هرگاه به مطالعه تاریخ شهرهای بزرگ گذشته میپردازیم و احوال مردمان آن سامان را بررسی میکنیم، آن که اهل عبرت است، از سرگذشت پیشینیان عبرت میگیرد تا بشود مصداق آیه «در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما بودند، چگونه بود.» و آن که عاشق تاریخ است، در گوشهوکنار آثار باقیمانده، خود را غرق در گذشتههای دور میکند و بهنوعی، خود را از خوان گسترده تاریخ، متنعم میسازد و درنهایت، هرکسی بهشکلی در دنیای آنها قرار میگیرد و در این بین با حوادثی روبهرو میشویم که بعضا با اندوه فراوان همراه خواهد شد؛ حوادثی نظیر آنچه سببساز افول نیشابور بزرگ شد؛ شهری که در زمان حیات خود، شاهد پرورش دانشمندان متعدد از علوم گوناگون بود و بهعنوان قطبی عظیم از اقتصاد، علم و فرهنگ که در نقطهای از جغرافیای ایران وجود داشت، به حیات خود ادامه میداد.
این ناحیه را پس از آنکه بین سالهای۲۲ تا ۲۹هجری قمری به دست مسلمانان فتح شد، «ابرشهر»، «ایرانشهر» و «اُمالبلاد خراسان» نامیدهاند که همه اینها حکایت از اهمیت و عظمت این شهر نزد ایرانیان و مسلمانان داشته است.
اگرچه این بلاد رویایی در دامان خود، شکوه و عظمت را به بار رسانده است، گویا در سرنوشت آن حتمی شده بوده تا به شکل دیگری تبدیل شود و دوران طلایی ابرشهر نیشابور با عواملی همچون زلزلههای ویرانگر، حمله غُزها، نزاع پیروان مذاهب دینی و حمله مغول، روزبهروز به افول و سقوط خود نزدیکتر شود.
بهحسب آنچه در حاشیه نسخهای از «تاریخ یمینی» عنوان شده است، در نیشابور ۱۸بار زلزلههای ویرانگر رخ داده است، اما بهسبب اینکه اطلاعات دقیقی از آنها دردسترس نیست و زمان مشخصی را نمیتوان درباره وقوع آنها ذکر کرد، تنها به مواردی که با قطعیت بیشتری در کلام مورخین یاد شده است، اشاره خواهیم کرد که عبارتاند از: زلزله سال ۲۴۲هجریقمری که در گزارش «یعقوبی» به آن اشاره شده است؛ خبر زلزله سال ۵۴۰هجری قمری در گفته «مستوفی»؛ اخباری که از وقوع زلزله در سال ۶۰۵ هجریقمری بیان کرده که برخی روستاها به یکباره تخریب شدند و جمعیتی بین ۲ تا ۱۰هزار نفر را به کام مرگ فروبرده است.
از این مناطق تخریبشده به شادیاخ اشاره کردهاند که بهشکل کامل ویران و پس از مدتی مجددا بازسازی و احیا شده، ولی بار دیگر در ۶۶۹ هجریقمری با زلزلهای سهمگین، نیست و نابود شده و بر خاک خود افتاده است.
از دیگر وقایعی که در انحطاط این ابرشهر نقش داشته است، حمله ویرانگر ترکهای غُز در سال ۵۴۸ هجریقمری و زمان سلطانسنجر بوده است که به شهادت تاریخنگاران، در این حادثه، نیشابور درهمکوبیده و شهر به زمینی هموار تبدیل میشود. در این روزگار، کوچک و بزرگ شهر را میکُشند و شهر را آتش میزنند. ناگفته نماند که پس از آن نیز حداقل دو بار دیگر به این شهر حمله میشود که شرح هرکدام در تاریخ ثبت شده است.
برای نمونه «راوندی» که از مورخین قرن ششم است، درباره فجایع پیشآمده از این حملات مینویسد: «در نیشابور چندان خَلق را در مسجد کشتند که کشتگان درمیان خون ناپیدا شدند. پس از آن مسجد بزرگ مطرز را شبانه آتش زدند تا در پرتو نور آن، شهر را غارت کنند.» این وقایع، زمینهساز گسست درونی نیشابور بزرگ میشود که ثمره آن را میتوان در تخریب اماکن اطراف، درگیری و مهاجرت برخی از بزرگان آن دیار به سایرمناطق ایران مشاهده میکنیم.
اما درنهایت شاید مخربترین حادثه در تاریخ نیشابور را بتوان آنچه در سال۶۱۸ هجریقمری رخ داده است، دانست؛ یعنی آن تاریخی که مغولها شهر را شعلهور میکنند. به گواهی تاریخ، پس از فرازوفرودهای فراوان که میان مغولها و سلطانمحمد خوارزمشاه به وجود آمده بود، سپاهیان چنگیز بهوسیله ادوات نظامی خود از نقاط متعددی، دیوارهای شهر را تخریب میکنند و حدود ۱۰ هزار سرباز مغول تا صبح به خونریزی میپردازند و شهر بهشکلی درهم کوبیده میشود که اکثر مردم و حیوانات کشته و نیز مناظر، منازل، حصارها با خاک یکی میشود. آنان در این حمله، هفتشبانهروز بر شهر آب میبندند، سپس در آن جو کاشته میشود.
سخن آخر اینکه فارغ از پژوهشهای تاریخی و نتایج مترتب بر آن، که از مباحث نسبتا تخصصی شمرده میشود، آنچه از تاریخ نیشابور و سایر ابرشهرهای جهان میتواند برای همه انسانها به یادگار بماند، این است که هر میزان قدرت، ثروت و شکوه را برای خود و دیارمان فراهم کنیم، باز هر لحظه در خطر سقوط و افول قرار خواهیم داشت که به گفته صریح قرآن «هیچ گروهی از اجل خود پیشی نمیگیرد؛ و از آن عقب نخواهد افتاد.»
نگارهای از کتاب «جامع التواریخ» مربوط به داستان بنیاننهادن کاخ شادیاخ در نیشابور