لیلا کوچک زاده - محمود فتوحی اردکانی، درست 94سال پیش، توی کوچه پس کوچه های اردکان به دنیا آمد. چشم پزشک یزدی که از 10سال مانده به انقلاب توی ساختمانِ آجری سر فلکه «دروازه قوچان» مریض می دید. کنار نردبان تراشی ها، پرنده فر وش ها و کاروان سراهای از یادرفته و در محدوده ای که هیچ تابلو پزشکی جز او دیده نمی شد.
اما حالا مدتی است که جای تابلو پزشکی او با آن نوشته خاص «بیماری های چشم، گوش، گلو و بینی» خالی و در مطبش بسته است . در گفت و گوی کوتاهی با دکتر که هم اکنون در آمریکا به سر می برد، مطلع شدیم، او سرانجام 6 سال مانده به 100سالگی دست از کار شسته و خودش را بازنشسته کرده است و البته به پیشنهاد فرزندانش، مطب و وسایلش را جمع کرده تا دوباره فکر بازگشایی محل کارش نیفتد. اما خوشبختانه سال گذشته با ایشان درباره زندگی پرماجرا و به ویژه داستان ربوده شدنش در دهه70 که در مطبوعات آن زمان هم بازتاب می یابد، گفت وگوی مفصلی داشتیم که گزیده آن را در ادامه خواهید خواند.
به خاطر بیماران گرگانی
پارسال توی همین ساختمان آجری دور میدان دروازه قوچان که نیم قرنی دکتر در آن طبابت کرده با ایشان گفت و گو کردیم. مطبی که امروز خالی است و فقط همسایه های دکتر یک برگه روی در بسته آهنی اش چسبانده اند که «دکتر فتوحی بازنشسته شده؛ لطفا سؤال نکنید».
آقای دکتر باحوصله زیاد ما را پذیرفت و اجازه داد حتی با حضور بیمارانش هر چه می خواهیم فیلم و عکس بگیریم. او در این سن و سال تا شب 30 بیمار در مطبش می دید و تا همین 5سال پیش هم در بیمارستان جوادالائمه جراحی انجام می داد. اما خودش می گفت که لرزش دستانش و نگرانی از احتمال خطا، باعث شده دیگر جراحی چشم انجام ندهد.
یکی از سؤال های ما از دکتر فتوحی درباره حضور طولانی اش در این محل بود. او گفت: توی خیابان کوهسنگی و گلستان هم ملک خریدم برای مطب، اما صبح که ماشین را روشن می کنم، من را همین جا میاورد، دم دروازه قوچان. آن سال ها کلی مریض گرگانی داشتم که صبح، اتوبوس های شمال، همین دم فلکه پیاده شان می کرد و صف می کشیدند درِ مطب. دلم نمی آمد آن ها هم مطب را گم کنند و همینجا ماندم. این جوری شد که صبح به صبح سلام علیکی هم با امام رضا(ع) می کنم.
راه اندازی بیمارستان کوچک در گرگان
بعد هم دکتر نزدیک به 70سال زمان را به عقب برد و درباره نحوه ورودش به رشته پزشکی برایمان تعریف کرد. اینکه از اولین های پزشکی دانشگاه تهران بوده است. اواسط دهه20. از قضا رتبه خوبی هم گرفته تا خیلی زود بورسیه ارتش را بگیرد و سال36 بشود رئیس بخش چشم و گوش و حلق و بینی بهداری ارتش گرگان. دکتر درباره آن روزها گفت: پزشکی شدم که با هزینه ارتش درس می خواندم و باید 24سال خدمت می کردم. آن زمان بهداری ارتش در شمال کشور، پزشک لازم داشت و می خواست کاری کند که مراجعات و اعزام بیماران از شهرستان به تهران کم بشود و همین شد که من را به گرگان فرستادند.
درهرصورت آشنایی گرگانی ها با او از همین ایام است. زمانی که دکتر درباره اش این طور تعریف می کرد: آن سال ها تراخم بیداد می کرد. بیشتر مریض ها با زخم قرنیه می آمدند مطب. امکاناتی هم نبود. این بود که خانه ای را اجاره کردم و شد یک بیمارستان کوچک.
