زمانی | شهرآرانیوز؛ با یک دوچرخه میآید. لباس ورزشی مخصوص به تن دارد و آلبومهای عکسش در دستانش خودنمایی میکند. دوچرخهاش را از کسی قرض گرفته و تمام حواسش به این امانت است. با آنکه لبخند بر لب دارد، اما چشمانش نگران و پر از غصه است. دوچرخه را گوشهای میگذارد و در همان جمله اول میگوید: «سلام، من فقط میخواهم ورزش کنم و شعار صلح را به مردم دنیا برسانم، اما چرا نمیگذارند؟» آنطور که معلوم است دل پردردی دارد.
همه چیز برای او از یک برنامه ورزشی در تلویزیون شروع شده است. وقتی با خودش فکر کرده او هم میتواند. عزمش را جزم کرده و برای هدفش که دوچرخهسواری بوده سخت تلاش کره است. علی مداح شورچه، ساکن محله کلاهدوز، با آنکه معلولیت جسمی – حرکتی سطح متوسط دارد، اما هیچگاه نگذاشته این مسئله، او را به گوشهنشینی وادارد. او با دوچرخهاش نهتنها به شهرهای مختلف ایران سفر کرده است بلکه از مرز کشور پا فراتر گذاشته تا به همه آنهایی که در مسیر میبیند بگوید یک معلول هم میتواند. او خودش را پیامآور صلح و آرامش میداند و دوست دارد برای رسیدن به این هدف ارگانهای مختلف یاریاش کنند.
علی متولد سال ۱۳۵۰ در مشهد است. معلولیت جسمی- حرکتی او مادرزادی است و در سمت راست بدنش با انحراف لگن روبهروست. باوجوداین ۷ ساله که بوده در یک نانوایی مشغول به کار شده است. او درباره گذشته اش میگوید: پدرم نانوا بود و من هم از همان کودکی در کنارش کار میکردم. چندین سال هم در این حرفه فعالیت داشتم. با آنکه کمسن و سال بودم، اما دوست داشتم فعالیتی غیر از کار هم داشته باشم. چه چیزی بهتر از ورزش که هم سرگرمی بود و هم عامل سلامتی. با این حال به تحقق آن فکر نکرده بودم.
دیدن رکابزدن دوچرخهسواران در تلویزیون او را به سمت رسیدن به این رؤیا سوق میدهد؛ یک روز پای تلویزیون نشسته بودم چند دوچرخهسوار معلول را دیدم. کار آنها برایم جذاب بود و با خودم فکر کردم چرا من نه؟ بنابراین تصمیم گرفتم آن ورزش را تجربه کنم. تلاش کردم و با کار در نانوایی سعی کردم پول جمع کنم و برای خودم دوچرخهای بخرم.
علاقه اش به امام خمینی (ره) باعث میشود سال ۷۹ با پای پیاده از مشهد به سمت مرقد امام خمینی (ره) برود. با ذوق از آن خاطره میگوید: سالگرد ارتحال امامخمینی (ره) با پای پیاده عزم سفر کردم. برای این موضوع با اداره کل ورزش و جوانان (تربیتبدنی) استان هم هماهنگ شده بود. به یاد دارم در بین مسیر وقتی به گرمسار رسیدم با یک خانواده آشنا شدم. کار من با وجود شرایط جسمانیای که داشتم برای آنها جای تعجب داشت و به من گفتند که چرا با وجود معلولیت پیاده راه افتادهام. بهتر است به جای پیادهروی با دوچرخه اینکار را انجام دهم. این آشنایی باعث شد شماره تلفن من را بگیرند و اتفاق خوبی پس از آن ملاقات برایم پیش آید. وقتی به تهران رسیدم با من تماس گرفتند و آدرس مغازه دوچرخهفروشی در آنجا را به من دادند. گفتند به آنجا بروم و فقط خودم را معرفی کنم؛ بنابراین به آنجا رفته و با هزینه و سفارش آنها دوچرخهای را تحویل گرفتم که بهترین هدیهای بود که میتوانست من را خوشحال کند.
