معصومه متین نژاد | شهرآرانیوز؛ آمار عمومی ازدواج در کشورمان پس از ۱۷ سال، پارسال یک بار دیگر صعودی شد. یعنی از ۵۳۰ هزار ازدواج در سال ۹۸ به ۵۵۳ هزار ازدواج در سال ۹۹ رسید. خیلیها آن را محصول برگزاری ازدواجهای بی تکلف و کم هزینه در دوران همهگیری کرونا میدانند، ازدواجهایی که قدری به مؤلفههای اصلی یک ازدواج سالم نزدیکتر شدهاند. البته این در حالی است که بالا بودن نرخ طلاق در کشورمان (یک طلاق در برابر ۳ ازدواج) همچنان نگرانکننده است و از تصمیم گیریهای اشتباه چه در شروع زندگی چه در زمان پایان دادن به آن خبر میدهد، تصمیمهایی که اگر قدری عقلانیت و مشورت چاشنی آنها بود، به یک تصمیم ویرانگر دیگر ختم نمیشدند.
دکتر حمید صادقیان، از روانشناسان و مشاوران خوب شهرمان، انتخابها و تصمیمگیریهای درست در شروع زندگی را گامی اساسی برای بقای زندگی مشترک میداند که هرچه بیشتر از معیارهای دینی فاصله میگیرد، چالشها و تنشهای بیشتری برای زوجها رقم میزند و آنها را به ورطه طلاق نزدیکتر میکند. این موضوع در روزهای گرامیداشت ازدواج و خانواده، ما را هم بر آن داشت که با کمک این کارشناس، به مؤلفههای یک ازدواج موفق از دیدگاه دینی دقیقتر نگاه کنیم و به بازتعریف ملاکهای روز جامعه برای ازدواج بپردازیم.
«النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی» همه ما این سخن گهربار پیامبر اکرم (ص) را بارها شنیدهایم: ازدواج سنت من است و هرکس از آن رویگردان شود، از من نیست. فراخواندن مردم به ازدواج و سنت دانستن آن توصیهای سفارشی نیست که تنها به دلیل دستور دادن به آن، خود را به انجام آن ملزم بدانیم. خداوند انسان و همه موجودات زنده را زوج آفریده است. از این رو، خیلی طبیعی، وقتی به سن جوانی میرسیم، نیازی کاملا غریزی از درونمان قد علم میکند و ما را به سمت جنس مخالف میکشاند، کششی که با قرار گرفتن در چهارچوب ازدواج، کامل و جامع پاسخ داده میشود.
ازدواج رشد عقلی، اقتصادی، روحی و اخلاقی را نه تنها برای فرد که برای جامعه هم به همراه دارد. برای همین، اسلام افرادی را که شرایط ازدواج داشته باشند و از آن رویگردان باشند منفور میداند. از این رو، پیامبر مکرم اسلام (ص) میفرماید: هیچ بنایی نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نیست. کسى که ازدواج میکند نیمى از دین خود را حفظ کرده است. براى نیمه دیگر آن هم باید تقواى الهی پیشه کند.
اگر به دنبال ازدواجی موفق هستید، پیش شرطهای آن را باید رعایت کنید. منظورمان به هنگام بودن، آگاهانه بودن و آسان بودن آن است. در غیر این صورت، از همان ابتدا بیراهه رفتهاید.
این روزها جوانان زیادی به دلایلی مانند سختگیری خانوادهها یا تمایل برای استفاده بیشتر از دوران مجردی، سن طلایی ازدواج، فرصت فرزندپروری و شور و شوق لازم برای داشتن یک زندگی مشترک را از دست میدهند. به هنگام بودنی که ما از آن صحبت میکنیم، برای هر فرد متفاوت از دیگری و نسبی است. یعنی همین که فرد به بلوغ عقلی، اجتماعی و عاطفی نسبی، نه مطلق، برسد و بتواند یگ زندگی را مدیریت کند، میتواند ازدواج کند و نیازی نیست تا بلوغ کامل صبر کند.
آگاهانه بودن پیش شرط دیگری برای داشتن یک ازدواج موفق است. منظور از آگاهانه بودن هم، داشتن ملاکها و معیارهای منطقی است، نه آنچه امروز جوانان ما و خانوادههایشان برای یک ازدواج به ظاهر موفق، لازم و ضروری میدانند.