او 10سال درخشان طبابت را برای مردم شهرهای شمال کشور از بهشهر و گرگان گرفته تا شاهرود پشت سر می گذارد و بعد به مشهد مهاجرت می کند. در این باره خاطره ای هم برایمان تعریف کرد: یادم نمی رود در گرگان زمانی که لوزه را در مطب عمل می کردیم، لوزه دو دختربچه 7 و 9ساله را که پدرشان رئیس دخانیات گرگان بود، عمل کردم. هنوز یک ساعت از عمل نگذشته بود که بستگانشان آمدند مطب دنبالم که از دهان بچه ها دارد خون می آید. حالا من تنها مانده بودم و کمکی نداشتم. از طرفی تازه به گرگان آمده بودم و می خواستم عنوانی کسب کنم که این عارضه پیش آمد. گفتم خدایا چه کنم. این قدر ناراحت بودم که وقتی می رفتم دیدن بچه ها، توی راه تصادف کردم اما چیزی نشد. خوشبختانه آن اتفاق به خیر گذشت اما همیشه در خاطرم ماند.
عمل قرنیه در پستوی مطب
با انحلال لشکر گرگان، گذر دکتر فتوحی به بیمارستان لشکر مشهد می افتد. سال 1346 و در حالی که به سِمت سرهنگی نائل شده است. چند ساعتی در روز می شود رئیس بخش چشم و گوش و حلق و بینیِ بیمارستان و چند ساعتی هم صاحب همین مطب آجری سر فلکه. برایمان گفت: مشهد که آمدم، اینجا هم نوساز بود. ده، دوازده تایی هم اتاق داشت که همه اش را اجاره کردم برای یک بیمارستان کوچک گوش و حلق و بینی . توی اتاق های عقب، با کمک یک پرستار و یک منشی، لوزه و آب مروارید و تراخم عمل می کردیم. البته فقط ما تنها نبودیم. دکتر حداد و دکتر فقیهی هم توی خیابان سعدی و ارگ چنین بیمارستان های کوچکی داشتند. گرچه مدت ها بعد، با تشکیل نظام پزشکی در کشور به آن ها ایراد می گیرند و این کلینیک های سرپایی تعطیل می شود.
هنوز خسته نشده ام
«از سال 1332که دکتر شدم تا امروز نزدیک به 70سال است در حوزه پزشکی کار می کنم و هنوز خسته نشده ام.» این حرف دکتر فتوحی از آن حرف های قاب گرفتنی بود. او که توانسته بود بیش از نیم قرن در زمینه پزشکی فعال و مردم هم از تشخیصش راضی باشند و تا روز بازنشستگی بیمار ببیند. می گفت: سعی کردم از قافله عقب نمانم. منظورش از قافله اما به روز نگه داشتن سطح دانش و آگاهی اش بود. آن طور که تعریف می کرد، به طور مستمر در سمینارها و وبینارها شرکت می کرد و مطالعه روزانه هم جزو برنامه زندگی اش بود. حتی خاطره ای از سفر تفریحی برای دیدن فرزندانش به آمریکا برایمان گفت که در همان سفر هم به یکی از بیمارستان های آنجا رفته و از نزدیک شاهد انجام یک عمل چشم بوده است.
در ادامه همین حرف هایش توصیه هایی هم برای پزشکان جوان داشت. می گفت: ارزش پزشک به دانایی و تخصصش است. روزی یک ساعت مطالعه کنید. یادتان باشد با پول همین مردم درس خواندید و پزشک شدید. بنابراین وام دار مردم هستید و باید دین خودتان را ادا کنید. برای بیمارانتان خرج تراشی نکنید و حداقلِ هزینه را برای درمان به آن ها پیشنهاد کنید. طوری کار کنید که مریض وقتی از مطب می رود از ته دل برایتان دعا کند.
داستان 93 روز اسارت چشم پزشک مشهدی
هتلی که قرار بود بیمارستان چشم پزشکی شود
دکتر فتوحی در دهه40 که از گرگان به مشهد منتقل می شود، تصمیم می گیرد، یکی از هتل های مدرن و معروف مشهد را بخرد و آن را به بیمارستان چشم پزشکی تبدیل کند. ماجرایی که حدود 30سال بعد در تاریخ 14 تیر سال 1370خورشیدی، او را سوژه اصلی یک آدم ربایی در مشهد قرار می دهد و رسانه ها نیز درباره اش می نویسند.