علی دوچرخه را تحویل میگیرد و مسیر برگشت را با دوچرخه به سمت مشهد رکاب میزند. این هدیه باعث میشود او به آرزوی خود برسد و حال با این وسیله شهر به شهر جادهها را طی کند. خودش میگوید: سال بعد با پولی که از کار در نانوایی به دست آورده بودم دوباره برای سالگرد رحلت امام خمینی (ره) راهی تهران شدم، اما اینبار با دوچرخهای که آن را از خانوادهای شریف هدیه گرفته بودم. به دنبال آن تاکنون چندین بار در سالگرد ارتحال به تهران رفتهام تا علاقهام به امام (ره) را ابراز کنم.
علی تاکنون با دوچرخه به شمال و جنوب و شرق و غرب کشور نیز سفر کرده است. او فقط به شهرهای داخل کشور بسنده نکرده است بلکه پا از مرز هم فراتر گذاشته و با همین وسیله تا کشورهایی مانند سوریه، لبنان، ترکیه و کربلا رکاب زده است. گرچه هنوز هم فکر سفر به سایر کشورها را در سر میپروراند. او میگوید: محرم سال ۸۲ به عشق امامحسین (ع) با دوچرخه به کربلا رفتم که اولین سفر من به این مکان مذهبی بود. به یاد دارم با لباس مخصوص دوچرخهسواری به حرم آقا امامرضا (ع) رفتم و از آنجا بسما... گفتم و از امام مهربانیها خواستم تا من را در مسیر رفتن به زیارت امام حسین (ع) یاری کند. سفرم به کربلا اینطور آغاز شد و درست روز قبل از عاشورا آنجا بودم.
میگویم سختی مسیر را چگونه تحمل کردی؟ پاسخ میدهد: مسیر طولانی بود و زمان زیادی را در راه بودم، اما ارزشش را داشت و تمام خستگیام با دیدن حرم آقا از بین رفت. انگار عشق امام حسین (ع) من را به جلو هدایت میکرد و باعث میشد از رکابزدن خسته نشوم.
در میان صحبتهایمان دائم نگاهش به سمت حیاط برمیگردد و از پنجره به بیرون نگاه میکند که مبادا اتفاقی برای دوچرخه که امانت مردم است بیفتد. خاطرش از دوچرخه که جمع میشود میگوید: محرم سال ۹۸ نیز دوباره به کربلا رفتم. برای رسیدن به آنجا روزی ۱۲۰ کیلومتر رکاب میزدم، به یاد دارم در مسیر وقتی به مرز مهران رسیدم عدهای از مردم استان ایلام از سفرم به کربلا به عنوان یک معلول دوچرخه سوار مطلع بودند و خبرنگاران آنجا با من مصاحبه کردند.
با لحنی زیبا ترکی صحبت میکند و میگوید: پدر و مادرم ترک هستند. به همین دلیل این زبان را خوب حرف میزنم. در ترکیه اگرچه اهالی آنجا با زبان ترکی خودشان با من حرف میزدند، اما تا حدودی متوجه منظورشان میشدم. برای رفتن به سوریه روزی ۱۳۰ کیلومتر رکاب زدم و بیش از دو هفته گذشت تا به مرز رسیدم. از زمانی که کرونا آمد بهدلیل محدودیتهای موجود دیگر نتوانستهام به جایی سفر کنم.
یکی از آرزوهایش سفر با دوچرخه به مکه است. برای این هدفش هم چندین بار پیگیری کرده، اما تلاشهایش نتیجهای نداشته است. توضیح میدهد: گرچه سالهای متعددی تقاضای رفتن به مکه را داشتم، اما هیچگاه فدراسیون دوچرخهسواری با اعزام من به عنوان گردشگر دوچرخهسوار به کشور عربستان موافقت نکرد.
برای هر سفری که عزم آن را میکند، باید به حرم امامرضا (ع) برود تا هم ارادتش را به آقا ابراز کند و هم اجازه بگیرد و یاری بطلبد. میگوید: برای تمام سفرهایم به حرم امامرضا (ع) میرفتم، دست به خاک پای زائران میکشیدم و با ذکر نام ائمه اطهار (ع)، یاعلی میگفتم و راهم را شروع میکردم.