بر اساس فرهنگ هر طبقه و قوم و نژادی که در اطرافمان میبینیم، تفاوتهایی وجود دارد، اما در کل، برگزاری هر مراسم ازدواجی در ایران به گذر از هفتخان رستم نیاز دارد: مراسم خواستگاری دستکم سه چهار بار، خرید عقد، بله برون، محضر، عیدی، شبچله، آتلیه و ... و درنهایت ازدواج، برنامههایی وقتگیر و هزینهبر که خیلی از جوانها را از نبرد با غول ازدواج خواهند ترساند.
این روزها در اطرافمان کم نیستند جوانهایی که چند سال از زندگی مشترکشان گذشته است و هنوز به علت بدهی، عکسهای ازدواجشان گرو آتلیه است. بگذریم از مهریه و جهیزیه که دیگر آن کارکردی را ندارند که در صدر اسلام داشتند و برای افزودن بر شیرینی زندگی مشترک تعریف شده بودند. این در حالی است که اکنون به سدی برای ازدواج تبدیل شده اند.
افراد برای ازدواج به ۳ دسته تقسیم میشوند: کسانی که ملاکی برای انتخاب ندارند و ازدواج میکنند، چون عاشق شده اند، افرادی که ملاکهایی منطقی دارند و به فردی مناسب با شرایط خودشان «بله» میگویند و آنهایی که به دنبال تفاهم و توافق صددرصدی هستند تا زندگی شان هیچگاه روی تنش و مشکل به خود نبیند. گروه اول ازدواجهای پرخطر هستند و نصیحت و پند و موعظه درباره آنها کارگر نیست. گروه دوم هم به هیچ حرف اضافهای نیاز ندارند. میماند گروه سوم که همان فرصت سوزهای معروفاند.
اشتباه این گروه این است که فکر میکنند هم کفوی که در عرف یا آموزههای دینی به آن اشاره شده است به معنای تشابه صددرصدی است. به عبارت دیگر، هرچه نقاط مشترک و تشابه بیشتری با هم داشته باشند، بهتر است و مشکلات کمتری دارند. تا رسیدن به آن نقطه و فرد هم باید صبر کرد و در غیر این صورت، قید ازدواج را زد.
هم کفوی در اسلام به معنای تشابه نیست، بلکه درک و زبانی مشترک از ویژگیها و تفاوتهایی است که ما داریم. برای نمونه، وقتی از تشابه اعتقادی حرف میزنیم، منظور فهمیدن زبان اعتقادی یکدیگر است، نه تطابق صددرصدی، یا طبقه اجتماعی که منظور برخورداری از یک الگو و سبک زندگی نزدیک به هم است، نه زندگی در یک منطقه خاص شهر. وقتی نیز از ویژگیهای شخصیتی حرف میزنیم، منظور آگاهی داشتن از این ویژگیها و درک این تفاوتها برای ورود به زندگی مشترک است.
از این رو، اختلافها یا تشابههایی مانند سن، تحصیلات، محل زندگی و میزان دارایی را نباید ملاکی دقیق برای تعریف همکفو بودن یا نبودن دانست. شرط همان ایمان، اخلاق، اصالت خانوادگی و توانایی کار کردن و مدیریت زندگی است. با همه اینها، توجه به گزینه «به دل نشستن» برای شروع یک زندگی مشترک و برقراری رابطهای عاطفی ضرورت دارد.
آنقدری که خانوادهها به شغل، مدرک، درآمد و زیبایی فردی که فرزندنشان برای ازدواج میخواهد انتخاب کند یا خودشان انتخاب میکنند اهمیت میدهند، به اخلاق آن فرد توجهی ندارند. اخلاق ملاکی است که باید در درجههای نخست انتخاب قرار بگیرد، ولی به اولویتی بدون درجه تبدیل شده است. کامل بودن یک فرد به میزان برخورداری او از ویژگیهای اخلاقی مانند صداقت، امانتداری، خوش خلقی و مردمداری است. برای همین، لازم است که ما درخودمان و طرف مقابلمان حداقلهایی از آمادگیهای لازم برای ازدواج را پیدا کنیم، سپس تصمیم به ازدواج بگیریم، مانند آمادگیهای روانی شخصیتی، عاطفی اجتماعی و اجرایی اقتصادی.
مانند صبور بودن، متعهد بودن، داشتن مهارت تصمیم گیری و حل مسئله.
مانند اهل الفت بودن، محبتپذیر بودن، راحت معاشرت کردن و وابسته نبودن به خانواده.
مانند آیندهنگر بودن، هدفمند بودن، اهمالکار نبودن و برنامه اقتصادی داشتن.
