لیلا کوچک زاده - انگار مُهره مار دارد که وقتی پا را از خانه بیرون می گذارد، لطف مردم به او سرازیر می شود. آدمی که از چین و ژاپن تا مکه و سوریه و لبنان را در سفرهای افتخاری نه یک بار که چند بار گشته و عکاسی کرده است. محمدباقر اوحدی با دهان گرمش، توانایی ویژه ای برای تعامل با جهان پیرامونش پیدا کرده است. عکاس پیشکسوت مشهدی متولد 24 اسفند 1322است و نزدیک به شصت سال سابقه عکاسی دارد. مهم ترین عکس هایش هم به دوران انقلاب برمی گردد. سال هایی که کارمند شرکت برق مشهد بود و احتمالا این را هم باید گذاشت پای خوش شانسی اش که در شرایطی قرار می گیرد که با وجود کارمندی می تواند از اداره بیرون بزند و آزادانه در کوچه و خیابان بگردد و عکاسی کند و بخش مهمی از تاریخ مشهد را در روزهای انقلاب ثبت کند. به یاد روزهای 9 و 10 دی سال 1357، روزهای بدل شدن مشهد به شهر مقاومت علیه رژیم پهلوی که با اعمال فشار، آخرین و بزرگ ترین تلاشش را برای حفظ موجودیت خود انجام می دهد، به گپ و گفت با اوحدی پرداختیم و درباره یکشنبه خونین مشهد در 10 دی و آنچه در دوران انقلاب ثبت کرده است، با او سخن گفتیم.
آقای اوحدی مهم ترین عکسی که از انقلابِ مشهد گرفته اید، به نظر خودتان کدام عکستان بوده است؟
عکسی که خوشم آمده، در بیمارستان امام رضا(ع) از آیت ا... خامنه ای، رهبر معظم انقلاب، گرفته ام. 23 آذر سال 1357 .
ایشان در تمام این مراسم شرکت می کردند. در آن عکس هم روی سقف یک آمبولانس سفید ایستاده بودند. عینک هم داشتند و محاسنشان آن زمان مشکی بود. شروع به سخنرانی کردند و من هم عکس گرفتم. البته پلیس ها نمی گذاشتند. بابتش کتک هم خوردم، اما چون لج بازم(می خندد) کارم را انجام دادم. آن پشت ها ایستاده بودم و از آقا و جمعیت عکس می گرفتم.
اما در روزهای 9 و 10 دی سال 57 که ملتهب ترین روزهای مشهد در دوران انقلاب است و حتی تانک ها بیرون آمده و به مردم در صف نانوایی و نفت هم شلیک می کردند، شما کجا بودید، چه دیدید و از چه عکس گرفتید؟
روز 10دی واقعا روز های پرخطری بود. همه جا مامور بود ولی ما که جان سالم به در بردیم. البته هرجا درگیری بوده من هم بودم. ولی مفت دررفتم.(می خندد) آن روز هم درگیری سختی در خیابان ها جریان داشت. ماشین ها را آتش می زدند. زن ها را هم می زدند. شلوغی ها در فلکه سوم اسفند(10دی) بود. من هم آنجا بودم. از صبح رفتم تا عصر بودم. اینجا هم پلیس نمی گذاشت عکاسی کنم. مردم را هم متفرق می کرد. منتها آنجا چند راه دارد. هم میدان است و هم چهارراه. یک راه می رود سمت چهارراه لشکر، یک راه ابن سینا و بیمارستان امام رضا(ع) و خیابان امام خمینی(ره). مردم هم از یک خیابان فرار می کردند و باز از خیابان دیگر برمی گشتند. مردم هر چیزی مثل جعبه، روزنامه و مجله را آتش می زدند. پلیس هم نمی توانست کاری کند. من هم که گفتم خیلی لج باز بودم و توی این کارها کنجکاو. ایستادم و از گوشه وکنار عکس هایم را گرفتم، ولی کشتار زیاد بود و با اسلحه و باتوم مردم را می زدند.
آن روز، تانک ها را هم در خیابان دیدید؟
تانک ها؛ خدا قسمت نکند. بله دیدم، ولی سال 56. با فولکسم رفته بودیم چهارراه شهدا. روبه روی منزل آیت ا... سید عبدا... شیرازی. تظاهرات بود. بچه ها و خانمم توی فولکس بودند. همان جا تانکی آمده و پیچیده بود و می خواست فولکسم را پرس کند. خدارو شکر مردم ریختند و داد و بیداد کردند که زن و بچه مردم اینجا افتاده است.
دوربینتان چه بود؟
یک لوبیتل قدیمی بود. از این 200تومانی ها. هنوز نگاتیوهایش اینجاست. ولی عکس هایم را برده اند. فقط چندتا از آلبوم های انقلابم باقی مانده است.
هنگام عکاسی در آن دوران برای شما اتفاقی نیفتاد؟
یک بار سال 57 که تهران رفتم تا از امامخمینی(ره) عکس بگیرم، هنگام عکاسی زمین خوردم و قفسه سینه ام فرو رفت. می خواستند مرا به بیمارستان ببرند که گفتم اگر آقا را ببینم خوب می شوم. همین طور هم شد و قفسه سینه ام بالا آمد. آن روز افسرها آمده بودند و خودشان را به امام معرفی می کردند. عکس را از زاویه پایین گرفتم. افسرها وسط ایستاده بودند. سرود ملی پخش بود و ادای احترام می کردند.
