اعترافات قاتل سنگدل به قتل نگهبان گاراژ با ضربات سنگ دستگیری فالگیر شیطان‌صفت به جرم آزار و اذیت زن جوان دستگیری متهم به قتل مسلحانه مدیرعامل شرکت ساختمانی در سهروردی پنج کشته و سه مصدوم بر اثر حادثه رانندگی در لرستان+تصویر (۳۱ تیر ۱۴۰۳) قاپ‌زن‌های حرفه‌ای با شلیک پلیس تسلیم شدند دستگیری دو قاچاقچی حرفه‌ای| قاچاق موادمخدر با تاکسی جنایت خونین مرد خشمگین بر سر حضانت فرزند دستگیری گنده لات‌های نازی آباد محکومیت مزاحمان تلفنی اورژانس ۱۱۵ به نظافت آمبولانس‌ها انهدام باند فروش سلاح‌های جنگی در تهران (۳۱ تیر ۱۴۰۳) واکسیناسیون بیش از ۸۵۰ قلاده سگ در شهرستان طرقبه شاندیز (۳۱ تیر ۱۴۰۳) شکارچی سابقه دار دختران جوان در دام پلیس دستگیری هفت قاچاقچی در مرز تایباد خراسان رضوی بازداشت رفیق صمیمی به اتهام قتل حریق منزل مسکونی در بلوار جانباز مشهد (۳۱ تیر ۱۴۰۳) افتتاح ۸ هزار تخت بیمارستانی جدید تا پایان ۱۴۰۳ سمساری‌ها و امانت فروشی‌های مشهد زیر ذره‌بین بازرسان اصناف نجات ۴۷۰۰ جنین از سقط در طرح نفس اجرایی شدن بیش از ۳۰ لایحه در حوزه زنان در دولت سیزدهم دریافت مجوز استقرار کمیسیون هوای پاک توسط ۳۳ واحد تولیدی خراسان رضوی راهکارهایی برای کاهش دما در شهرها تیراندازی مرگبار در قوچان (۳۱ تیر ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

نگاهی به پدیده گودال خوابی در تهران

  • کد خبر: ۹۶۰۵۴
  • ۲۷ دی ۱۴۰۰ - ۱۱:۱۳
نگاهی به پدیده گودال خوابی در تهران
گورخوابی، پشت بام خوابی، ماشین خوابی، بی آرتی خوابی و حالا روزنامه «اعتماد» از گودال خوابی در تهران نوشته است.

محمدرضا هاشمی | شهرآرانیوز؛ به نظر می‌رسد پایتخت هرچه بزرگ‌تر می‌شود، ناهنجار‌های اجتماعی اش هم بی رحمانه‌تر و خشن‌تر می‌شود و خود را بیشتر به رخ می‌کشد. ناهنجار‌های بدقواره‌ای که حالا خانه به دوشان تهران با آن‌ها دست در گریبان هستند و با زندگی شان عجین شده است.

هرچه تهران بزرگ‌تر شد، زندگی برای بی خانمان هایش سخت و سخت‌تر شد و آن‌ها مجبور شده اند برای در امان ماندن از سوز سرمای زمستان به گودال ها، گور‌ها و هرجای گرم دیگری پناه ببرند. هنوز چند هفته از گزارش بی آر تی خوابی نگذشته گودال خوابی سربیرون آورده تا ما روی بد زندگی را ببینیم.

«بنفشه سام گیس» گزارش خود را این گونه آغاز کرده است: «بعد از آخرین چراغ، هرچه نور و صدا بود، همه رفت. انگار به غاری از تاریکی و سکوت پرت شده بودیم. دامن تهران را سربالا می‌رفتیم و دانه‌های برف خشک، مثل صد‌ها پولک سفید، می‌نشست روی زمین و صدا، فقط همین ترک خوردن‌های تنِ تُرد برف زیر پای ما بود. هوا انگار رویه‌ای از یخ داشت.

هر دم از هوا، انگار لایه‌ای از یخ بود که تیز و سرد، تا اعماق درونت را می‌خراشید. چشم‌های مجید، ما را در تاریکی جوریده بود و از دور، تپ تپ تخت کفشش را شنیدیم که سرازیری را می‌آمد سمت ما. منتظر ما بود. به ساعد سپرده بود که «امشب مهمان دارم». ما، من و نیما، مهمان مجید و رضا بودیم. مهمان گودال خواب‌های دامن تهران. رضا را قبلا دیده بودم. به اندازه چند دقیقه، وقتی با آخرین قطار مترو برمی گشت. تصویری که از رضا یادم بود، پلک‌هایی بود که بالای ماسک و پایین کلاه بافتنی اش، روی مردمک‌هایی گشاد و چشم‌هایی متورم، ورق می‌خورد. گفت: «خونه داریم. با رفقامون.»

گفتم: «میام بهتون سر می‌زنم..»

روایت گودال خواب‌های تهران تنها بخشی از واقعیت امروز شهر‌های بزرگ است، انگار شهر‌ها هرچه بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند، فقر دست آدم هایش را می‌گیرد و با خود به حاشیه می‌برد، به جایی که دست از آدم‌ها دور باشد. در این شب‌های سرد زمستان بسیاری سرپناه ندارند و در تاریکی شب، سوی چشم هایشان را به نقطه‌ای می‌دوزند تا شاید بتوانند، شب‌ها برای چند ساعت به آنجا پناه ببرند، آن‌ها گرم نمی‌شوند، اما می‌توانند ادای انسان‌های خوشبخت را درآورند، اینکه سرپناهی برای چند ساعت زندگی گیرشان می‌آید.

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->