او ادامه میدهد: برای سفر همیشه وسایل ضروری مانند ناسوس، تیوپ، آچار، خورجین، لباس، لاستیک و... با خود به همراه دارم. علاوه بر این یک پیکنیک و قابلمه هم برای طبخ غذا با خودم حمل میکنم. در مسیر میان راه میایستم و از طبیعت لذت میبرم. حتی به روستاهای اطراف گذر میکنم و با مردمان و فرهنگهای مختلف آشنا میشوم که حس خوبی دارد. گاهی در روستاها سراغ معتمد یا شورای محلی آنجا رفته ام و آنها هم به رسم مهماننوازی غذا و جایی برای استراحت به من دادهاند. بعضی اوقات شبها در کنار پاسگاههای بین راه توقف کرده و چادر میزنم. شام خورده و در چادر استراحت میکنم. غذا خوردن در آن شرایط حال و هوای خاص خودش را دارد. نیروهای پاسگاهها نیز همیشه به من لطف داشتهاند و وقتی میفهمیدند با این شرایط جسمی به شهرهای مختلف، بهویژه برای زیارت میروم با من همکاری میکردند. در کشورهای خارجی نیز به دلیل علاقهام به ورزش و گردشگری با این وضعیت جسمانیام به من احترام میگذاشتند.
مداح شورچه دوربین عکاسی هم داشته که در سفرهایش او را همراهی میکرده است. به قول خودش به هر جا میرسیده از مردم تقاضا میکرده با دوربینش از او عکس بگیرند. گرچه دوربین را از او سرقت کردهاند، اما عکسهایی که دارد یادگار آن روزهای پرخاطره است.
به طور قطع جاده خطرات خودش را هم دارد. وقتی از او درباره این موضوع میپرسم لبخند میزند و میگوید: همیشه برای مردم و حتی دوچرخهسواران دیگر که من را در جاده یا شهرها میبینند جای سؤال است که چرا تنهایی و با دوچرخهای بدون دنده به سفر میروم. به طور معمول سایکلتوریستها بهطور گروهی و چند نفری به اینکار میپردازند و تعجبی ندارد که چنین سؤالی برایشان پیش آید. آنها از من میپرسند «نمیترسی با این معلولیت تنهایی میروی؟» و من همیشه یک جواب دارم «با امید به خدا و اهل بیت (ع) میروم.» همیشه در جادهها احتیاط کردهام و خداوند هم هوایم را داشته است و همیشه کمکم کرده و نگذاشته در این سالها اتفاق بدی برایم بیفتد.
انگشت اشارهاش را به سمت آسمان میبرد و میگوید «با خدا باش پادشاهی کن»
در میان تمام رشتههای ورزشی به دوچرخهسواری علاقه دارد و نزدیک به ۲۱ سال است که با دوچرخه رکاب میزند. به قول خودش تاکنون از این فعالیت خسته نشده و عشقش را در همین کار میبیند: سفر با دوچرخه زیباییهای خاص خودش را دارد. در مسیر از زیباییهای طبیعت و جاده لذت میبری، دوچرخهسواران دیگر را میبینی، با افراد و فرهنگهای مختلف آشنا میشوی و چه چیزی بهتر از این. حتی گاهی که تنها هستی بهتر میتوانی با خدایت خلوت کنی. این ورزش بخشی از من شده است و به واسطه آن میخواهم به همه دنیا نشان بدهم که یک معلول هم حق زندگی دارد و میتواند ورزش کند و دیگران را هم به انجام این فعالیت تشویق کنم. دوست دارم صدای صلح و دوستی باشم و به همه بگویم ما جنگ نمیخواهیم و این شعار را به تمام جهان برسانم.
او در ایران شهرهای بسیاری از جمله نیشابور، گرمسار، تهران، قوچان، بجنورد، درگز، کردستان و... را با دوچرخه طی کرده است، اما در این میان درگز برایش خاطرهانگیزتر است. ادامه میدهد: در میان شهرهایی که رفتهام درگز را بیشتر دوست دارم. روستاهای اطراف آن خوب و زیباست و مردم آنجا با من به خوبی حرف میزنند و اخلاق و رفتارشان در خوبی مثالزدنی است.
از زمانی که کرونا شیوع پیدا کرده است او دیگر نتوانسته به دوچرخهسواری شهر به شهرش ادامه دهد و این روزها بسیار دلتنگ این برنامههاست. تاکنون تمام هزینههای سفرش را از پساندازش خرج کرده است گرچه به گفته خودش بعد از خدا مردم نیکاندیش هم در کنارش بودهاند و کمکش کردهاند. او میگوید: کار میکردم و پساندازم را خرج سفرهایم میکردم. علاوه بر این مردم ایران مهماننواز هستند و در شهرهایی که با آنها برخورد داشتم کمک کرده و غذا و جای استراحت به من میدادند. این موضوع به کاهش هزینههایم کمک میکرد. همچنین گاهی شرکتهایی از من حمایت میکردند و لباس دوچرخهسواری برایم تهیه میکردند. با این حال برای رسیدن به هدف، سختیها هم برایت آسان میشود. اکنون بهدلیل کرونا مدتهاست نتوانستهام با دوچرخه سفر کنم و دوست دارم هر چه زودتر دوباره آن حس خوب را تجربه کنم.
