«صبحانه» کلید انرژی روزانه یا عاملی برای خواب‌آلودگی؟ معوقات حقوق پرداخت شد، اما سفره کوچک بازنشستگان به سرعت برق و باد تورم و گرانی‌ها نمی‌رسد تصادف مرگبار خودروی کارگران مزرعه در مشهد با ۶ فوتی (۲۱ مهر ۱۴۰۴) ماجرای عروسک‌های موهن چیست؟ زلزله سربیشه خراسان جنوبی را لرزاند (۲۱ مهر ۱۴۰۴) بازرس کل خراسان رضوی: تکمیل کمربند جنوبی مشهد با ضوابط بالادستی مغایرت دارد تنبیه سخت دانش‌آموز توسط مدیر به خاطر یک شوخی! سال ۱۴۰۳ خشک‌ترین سال کشور در سه دهه اخیر ویدئو | رئیس پلیس راهور استان خراسان رضوی: زیرساخت‌های شهر مشهد با ترافیک همخوانی ندارد! معاون سیاسی و اجتماعی استانداری خراسان رضوی: وضعیت منابع آبی جنوب خراسان رضوی بسیار وخیم است معوقات فروردین بازنشستگان دارای حقوق بالای ۲۰ میلیون تومان واریز شد (۲۱ مهرماه ۱۴۰۴) درباره آپارتمان‌نشینی و جرمی به نام «مزاحمت همسایه » | دوستی بین دیوارهای مشترک یادی از دکتر غلامحسین مصاحب، پدر ریاضیات نوین ایران | بازآفرین زبان اعداد ثبت ۱۳۳ زلزله در کشور طی هفته دوم مهرماه ۱۴۰۴ تأکید دادستان تهران بر افزایش نظارت‌ها بر بازار بالارفتن سن بارداری در مادران، ریسک تولد کودکان دارای سندرم‌داون را افزایش می‌دهد سقوط از ارتفاع باعث فوت یک دانشجو در تبریز شد (۲۱ مهر ۱۴۰۴) هشدار درباره واکسن تقلبی گارداسیل ۹ به فرم ویال تربیت نسل مسئول در قبال محیط زیست، مأموریت آموزش و پرورش است دستگیری سارق باغ‌ویلا‌های شمال مشهد با ۲۰ فقره سرقت (۲۱ مهر ۱۴۰۴) هشدار پلیس فتا به پیامک‌های جعلی قطع برق پیش‌بینی رگبار باران در نوار شمالی کشور (۲۱ مهر ۱۴۰۴) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۲۱ مهر ۱۴۰۴) | تداوم تابستان در واپسین روز‌های ماه‌ِ مهر اهدای اعضای بانوی مرگ مغزی در مشهد به ۶ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۱ مهر ۱۴۰۴) اسامی برخی تنقلات غذایی غیرمجاز منتشر شد (۲۱ مهر ۱۴۰۴) ورود هیئت‌رئیسه مجلس به مشکل تأخیر پرداخت هزینه‌های بیمه تکمیلی بازنشستگان تأمین‌اجتماعی رئیس محیط زیست سازمان برنامه و بودجه کشور: اعتبارات فعلی دولت پاسخگوی هدف کاهش هدررفت آب نیست ماجرای نوزادی ۳ماهه که والدینش او را نمی‌خواهند | دست ردّ زوج جوان به هدیه بهشتی پاسخ مسئولان به تقاضای شهروندان برای شفافیت درخصوص سرنوشت اقلام توقیفی: اول آزمایش، بعد ورود به بازار یا امحا
سرخط خبرها
راه و بیراه

اعتماد بیجا

  • کد خبر: ۸۷۶۱
  • ۲۰ آبان ۱۳۹۸ - ۰۴:۴۲
اعتماد بیجا
متین نیشابوری - اصرار می‌کرد و می‌گفت به مشهد برویم و بعد‌از‌ظهر بر گردیم. با ترس و لرز قبول کردم و به راه افتادیم. در بین راه برایم از آ‌ینده‌ای رویایی حرف زد که هرکس به دنبالش است. به مشهد که رسیدیم کمی در خیابان‌ها دور دور کردیم و بعد هم احسان ساندویچ خرید.‌
می‌گفت به خانه یکی از اقوامشان برویم و قبول نکردم برای همین هم سر از پارک در آوردیم. گل می‌گفتیم و گل می‌شنیدیم که تلفن همراهم به صدا درآمد. مادرم بود. صدایش می‌لرزید و می‌گفت که حالش خوب نبوده و زودتر از سرکار به خانه برگشته است.
سراغم را گرفت، مانده بودم چه جوابی بدهم. گفتم که به خانه یکی از دوستانم آمده‌ام و تا یکی دو ساعت دیگر به خانه بر می‌گردم. در حال صحبت بودم که احسان گوشی را از دستم کشید و تماس را قطع کرد.