ایجاد زمینههای یک ازدواج موفق، شاید آخرین تلاش جدیای باشد که باید در جایگاه یک والد برای فرزندمان انجام دهیم. برای این منظور هم لازم است پیش، پس و هنگام ازدواج فرزندان برنامه ریزی داشته باشیم.
بخشی از فرایند تربیتیای که والدین برای فرندانشان باید سپری کنند، تربیت و آماده سازی آنها برای ازدواج است. یعنی باید با دادن آموزشها و مسئولیتهای مختلف، بچهها را از سن بلوغ هم مشتاق ازدواج کرد و هم آماده برای ازدواج. این روزها والدین بچه هایشان را فقط برای تحصیل و موفقیت در دانشگاه و در نهایت یافتن شغلی مناسب تربیت میکنند. برای همین، خیلی از دخترها و پسرهایی که ازدواج میکنند، الفبای ساده زندگی مشترک را هم نمیدانند و بهاصطلاح تا تقی به توقی میخورد، به فکر طلاق و جدایی میافتند.
بچهها که به سن ازدواج میرسند، این والدین هستند که باید پیشقدم شوند. تیمی با بچهها تشکیل بدهند و از آنها درباره ملاکها و معیارهایشان برای انتخاب همسر و زندگی مشترک بپرسند. بعد هم اطمینان لازم را به آنها بدهند که کنارشان میمانند و از آنها حمایت میکنند.
پس از ازدواج هم والدین باید در کنار فرزندانشان بمانند و از آنها حمایت کنند، نه دخالت، تا زندگی مشترکشان قوام و داوم لازم را پیدا کند.
موسی رسولی | روانشناس و مشاور خانواده؛ مهمترین عامل در ازدواج، سازگاری روانی زوجها با یکدیگر است. ویژگی آن هم آرامـــش اســت. یعنی اگر زوجی در زندگی مشترک احساس آرامش داشتند، زندگی در مسیر درستش قرار گرفته است. چنانچه در آیه ۲۱ سوره مبارکه روم هم خداوند صریح میفرماید: و از نشانههاى او آن است که از جنس خودتان همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و میان شما و همسرانتان علاقه شدید و رحمت قرار داد. بى شک در این [نعمت الهى]براى گروهى که میاندیشند نشانههاى قطعى است.
برای کسب این آرامش هم مؤلفههایی تعریف شده است که کم گذاشتن ما در هرکدام از آنها، ما را از آن آرامش واقعی که مدنظر است، فرسنگها دور میکند:
تفاهم شناختی: هرچه میزان همکفو بودن زوجها بیشتر باشد و از معیارهای منطقی تری برای ازدواج استفاده کرده باشند، طبیعی است که تفاهم شناختی بیشتری با هم داشته باشند.
تفاهم عاطفی: هر اندازه بدهبستانهای عاطفی و احساسی بین زوجها بیشتر باشد، تفاهم عاطفی بیشتری با هم خواهند داشت.
تفاهم اقتصادی: اشاره به توانایی و مدیریت اقتصادی زوج هــا در فــضــای زنـــدگــی مشترک دارد که سبب کم شدن تنشهای مالی بین آنها خواهد شد.
تفاهم جنسی: موضوعی که غیرمستقیم بر سازگاری و رضایت از زندگی و در نهایت آرامش زوجها اثر دارد و باید پیش از ازدواج، آن را سنجید و در صورت وجود اختلاف زیاد یا بروز مشکل، برای آن راهکاری پیدا کرد.
نکته بعدی که لازم است زوجها به آن توجهی ویژه داشته باشند، نگاه سیستمی به زندگی است، نه خطی، یعنی باید به این سطح از درک رسیده باشند که در زندگی مشترک، هرگونه تغییر یا بروز مشکل و ناراحتی برای یکی از اعضای خانواده، به طور حتم بر آرامش روانی دیگر اعضای خانواده هم تأثیر خواهد گذاشت. برای نمونه اگر یکی درگیر روابطی خارج از عرف شود، همسرش و به تبع آن فرزندانشان هم از آن متأثر خواهند شد. گاهی این موضوع به اندازهای است که خانوادههای ۲ طرف را هم درگیر میکند.
معمولا بروز مشکل در یکی از تفاهمهای چهارگانه است که سبب میشود زوجها درگیر این روابط فرازناشویی شوند و بنیان خانوادهشان را متزلزل کنند. از این رو، هرچه برای داشتن تفاهم بیشتر در موضوعهای مدنظر، بهویژه پس از ازدواج، بیشتر تلاش کنیم، زندگی مشترک از آرامش بیشتری برخوردار خواهد شد.