کارت کمیته ایرانگردی و جهانگردی خود را که سال ۹۲ از فدراسیون دوچرخهسواری ایران گرفته نشانمان میدهد. تمام مدارکش را مرتب در یک پوشه نگه داشته است. با دلخوری برایم توضیح میدهد که او را در دوچرخهسواری، از یک فرد عادی متمایز کردهاند. علی از این بابت گله دارد و میگوید: از آنجایی که معلولیت دارم کسی به خواستههایم توجهی ندارد. من دوچرخهسوار هستم و خواسته زیادی ندارم. تنها خواستهام این بوده و هست که در سفر با دوچرخه به کشورهای دیگر راهنمایی و حمایتم کنند. آرزویم این بود که برای دیدن بازی جامجهانی ۲۰۲۲ از ایران با دوچرخه سفر کنم. پیگیری هم کردم و کارمندان اداره کل ورزش و جوانان (تربیتبدنی) استان تهران گفتند که باید نامهای از اداره ورزش و جوانان مشهد برایشان فرستاده شود تا با من همکاری کنند. اما در اینجا متأسفانه برخورد خوبی با من نمیشود و جواب درستی نمیدهند. اگر معلول نبودم به طور حتم به خواستهام رسیدگی میشد. این موضوع من را بهشدت ناراحت میکند. با آنکه از سازمان بهزیستی هم نامه دارم، اما کسی به خواستهام توجهی نمیکند. مگر با دیگر ورزشکاران چه تفاوتی دارم. این بیمهریها تنها به سفر ختم نمیشود بلکه هیچ جایگاهی در مسابقات هم ندارم و با آنکه دوست دارم در مسابقات مربوط به معلولان شرکت کنم، اما حمایتی از من نمیشود.
او در گذشته همسری داشته است که به قول خودش بهدلیل معلولیت و شرایطی که داشته او را رها کرده است. مداح اکنون در یک اتاق ۴ در ۵ متری با چند وسیله قدیمی و ضروری زندگی میکند و برای استفاده از حمام و سرویسبهداشتی بهناچار به خانه همسایه میرود. او میگوید: برای دوچرخهسواری باید کفش خوب و مناسب داشت و بعضی وسایل مانند لاستیک و تیوپ ضروری است. با این حال وسایل مورد نیاز این ورزش با هزینه بسیاری روبهروست. به دلیل شرایطی که دارم تاکنون دوربین عکاسی و دوچرخهام را از من دزدیدهاند. آن دوچرخه ۱۷، ۱۸ میلیون تومان قیمت داشت. بیکاری را دوست ندارم و فرد اهل کاری هستم، اما هیچ جا به من کار نمیدهند و من را در این زمینه حمایت نمیکنند. من هم تواناییهایی دارم و دوست دارم در جایی مشغول به کار شوم. فقط کافیست به ما معلولان هم اعتماد شود تا تواناییهای خود را نشان دهیم.
او به ورزش با جان و دل علاقهمند است. توصیههایی هم به شهروندان بهویژه جوانان دارد و بیان میکند: ورزش به معنای واقعی بر سلامت جسم و روان تأثیر مثبت میگذارد و از بروز بیماریهای بسیاری جلوگیری میکند. استفاده از این وسیله در کشورهای بسیاری مهم است و شهروندانشان به آن توجه دارند. در شهر رکاب میزنم تا این شعار را به گوش همشهریانم برسانم و با اینکار به گسترش فرهنگ دوچرخهسواری کمک کنم و مردم بهویژه نسل جوان را به ورزش و دوچرخهسواری تشویق کنم. خواهشم این است که از خودروهای شخصی کمتر استفاده کنند و دوچرخه را جایگزین آن کنند، زیرا بهترین وسیله برای جایگزینی است. ضمن اینکه میخواهم سلامتی خود را جدی بگیرند؛ به سمت سیگار و موادمخدر نروند و شادابی و نشاط خود را با ورزش حفظ کنند.