس کردم و کنار درسهای رشته تجربی، کتابهای رشته هنر را میخواندم. با معدل بالای ۱۸ دیپلم گرفتم و با رتبه ۹۱ وارد دانشگاه هنرهای زیبای تهران شدم. آنجا آنقدر استادان خوبی داشتم که فرصت را غنیمت میشمردم و بهطور آزاد در کلاسهای آنها شرکت میکردم.
در نتیجه این تلاشها و علاقهاش، او سالهای ۸۱ و ۸۲ رتبه برتر علمی دانشکده را به خود اختصاص میدهد.
سال ۸۲ مسئولان دانشگاه تصمیم میگیرند شاگرد اولهای هر رشته را به سفر علمی بازدید از موزههای اروپا ببرند و بدین ترتیب مأموریان سر از موزههای واتیکان، داوینچی، میکلانژ و... درمیآورد. این بازدید چنان تأثیری بر او میگذارد که آن را اینگونه بیان میکند: دیدن آثار هنری این موزهها باعث شد که من دیگر به هر کیفیتی راضی نباشم و توقع زیادی از خودم و مجسمههایی که میسازم داشته باشم.
این هنرمند سال ۸۵ در مسابقات هنرهای تجسمی جوانان کشور در رشته مجسمهسازی با ساخت مجسمه سر انسان که در مکعبی معلق بوده، عنوان صاحب اثر برگزیده را به خود اختصاص میدهد. او سال ۸۵ پس از دانشآموختگی به زادگاهش مشهد میآید و در نمایشگاه پیامبر اعظم (ص) اثری را ارائه میکند که بسیار مورد توجه و تجلیل قرار میگیرد.
مأموریان توضیح میدهد: این اثر موجب آشنایی مسئولان شهرداری با من شد و چندی بعد برای شرکت در جشنواره استقبال از بهار دعوتم کردند که در نتیجه آن، سال ۸۶ اولین اثر شهریام به صورت مجسمه دوماهی معلق در میدان طالقانی نصب شد.
او از این پس مجسمههای متعددی طراحی کرده که تاکنون ۳۰ مورد آنها در فضای شهری نصب شدهاند. کارهای این هنرمند طی چند سال اخیر به خارج از مشهد هم راه یافته و هنرش از شمال شرق به خطه جنوب ایران رسیده است طوری که با ساخت آثاری همچون مجسمه «ماهیگیر» در اسکله چوبی و مجسمه «عطار» برای ساحل سیمرغ کیش، نامش پرآوازهتر شده است.
مجسمه «نوای مهر» در میدان فلسطین که در آن خادمی نقاره میزند و بچهها کنارش ایستادهاند و یا مجسمه «فرشتگان من» که نشاندهنده یک خانواده ایرانی قدیمی اواخر صفویه و اوایل قاجار با پوشش آن دوران است و با نگاهی به سمت حرم رضوی برای زیارت ایستادهاند، جزو مجسمههایی است که ارادت این هنرمند شهرمان به امام مهربانیها را نشان میدهد.
محمدحسین مأموریان معتقد است: مشهدالرضا (ع) ظرفیتهای هنری بسیاری دارد که میتواند مورد استفاده مجسمهسازان و سایر هنرمندان قرار گیرد. اتفاقات و داستانهای مربوط به زندگی امام رضا (ع) و سفر ایشان به مشهد موضوعات خوبی را در اختیار هنرمندان قرار میدهد علاوهبراین ظرفیتهای خوبی در این شهر وجود دارد که به کمک هنرمندان و مجسمهسازان میآید و زمینه ساخت آثار باارزشی را فراهم میکند.
به نظر مأموریان مجسمهها نمایانگر هویت ما هستند و وقتی مخاطب مقابل آن قرار میگیرد با شخصیت واقعی مجسمه همذاتپنداری میکند.
این هنرمند به مشاهدههای تجربی خودش اشاره میکند و میگوید: وقتی مجسمهای در محل عبور رهگذران نصب میشود میبینیم که شهروندان مختلفی مقابل آن میایستند و با تأمل به آن نگاه میکنند. در واقع اینها باعث الگوگیری و تثبیت ارزشها میشود؛ بنابراین میتوان مجسمهها را از ابزارها و هنرهای مهم در تداوم فرهنگی دانست که هر نسلی میتواند برای آیندگان به یادگار بگذارد. به عقیده این هنرمند، در مشهد مکانهایی تاریخی داریم که با ساخت یک مجسمه برای آنجا میتوان ارزش هویتیاش را به شهروندان و زائران یادآور شد.
هنگام ساخت و نصب مجسمهها برای او اتفاقاتی رقم خورده که برخی از آنها برایش خاطرهساز شده است: سال ۹۳ که مجسمه «ماهیگیر» را ساختم وقتی داشتیم آن را در اسکله چوبی کیش نصب میکردیم چندین نفر از رهگذران همین که تکههای بزرگ دست، سر، بدن و... این مجسمه ۱۰ متری را میدیدند میپرسیدند مجسمه داستانهای شاهنامه هستند؟ در واقع آنها دنبال اسطورههای داستانیشان بودند و من همانجا آرزو کردم کاش یک روز بتوانم مجسمه رستم و سهراب را بسازم تا اینکه در آرامگاه فردوسی قرار به ساخت مجسمه شد و امسال با نصب مجسمه رستم و سهراب به آرزویم رسیدم.
