غلامرضا زوزنی| «لطفا مزاحم نشوید»، یکی از بازیهای خاطرهانگیز و جاافتاده او در سینماست. او بهخوبی توانست از پس بازی در نقش یک روحانی که با گویش خراسانی سخن میگوید، بربیاید. هدایت هاشمی که در خانوادهای با روحیات هنری در مشهد به رشد و شکوفایی رسیده است، به شکل جالبی اصرار دارد در نقشهایی که ایفا میکند، نشانی از گذشته خود و خاستگاه و زادگاهش بهجا بگذارد. او در سریال پرمخاطب «پایتخت ۳» در شخصیت محبوب «اوس موسی»، حضور موثری داشت و بازهم با لهجه مشهدی به یکی از بازیگران بهیادماندنی در این سریال تبدیل شد. او در سینما، تلویزیون و تئاتر در پایتخت مشغول فعالیت است و آخرین باری که به مشهد آمده بود، با او درباره هویت و تعلقخاطرش به مشهد و آنچه از زادگاهش به یاد دارد، به گفتگو نشستیم.
شما بخشی از وجودتان را متعلق به مشهد میدانید و شخصیتهایی که در سینما و تلویزیون خلق کردید، برگرفته از همین تعلق خاطر است. درباره این وابستگی صحبت کنید.
حقیقتش این است که من همواره در همهجای ایران مورد لطف تمام مردم هستم. یکبار که در استان گیلان بودم، یک هموطن حرف خیلی جالبی به من زد. او گفت علت اینکه همه مردم شما را دوست دارند، این است که شما شهر خودت را دوست داری. این جمله برای من تاثیرگذار بود. گابریل گارسیا مارکز در مصاحبهای گفته است: بهترین کاری که من میتوانم انجام بدهم تا مرا جهانی کند، این است که از مختصاتی که در آن بهدنیا آمدهام، اطلاعات کامل و کافی داشته باشم و بتوانم آن را در آثارم بازتاب بدهم.
نویسندههای بزرگی در کشور ما هستند همانند محمود دولتآبادی که بزرگترین مجموعه آثارشان را درباره اقلیم خود نوشتهاند. «کلیدر»، «جای خالی سلوچ»، «روزگار سپریشده مردم سالخورده» و.... اساسا من فکر میکنم هرکسی در هر حرفهای که باشد و بنیانهای ریشهای خودش را فراموش نکند، آدم محکمی میشود. من نیز به اقلیم خراسان و به شهر تولدم، سبزوار که شهر مادریام است و شهر پدریام، مشهد که در آن رشد و نمو پیدا کردم و در آن شکل گرفتم، علاقه خاصی دارم؛ به همین علت دوست دارم در هر فرصتی، ادای دینی به سرزمینم بکنم.
نشانههایی وجود دارد که ثابت میکند گرایش به هویت در هدایت هاشمی، ریشه در خانوادهاش دارد؟
همینطور است. بخش زیادش به بنیان خانواده برمیگردد. خانواده من اهل هنر و موسیقی بودند و در جایی که زندگی میکردند، به فرهنگ دهقانی مسلط بودند و آن خردهفرهنگها بهخوبی به ما آموزش داده شد و به آن متعهد شدیم. اگر ما هم والدین خوبی باشیم، باید آن فرهنگی را که به ما آموختند، به فرزندانمان -با اینکه در این اقلیم زندگی نمیکنند- بیاموزیم.
من خودم را متعهد کردم لهجه سرزمینم را به فرزندانم بیاموزم. بعضیها از این موضوع فرار میکنند و از اینکه بچههایشان با این لهجه صحبت نکنند، استقبال میکنند. به نظرم اینها همهاش تخم بیهویتی را میگستراند. همیشه در کارهای هنری دیدهاید که مردم چقدر این لهجه را دوست داشتهاند. من در کانادا که بودم، آنجا یک پلیس ایرانیالاصل بود که محل خدمتش در تورنتو بود. با من سلفی گرفت و گفت شما را بهخاطر لهجهتان دوست دارم و عاشق لهجه مشهدی شدم.
هویت مشهد آن چیزی که از دوران جوانی و نوجوانی بهخاطر دارید با چیزی که الان از مشهد میبینید، چقدر متفاوت است؟
خانه پدریام در فلکه طبرسی، راسته نوغان، در کوچه جوادیه بود. آن خانه و محلهاش در طرح توسعه پیرامون حرم خراب شد. آنجا یکی از خیابانهای چهارگانه مشهد محسوب میشود. هر شهری مجموعهای از عادات زیستی در خودش دارد. اگر شما در آنجا زندگی کرده باشید، قطعا میدیدید که مردم به آن خیابانها که میرسیدند، همهشان ناخودآگاه برمیگشتند بهسمت حرم و سلام میدادند. همین الان هم همینطور است. خیلیها این رفتار و عادت را دارند.