ماجرا از این قرار است که دکتر دست می گذارد روی «ایرانهتل» یکی از بهترین هتل های آن زمان مشهد در خیابان خسروی که همیشه اتاق هایش یا دست توریست ها بوده یا چهره های سیاسی آن زمان و از طرفی از سوی یک تیم فرانسوی اداره می شده است.
اما هتل بیشتر از دو سه سال در اختیارش باقی نمی ماند و از آنجا که هزینه تبدیل این مکان به بیمارستان، بسیار گران تمام می شود، ایران هتل را به یکی از تاجران سرشناس مشهدی به نام حاج حسن اسدزاده، معروف به «حاجی لته» می فروشد. آن هم به قیمت 12 یا 14 میلیون تومان. ظاهرا این ماجرا دکتر را به عنوان فردی ثروتمند در مشهد مطرح می کند و بهانه به دست آدم ربایان می دهد تا 30سال بعد از این معامله، پزشک بازنشسته ارتش را در مسیر مطب به خانه اش بربایند.
93روز اسارت
اما مشکل اینجاست آدم رباها که ادعای عیّاری داشتند، (یعنی مدعی بودند که می خواهند پول های دکتر را برای فقرا بدزدند)، خبر نداشتند توی معامله حاجی لتّه و دکتر پولی جابه جا نشده و دکتر به جای هتل، ۳۳هزار متر زمین حوالی گُل خطمی را گرفته است. زمین هایی که اکنون مدیریت مترو مشهد در آن ساخته شده. درهرصورت دکتر فتوحی، 93روز اسیر دست آدم رباها در باغی متروکه در خارج از شهر مشهد می شود و آن ها در ازای آزادی و زنده ماندن دکتر، یک هزار سکه طلا از خانواده اش طلب می کنند. در این بین، همسر دکتر 700سکه را جور می کند و دکتر آزاد می شود و نیروهای پلیس هم چند روز بعد از آزادی دکتر فتوحی، آدم رباها را دستگیر می کنند. آن ها 100سکه را در همان چند روز اول، خرج میکنند و در ادامه 100سکه تشویقی هم به نیروهای پلیس داده میشود. اینگونه است که دکتر می ماند و قرض ۲۰۰سکهای اش، به اضافه نقاهتِ ۱۷کیلویی که در دوران اسارت کم کرده بود.
آب مروارید آوردیم
اتفاق های تلخ و شیرین زیادی در زندگی چشم پزشک قدیمی مشهد اتفاق افتاده که شاید ماجرای آدم ربایی سخت ترینش باشد. دکتر روزهای اسارت در اتاق تاریک و نمور کوچک را به خوبی در خاطر داشت. زمانی که به گفته خودش اگر توکلش به خدا کم می بود، در آن شرایط شاید حتی مجبور می شد خودش را از بین ببرد. اما آن روزها و روزهای دیگر هم گذشت و او انگار هنوز خودش را مدیون گوشه دنج فلکه دروازه قوچان می دانست که هرروز می رفت آنجا و نسخه می نوشت و به مدوای مردم می پرداخت. به ویژه در زمان کرونا هم توانسته بود با تجویز داروهای مناسب کمک زیادی به بیمارانش داشته باشد. بماند که بیشتر بیمارانش در سال ها خدمت او از تشخیص های بجایش رضایت داشتند. اما دکتر معتقد بود، چشم پادشاه بدن است و باید آن را جدی گرفت. درواقع شاید درباره بقیه بیماری ها بشود اغماض کرد ولی چشم نه. اعتقاد دکتر این بود که از طریق چشم، می توان به بیماری های بدن مثل دیابت و فشار خون پی برد. در واقع چشم دریچه ای به کل بدن است که از طریق معاینه دقیق آن می توان به خیلی از بیماری ها پی برد.
دکتر فتوحی می گفت: 54سال است از گرگان به مشهد آمدم ولی شمالی ها هنوز که برای زیارت به مشهد می آیند اگر بیماری چشمی داشته باشند، پیش من حاضر می شوند. هم خودشان، هم فرزندانشان و هم نوه هایشان. آن ها به من می گویند که آبمروارید آوردیم و فقط می خواهیم شما درمانمان کنید.
ربایندگان یک پزشک متخصص در مشهد دستگیر شدند
روزنامه خراسان در تاریخ 14مهر سال 1370 با تیتر «ربایندگان یک پزشک متخصص در مشهد دستگیر شدند» به موضوع آدم ربایی دکتر فتوحی پرداخته و ماجرا را شرح داده بود.