به گزارش شهرآرانیوز؛ قصه اراده و همت معلولان و موفقیت هایشان در عرصه ورزش، هنر، علم و... را که مرور میکنیم، همیشه یک جمله کلیشهای تکرار میشود: «با وجود معلولیت و موانع فراوان توانسته اند موفق شوند.» این بدان معنی نیست که نباید موانع زندگی معمولی معلولان در جامعه اصلاح شود. ترجمه اش بیشک این هم نیست که همه چیز به خود معلولان برمی گردد و اگر کسی بخواهد موفق میشود، پس نیازی نیست مسیر حرکت معلولان در شهر روان سازی شود یا راه برای اعزام معلولان به مسابقات جهانی هموار شود.
هدف از بیان این قصهها قرارگرفتن در نقطه مقابل افراد سالمی که کنج عزلت نشسته اند و دائم از «چه کنم» و «نمی توانم» حرف میزنند هم نیست. تنها هدف این است که بگوییم چه سرمایههای ارزشمندی در کنارمان داریم؛ آدمهایی که اهل تسلیم شدن نیستند. برخی هایشان سالها طعم روی پابودن را چشیده و ناگهان در یک تصادف یا بر اثر یک بیماری ویلچرنشین شده اند، اما زمین نخورده و دوباره ایستاده و حقشان را از زندگی گرفته اند. اما حرف این است که حق این آدمها نیست به تنهایی با زندگی بجنگند؛ باید کنارشان بود و کمک کرد تا شهر را برایشان بهسازی و افکار معلول را کم کنیم.
تاکنون در مشهدچهره با معلولان بسیاری صحبت کرده ایم که با وجود موانع بسیار در مسیر زندگی موفق شده اند و خیلی هایشان از افراد سالم هم جلو زده اند. روز جهانی معلولان بهانهای شد تا بایستیم و نگاهی بیندازیم به الگوهای توانمندی که در همسایگی ما زندگی میکنند.
ابوالفضل به سختی میتواند چند کلمه صحبت کند، پروین هم برای رساندن مفهوم یک جمله ساده باید کلی به سیستم عصبی، اسکلت بدن و دندان هایش فشار بیاورد تا حرفش را ادا کند. این زوج جوان نه زبانی برای ابراز عشق دارند، نه پای سالمی برای رفتن، نه شغل دارند و نه وضعیت مالی خوب، اما ۲۱ سال است آرامش خاصی در زندگی شان نهفته است و در مسیر عشق ثابت قدم مانده اند.
ابوالفضل و پروین مثل هر زوج دیگری گاهی کم میآورند و خسته و عصبانی میشوند؛ اما هربار که عرصه زندگی بر ابوالفضل سخت میشود، پروین سنگ صبورش میشود. او خوب میداند یک معلول چه دردهایی دارد؛ کج خلقی هایش را تاب میآورد و با کلام شیرینش امید را در او زنده میکند. هر وقت هم درد پروین را بی تاب میکند یا از فردای مبهمش خسته و ناامید میشود، ابوالفضل حضورش را پررنگتر میکند. احساسش را به احساس پروین گره میزند و آن قدر ناز دلدارش را میکشد تا او را بخنداند.
آیا بدون دست هم میتوان نقاشی کشید و به موفقیت رسید؟ معصومه فرخنده، شهروند محله امیرالمؤمنین (ع)، نمونه خوبی برای پاسخ به این سؤال است. او از زمانی که چشم باز کرده، معلولیت جسمی شدید داشته است. اما معصومه با کمک خانواده و پشتکار و اراده قوی اش محدودیتها را کیش ومات کرده است. او ۴ مرتبه در مسابقات شطرنج معلولان کشور شرکت کرده و هر ۴ بار مقام برتر را به دست آورده است.
معصومه که از همان دوره کودکی به نقاشی علاقهمند بود، بعد از تحصیل و دانشگاه، از طریق فضای مجازی با اصول نقاشی آشنا شده است. او به دلیل معلولیتش نمیتوانست با دست نقاشی بکشد، اما برای علاقه و هدفش جنگید و هر مانعی را که سد راهش بود، کنار زند. معصومه نقاشی با پا را شروع کرد و در مدت کوتاهی توانست منتقدان را شگفت زده کند.
معصومه فرخنده اکنون علاوه بر نقاشی و شطرنج، در رشته حقوق درس میخواند و شرکت گرافیکی ثبت کرده، چند نفر را سر کار برده است، سفارش کار میگیرد و روزی حلال برای خود و خانواده اش کسب میکند.