جواد اردکانی، یکی از کارگردانهای خوب مشهدی که با او همکاری میکردم، به من گفت: وقتی من برای زندگی به تهران رفتم، در آن یک ماه اول به سر خیابان که میرسیدم، به یک طرف خیابان برمیگشتم و ناخودآگاه به امامرضا (ع) سلام میدادم. برای ما هم همین گونه است. هر انسانی به شهری غیر از شهر موطنش سفر کند یا در آنجا اقامت طولانی داشته باشد، عادات زیستی خودش را هم به آنجا میبرد. در شهری، چون تهران که مجموعهای از افراد یک کشور را در خود جای داده است، آنهایی موفق میشوند که رفتارهای زیستی بوم خودشان را فراموش نکنند. میبینید که یک مشهدی، یک شاندیزی، یک بنابی و... مثلا ظرفیت غذای بومی خودش را در تهران ارائه میکند. در هر حرفهای معمولا افرادی اینچنین موفق میشوند؛ افرادی که هویت خودشان را فراموش نمیکنند. مهم این است که آدمها نقطه قوت و نقطه عزیمت و هویت خودشان را فراموش نکنند که چه چیزی بوده، کجا بوده و آن بوم و زادگاه چه دستاوردهایی بهشان داده است. اگر اینها را بشناسند، خیلی راحت میتوانند موفق شوند.
چون شما بچه محله نوغان هستید، حتما خاطرتان هست آن بناهایی که آنجا بود و بخش اعظمی از آن جزو هویت تاریخی و معماری مشهد بهحساب میآمد، خراب شد؟
این اتفاقها در ایران مسبوق به سابقه است. ما قدر بناهای خودمان را زیاد نمیدانیم. همیشه جدیدها که میآیند، بهجای اینکه به آن بناها توجه کنند، آنچه نتیجه گذشتگان بوده است، معدوم میکنند. این چه کارکرد تاریخی میتواند داشته باشد؟ به نظرم این نگاه، نگاه درستی نیست. ما سوای آن دیدگاه و تفکری که پیشینیان داشتند، باید آن بناهایی را که برای ما بهجا گذاشتهاند و مستقیم به تاریخ و هویت ما مربوط میشود، حفظ کنیم.
احتمالا بعضیها قبول ندارند که ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال گذشته، جزئی از هویت و تاریخ ما باشد؟
بله. اما ما کشورهایی در جهان داریم که ۱۰۰ سال یا ۱۵۰ سال بیشتر قدمت ندارند. بهنظرم یکی از مکانهای زیبایی که در مشهد وجود داشت و من با آن خاطره دارم، «حمام حاجنوروز» بود. این حمام عمومی آنقدر زیبا بود که وقتی من بعد از سالها با پدرم به آنجا رفتم و با یک بنای تخریبشده روبهرو شدم، دلم گرفت. احساس میکردم بخشی از وجودم در آنجا از بین رفته است.
حیف!
چقدر این اتفاقات را درتقابل با هنر و فرهنگ میدانید؟
متاسفانه در زمینه تئاتر و هنرهای نمایشی، ما سالنهای قدیمی را که باارزش بودند، تخریب کردیم و تغییر کاربری دادیم، درصورتیکه در اغلب نقاط دنیا، چون فرهنگ و هنر اهمیت دارد، سعی میکنند قدیمیترین چیزها را در این حوزه حفظ کنند، حتی ورزشگاههای قدیمیشان را نگه داشتهاند. با بازسازی سعی میکنند هویت قدیم خودشان را برای آیندگان نگه دارند، ولی ما بخش زیادی از سینماهای ارگ را از دست دادیم. سینماتئاتر سعدی را از دست دادیم و اکنون جایشان را تعدادی حجره و مغازه و پاساژ بیریخت گرفته است. بله، ما در این حوزهها کاهلی کردهایم؛ البته در بخشی از زمینهها هم رشد صورت گرفته است؛ مثل مجموعه کوهسنگی مشهد یا وکیلآباد، بههرحال اینها هم بخشی از هویت مشهد است و به آن مناطق بهخوبی رسیدگی شده است.
باتوجهبه مطالبی که مطرح شد، به نظر شما جایگاه هویت در رویارویی با فرهنگ و هنر چگونه است؟
«اقوام روزگار به اخلاق زندهاند/ قومی که گشت فاقد اخلاق، مردنی است». این جواب سوال شماست. مهمترین رجعتی که میتواند برای کارکرد فرهنگی در کشور رخ بدهد، رجعت به اخلاق و هویت است و بهترین راه برای افزایش گرایش به هویت در اجتماع، فرهنگ و هنر است.