مأموریان موقع نصب این مجسمه هم بازخوردهای خوبی از شهروندان گرفته که دربارهاش میگوید: زمان نصب، یک بچه ۵ ساله آن را به پدرش نشان داد و با هیجان گفت: «بابا بابا مجسمه رستم!» و من آنجا فهمیدم که طراحی چهره رستم و سهراب بهخوبی انجام شده و حتی کودکان شاهنامهخوان قادر به ارتباط برقرارکردن با آن هستند. به نظر او هنوز هم ما اسطورهها و شخصیتهای شاخص بسیاری داریم که با ساختن مجسمه آنها میتوانیم یادگارهایی برای آیندگان بر جای بگذاریم.
این هنرمند شهرمان چندی پیش فیلمی درباره شهدای غواص دیده که بهشدت از آن متأثر شده و در حال طراحی مجسمههایی برای ماندگارکردن رشادتهای این شهداست.
مأموریان به سفارشهای عجولانه و کمفرصت مسئولان شهری اشاره میکند و میگوید: به طور معمول در فراخوانهای هنریای که داده میشود به عنوان مثال گفته میشود تا ۲ هفته دیگر آثارتان با فلان موضوع را ارسال کنید. بعد هم با کسی قرارداد بسته میشود که ارزانترین قیمت را داده باشد. چنین رویکردی موجب میشود هنرمندان فرصت خلق آثار ماندگار را نداشته باشند و طرحهایی معمولی اجرا شود.
به نظر او برای ساختن آثار ملی ماندگار نیاز به قدرتهایی فراتر از شهرداری و اداره ارشاد است و باید نهادی داشته باشیم که به طور مستقیم بودجه هنری دریافت کند و به طور مستقیم با هنرمندان وارد قرارداد شود.
مأموریان سری تکان میدهد و میگوید: نمیدانید در حال حاضر چه عمری از ما برای بستن قرارداد و دریافت حقالزحمه تلف میشود. آنقدر از این اتاق به آن اتاق و از این اداره به آن اداره میرویم که هر بار با خودم میگویم دیگر برای شهرداری کار نمیکنم، اما علاقه شخصی و بهویژه پیامها و ابراز محبتهای مردم باعث میشود باز وارد عرصه شوم.
به عقیده این هنرمند در مشهد نیاز به احداث باغ مجسمه داریم. او به تعریف این اصطلاح پرداخته و میگوید: منظور من اختصاصدادن فضایی به مجسمههاست طوری که مردم فقط با هدف دیدن مجسمهها به آنجا بیایند. او به تنها باغ مجسمه ایران که در تهران قرار دارد اشاره میکند و میگوید: باغ مجسمه از اتفاقات خوب شهری است که میتواند روی دهد و مشهد هم ظرفیت خوبی برای ساخت چنین فضایی دارد.
به نظر مأموریان هر جای شهر مناسب نصب مجسمه نیست و این دیدگاهش را چنین توضیح میدهد: متأسفانه مسئولان شهری اصرار دارند که مجسمهها را در میدانها قرار دهند درحالیکه با اینکار همه رانندگان با سرعت از کنار مجسمهها رد میشوند و فرصت بررسی و تأمل در آنها را ندارند. به نظر او مجسمه باید در جایی باشد که مخاطب بتواند مقابلش توقف کند و درباره شخصیت آن به تفکر و تعقل بپردازد. چنین شرایطی هم بهخوبی در باغ مجسمه فراهم میشود، نه در میدانهایی که مجسمه را سوار بر آن میکنند.
وقتی از مأموریان میپرسم چرا همه مجسمهها تکرنگ هستند، میگوید: شواهد و یافتههای تاریخی حکایت از آن دارد که در گذشته مجسمهها را رنگ میکردند، اما بعد از دوره رنسانس، رنگ مجسمهها پاک شده است و اکنون بیشتر مجسمهسازان انگار بین خودشان به این توافق رسیدهاند که مجسمهها تکرنگ باشند.
او توضیح میدهد: مجسمهها اگر حرفهای رنگ نشوند حالت عروسکی و غیرهنرمندانه به خود میگیرند. از طرفی خود مجسمهسازان به این نتیجه رسیدهاند که مجسمه تکرنگ به اندازه کافی جذابیت دارد و علاوهبرآن قادر است با سایه روشنکردن مجسمه، هنر هنرمند را بیشتر به رخ مخاطب بکشد.
مأموریان که دغدغه فرهنگ و هنر اصیل ایرانی را دارد، بیان میکند: بسیاری از کشورهای غربی بافتهای هویتی شهری خود را حفظ کردهاند حتی در شیراز و اصفهان میبینیم که بعضی محلههای تاریخی را با همان سبک و سیاق قدیم بازسازی کردهاند، اما متأسفانه در مشهد چنین تدابیری اندیشیده نشده است و این به مرور موجب فاصلهگرفتن مردم با هویت اصیلشان میشود. او همچنین به نظارت نداشتن بر نحوه ساختوسازها و شکل معماری خانههای مسکونی اشاره میکند و میافزاید: متأسفانه در سالهای اخیر تغییرات زیادی در نحوه معماری ما داده شده که همه آنها متأثر از غرب است و حتی بعضی از این سبکهای تقلیدی مناسب آب و هوای ایران و شرایط اقلیمی ما نیست.
به نظر او همه این مسائل در کنار یکدیگر موجب میشوند که نمای محله شکل غربی پیدا کند و فرهنگ اصیل و هویتی آن به فراموشی سپرده شود. او در این بین، مجسمهها را از بهترین رسانهها برای استحکام و قوام فرهنگی بافت یک شهر و محله میداند و با اشارهای به مجسمه «حاج حسین ملک» در مقابل خانه ملک میگوید: این مجسمه باعث شده است مردم با او آشنا شوند و وقفهایش را در ذهنشان ثبت کنند. حال اگر چنین مجسمههایی در سایر بافتهای هویتی شهر گذاشته شود میتوان بسیاری از مردم و جوانان را به ریشههای هویتیشان متصل کرد.