هاج و واج مانده بودم. داد زدم که «دیوانه شدی؟ چرا گوشی را قطع کردی؟»
جرو بحثمان شد و هرچه گفتم گوشی‌ام را پس بده قبول نمی‌کرد. در همین لحظه دو نفر از مأموران پارک از کنارمان گذشتند و او با دیدن آن‌ها تلفنم را به سمتم پرت کرد و پا به فرار گذاشت. من ماندم با سؤالات بی‌جواب به مأمور نگهبان. در همان لحظه فکری به ذهنم رسید و گفتم که گوشی تلفنم را سرقت کرده‌اند.
پاسخم قانع‌کننده نبود و چند دقیقه بعد پلیس خودش را رساند. از ترس نمی‌توانستم چیزی بگویم و لکنت زبان گرفته بودم. مأموران کلانتری بانوان هم آ‌مدند و مرا تحویل گرفتند. حرف‌های کارشناس مشاوره کلانتری آ‌رامم کرد و من هم قصه زندگی‌ام را برایش تعریف کردم و از دوران تلخ کودکی‌ام گفتم.
درست همان روز تولدم پدر و مادرم از هم جدا شدند. بعد هم پدرم رفت و ازدواج کرد. اما مادرم به پای من نشست و سرکار رفت و از جان برای من مایه گذاشت تا کم و کسری در زندگی نداشته باشم.
با وجود محبت‌های بی‌حد و اندازه مادرم دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشتم. همیشه این سؤال در ذهنم مرور می‌شد که چرا پدر و مادرم از هم جدا شده‌اند. هربار که در این باره چیزی می‌گفتم مادرم طفره می‌رفت و جواب درستی نمی‌داد. بزرگ‌تر که شدم یک روز خاله‌ام از پدرم برایم حرف زد. می‌گفت او حق مادرم را خورده و حرمت زندگی‌اش را زیر پا گذاشته و دنبال زن دیگری رفته است.‌
نمی‌خواستم بیشتر از این درباره او چیزی بشنوم و به خودم تلقین می‌کردم که باید فراموشش کنم، اما این ظاهر قضیه بود. پشت پرده این بی‌تفاوتی و سکوت و خونسردی، دلتنگی عجیبی در عمق درونم احساس می‌کردم. جای خالی گرمای دست نوازشگر پدر را احساس می‌کردم. گاهی اشک می‌ریختم و چیز‌هایی می‌نوشتم.
مادرم خیلی اتفاقی دفتر خاطراتم را دید و مثل هیزم آ‌تش گرفته برافروخته شد. اعصابش به‌هم ریخت و چند روز با من قهر کرد. می‌گفت تو نباید نسبت به پدر بی‌مسئولیت خودت این قدر احساسات به خرج بدهی. با این رفتار تند و برخورد مادرم دلم شکست برای همین احساس تنهایی و بی‌پناهی کردم. با یکی از دوستانم درددل کردم و او که رفیقی ناباب بود به جای اینکه راهی نشانم بدهد مرا گمراه کرد. به پیشنهاد دوستم با احسان که از اقوامشان بود آ‌شنا شدم. ما در فضای مجازی با هم دوست شدیم و من هم سیر تا پیاز زندگی‌ام را برایش گفتم.
مدتی گذشت و مادرم که متوجه تغییر رفتارم شده بود با محبت‌هایش سعی می‌کرد مرا رام کند. اما افسوس که من با این تصور غلط که پسر مورد علاقه‌ام فرشته نجاتم است، واقعیت را از بهترین یار و دوست زندگی‌ام مخفی کردم. دست آخر هم به اصرار احسان و با اولین قرار ملاقات سر از مشهد در آ‌وردم. من اصلا از خانه فرار نکرده‌ام و فقط از سر ندانم‌کاری و بدون آ‌نکه به عاقبت کارم فکر کنم همراه پسر جوان بیرون زدم.
مادرم با اطلاع از مشکلی که پیش آ‌مد بلافاصله خودش را رساند. لحظه‌ای که با او روبه‌رو شدم از خجالت نمی‌توانستم سرم را بالا بیاورم. برایش تعریف کردم که چطور به پیشنهاد دوستم با احسان آ‌شنا شدم. او که مرا در آغوش گرفته بود گفت‌: «دخترم من هم چوب دوستی با فردی را خوردم که با اعتماد بی‌اندازه وارد خانه و زندگی‌ام شده بود.»
از این حرف‌ها فهمیدم دوست مادرم هم با اطلاع از دلخوری‌ها و مسائل زندگی او و پدرم آ‌تش بیار معرکه شده و بعد از طلاق مادرم با پدرم ازدواج کرده است...
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->