فتانه پورآت، کاپیتان تیم ملی بسکتبال باویلچر کشورمان، از آن دست بانوانی است که مشکلات و موانع نتوانسته است سد راهش باشد. او که ساکن محله رضاشهر است، خواستن را برای خودش صرف کرده و به توانستن رسیده است. او با تیم شهرمان چندین دوره مقام اول و دومی کشوری را کسب کرده و از مقامهای برون مرزی اش میتوان به مقام اولی مسابقههای انتخابی پاراآسیایی جاکارتا، چهارمی مسابقههای پاراآسیایی جارکارتا، دومی در چندین دوره مسابقههای آزاد تایلند، پنجمی مسابقههای آسیا و اقیانوسیه و... اشاره کرد. البته او در کنار همه این مقامهای رنگارنگ تیمی، همسری پرتلاش و مادری شایسته برای پسرش است.
پورآت ورزش را از سیزده سالگی شروع کرده و ابتدا در رشته دوومیدانی فعالیت کرده و بعد از چند ماه تمرین، برای مسابقات کشوری انتخاب شده است. فتانه در این مسابقهها در ۳ ماده ۳ مدال طلا را از آن خود میکند و انگیزه اش برای ادامه کار بیش از پیش میشود و بعد از آن کوهنوردی را امتحان میکند. او سپس قلههای زیادی را فتح میکند؛ یکی از آن قله ها، قله تفتان، بزرگترین قله استان سیستان وبلوچستان با ارتفاع ۹۴۱/۳ متر است.
فتانه به واسطه ارتباطی که با دوستانش در آسایشگاه شهید فیاض بخش دارد، با رشته بسکتبال آشنا میشود. او که در این رشته از استعداد خوبی برخوردار بوده است، مورد حمایت آسایشگاه معلولان شهید فیاض بخش، مربی و همسرش قرار میگیرد و سال ۱۳۹۲ به اردوی تیم ملی دعوت میشود.
بعضی از افراد از بدو تولد معلولیت دارند، برخی، اما در نیمه راه زندگی بر اثر حادثه معلول میشوند. صفدر هاشمی سال ۱۳۵۲ در مزارشریف افغانستان به دنیا آمده است. او تا سال ۱۳۹۱ آشپز رستوران بوده، اما حادثه، سرنوشت او را طور دیگری رقم زده است. آقاصفدر در پارکینگ رستوران مشغول تخلیه مواد غذایی بوده است که ناگهان خودرو حمل بار از سطح شیب دار پارکینگ خلاص میشود و با سرعت به آقای هاشمی برخورد میکند و نخاعش آسیب جدی میبیند.
او بعد از این حادثه دیگر نمیتواند راه برود و برای همیشه ویلچرنشین میشود. بعد از این ماجرا، ناهم خوانی دخل وخرج زندگی، صفدر را وامی دارد تهران را ترک کند و راهی مشهد شود. در محله گلشهر با «کارگاه باشگاه غدیر» آشنا میشود. یکی از رسالتشهای این کارگاه توانمندسازی معلولان است. صفدر حرفه انگشترسازی را در این کارگاه به رایگان فرامی گیرد و حالا اوستاکاری است که با این حرفه زندگی اش را میچرخاند.
نسرین شاهی، شهروند محله سرافرازان، در میان ورزشکاران معلول چهرهای شناخته شده است. او که متولد ۱۳۷۲ است، در سیزده سالگی ازدواج کرده و ۴ سال بعد خانه دار شده است. ۲ سال بعد از زندگی مشترک، حادثه تلخی در یک مراسم عروسی برای نسرین رقم خورده است. عروس کشانی پسرعمه، برای خواهر هشت ساله نسرین پایان راه زندگی است و برای او پایان راه رفتن بر روی ۲ پا.
خودش معتقد است بخش دوم زندگی او که شاید از بیرون سخت به نظر برسد، نقطه عطف زندگی اش است. بیکار نمینشیند و در کلاسهای نقاشی شرکت میکند و از قضا نقاش خوبی هم میشود. نسرین بعد از چند ماه با «انجمن نخاعی ها» آشنا میشود و وقتی آنها را میبیند، تازه متوجه میشود تنها نیست!
افراد زیادی از هر سنی با هر تجربهای در این انجمن حضور دارند. خاطرات و تواناییهای افراد برایش جالب به نظر میرسد. عدهای گواهی نامه رانندگی دارند، ورزش میکنند، به هنر میپردازند و فعالیتهای اجتماعی انجام میدهند. نسرین به واسطه این جمع تصمیم میگیرد برای آزمون تیراندازی به سالن ۱۵ خرداد برود. وقتی شروع به شلیک میکند، همه تیرهایش داخل دایره مشکی رنگ مینشیند، با استقبال و تشویق مربیان آنجا روبه رو میشود و تصمیم میگیرد همین رشته ورزشی را به صورت جدی ادامه دهد. او در مسابقات مختلف شرکت میکند و حالا یکی از ۷ رکورددار تپانچه کشور است.