اما آقای اوحدی در همان سال ها، شما کارمند شرکت برق خراسان بودید؛ یعنی دهه 40 و 50. ولی عکس های بسیاری همان زمان، از کوچه و خیابان های مشهد گرفته اید. شما که کارمند بودید پس چطور می رفتید عکاسی؟
بله من آن زمان مأمور قطع برق بودم، ولی مرحوم جواد شهرستانی، مدیرعامل شرکت برق مشهد که می دانستند من عکاسی می کنم، به من گفتند، تو نمی خواهد کنتور نصب کنی و برق بکشی، فقط دوربینت را بینداز دور گردنت و برو بیرون عکس بگیر. گفتند ما پنج تومانی را که بابت وصل دوباره برق از مردم می گیری نمی خواهیم، البته خودم هم از این کار بدم می آمد در هر صورت ایشان گفتند، تو خودت را در کار به ما نشان دادی. حتی به نگهبان دم در هم سپردند این آقا آزاد است و نمی خواهد ورود و خروج بزند.
شما جزو معدود عکاسان انقلاب در مشهد و کشور هستید که آن زمان عکس های پانوراما می گرفتید. آن هم با دوربین آنالوگ که چنین قابلیتی ندارد! یکی از همین عکس های مهم که سال 57 از تجمع کارمندان شرکت برق در حیاط این اداره گرفته اید و از شما به یادگار مانده به همین شیوه است. برایمان درباره آن عکس و شیوه عکاسی تان بگویید.
در این عکس رفتم بالای پشت بام شیروانی شرکت و تندتند عکس می گرفتم. اول انقلاب بود. آیت ا... زنجانی سخنرانی می کرد. مهندس جواد شهرستانی هم بودند. نصف این آدم های توی عکس از دنیا رفته اند. خب جمعیت زیاد بود و نمی توانستم آن ها را در یک قاب جا بدهم. برای همین چندین عکس عمودی به صورت پشت سرهم گرفتم و بعد عکس ها را کنار هم چیدم و چسباندم و دوباره از روی آن ها یک عکس واحد گرفتم. از این نمونه عکس های پانورامازیاد گرفته ام. یک عکس دهه50 از ورودی حرم از خیابان شیرازی دارم و عکس های ورزشی ام نیز معمولا به همین شیوه بود و با دوربین آنالوگ.
اما شاید ویژه تر از عکس های پانوراما شما از انقلاب، عکس های سلفی تان است که در موقعیت های مختلف یک بار روی سقف ماشین، بار دیگر در کنار جمعیت معترضان و... آن ها را هم با دوربین آنالوگ گرفته اید و خودتان هم در تصویر حضور دارید. درباره این عکس ها نیز توضیح دهید.
بله.(می خندد) خب یارو صدجفت کفش برای دیگران می دوزد یکی هم برای خودش. من هم همین طور. دوست داشتم توی عکس های انقلاب باشم و این طوری حضورم را نشان بدهم. البته به جز این عکس های سلفی، 9تا آلبوم دارم که فقط عکس های تکی خودم است که از من گرفته اند.
چند سؤال و جواب خودمانی با آقای اوحدی
20کیلومتر عکس دارم
این طور که مشخص است کلی دوست و آشنا این طرف و آن طرف دارید. چطور این قدر دوست پیدا می کنید؟
(می خندد) فقط کافی ا ست توی خیابان راه بروم.
آقای اوحدی مشهد را چقدر دوست دارید؟
مرده مشهد هستم. مرده امام رضا(ع) و مرده زائران امام رضا(ع) و مردمش. امام رضا(ع) این ها را خواسته که آمده اند زیارت. چون خوب بودند.
از خود شهر مشهد چه چیزی را دوست دارید؟
از شهر مشهد امام رضا(ع) را دوست دارم و امام رضا(ع) و امام رضا(ع).
از خیابان های شهر هم بگویید.
در خیابان که راه می روم مثل رفتگرها زباله ها را جمع می کنم. شهر امام رضا(ع) باید پیش زائران تمیز دیده شود.
به نظرتان دلیل این خوش شانسی های شما چیست طبق گفته خودتان، چهار بار چین رفتید و شانزده دفعه سوریه و دو بار ژاپن و لبنان و ... همه را هم افتخاری رفتید و همه جا تحویلتان می گیرند.
پدر و مادرم خیلی خوب بودند. آن ها برایم دعا می کنند.
تا امروز چندتا عکس گرفته اید؟ اصلا قابل شمارش هست؟
میلیون میلیون عکس است. اصلا شمرده نمی شود. اگر عکس ها را بچینید، احتمالا 20کیلومتری می شود.
هنوز هم در 79سالگی عکاسی می کنید؟
بله می روم زمین ورزشی آستان قدس.
حوزه عکاسی مورد علاقه شما چیست؟
گرفتن عکس از بچه شیرخواره را دوست دارم. چون بعد از 20،10 سال که عکسشان را ببینند، حسابی کیف می کنند.
هنوز جایی مانده از آن عکس بگیرید؟
والا من از دنیا عکس گرفته ام. از شوروی، چین، ژاپن، دبی. لبنان هم از بهترین جاهایی بود که رفته و عکس گرفته ام. اما حالا نزدیک به هشتادسالگی دیگر کسری ندارم.