میهمانان ویژه در میهمانی خدا

اولین اعتکاف مادر‌و‌کودک کشور با حضور 110مادر و 160کودک در مشهد برگزار شد

تکتم جاوید
روزنامه نگار 
 انبوهی از کفش های کوچک و بزرگ کنار جاکفشی رها شده است. پرده پشت در ورودی سالن را که کنار بزنید، تصویر جالبی جلو چشمتان نمایان می شود؛ جمع زیادی از مادر و کودک. نمی شود تعدادشان را شمرد. هرکدام برای خودشان در قسمتی از مسجد جا دارند. پتو یا زیراندازی روی فرش پهن کرده اند و کلی رخت و لباس دورشان است؛ یعنی که حریم هر کدام مشخص شده است. ساعت مسجد 10 صبح را نشانمان می دهد. بعضی مادرها یا کنار فرزندشان یا به تنهایی خواب اند. معلوم است یا شب را تا سحر با بچه ها سرگرم بوده اند یا حالا که بچه ها رفته اند پی بازی، ترجیح داده اند با دهان روزه بخوابند. معلوم است صبحانه بچه ها عدسی بوده است. چون هنوز برخی مادران در حال غذادادن به بچه هایشان هستند. میان هیاهوی جمعیت صدای خانم جوانی می آید که جمله ها را تکرار می کند: «بچه ها بالا! مهدکودک. زود باشین، بازی شروع شد. امروز جایزه هم هست.» آن ها که بزرگ ترند، مسیر را یاد گرفته اند و دنبالش می دوند. برخی دیگر را یا خودش کمک می کند یا مادرشان بغل می گیرد و می برد. این گزارش روایتی است از دو ساعت حضور در اولین و تنها اعتکاف مادر و کودک استان و شاید کشور؛ مراسمی که شب و روزهای عزیز رجب را با لذتی تازه همراه کرده است.

اعتکاف مادر و فرزندی
دست پسربچه ای را گرفته است و به سمت پله ها می روند. از اعتکاف و ماجرایش که می پرسم، می گوید: «با دخترم و نوه هایم آمده ام.» فاطمه شریفی مادر بچه هاست که به ما نزدیک می شود و دنباله حرف را  می گیرد: «مادرم را هم با خودم آورده ام تا مراقب بچه ها باشد. این دفعه اولی است که در اعتکاف شرکت می کنم، اما با همه سختی هایش تا این لحظه برای من شیرین بوده است. امیرعلی با بچه ها بازی می کند و ما فرصت عبادت کردن داریم.»
امیرعلی، پسر آرام و خجالتی، اول با تکان دادن سر تأیید می کند که به او هم خوش می گذرد و بعد کم کم صدای ظریفش شنیده می شود: «اینجا دوست پیدا کردم. توی مهدکودک به ما جایزه می دن. دیروز توپ دادن. دوست دارم چند روز دیگه هم اینجا بمونم.»
به گفته مادربزرگ، اهل محله رسالت هستند و این همه راه را برای شرکت در مراسم اعتکاف و به خاطر دخترش آمده است. جوری تعریف می کند که انگار از در یک اردوی تفریحی هستند.
مادرها در روز دوم اعتکاف از هم شناخت پیدا کرده اند. در میان مادران با هاجر محمدیان هم کلام می شوم. او اهل مازندران است و این چندوقت مهمان مشهدی ها و حالا هم معتکف مسجد امام موسی بن جعفر(ع): «من دکترای فلسفه دارم و مدرس حلقه های صالحین هستم و قرار بود که برنامه ای هم داشتم باشم که جور نشد. ترجیح دادم حالا که در مشهد هستم، در همین مسجد کنار عروسم معتکف شوم.»
از سروصدای بچه ها می پرسم که شاید نگذارد یک لحظه دعایش را با آرامش بخواند یا بخوابد، اما او مهربان تر از این حرف هاست: «این ها مثل نوه ها و عروس های خودم هستند. اصلا سروصدایشان اذیتم نمی کند. اصلا چه کاری بهتر از این که بشود برای بچه ها آموزش معنوی راه انداخت؟! بیرون از اینجا برای تربیت بچه ها سخت کار می کنند. چه خوب که ما از مسجد برای آموزش کمک بگیریم. ورودی قلب چشم و زبان است و تا دلتان بخواهد، قرآن و ادعیه در این حوزه کامل است. فقط باید بخوانیم و آموزش بدهیم.»


مادری با 4 فرزند
آن سوی مسجد با مادر دیگری آشنا می شویم که همراه چهار فرزندش معتکف شده است. فامیلی اش مهاجر است و از همسایه های مسجد موسی بن جعفر(ع) و سال ها تجربه اعتکاف داشته است: «من متولد1371 هستم. چهارتا پسر دارم. اینجا بیشتر به عوامل مسجد کمک می کنم؛ یا در مهدکودک یا در آشپزخانه.»
پسر یازده ساله اش در مسجد دیگری معتکف شده که مخصوص نوجوانان بوده، اما او پسرهای شش ساله، چهارساله و دوساله اش را با خود به مسجد آورده است. نه اینکه چون از اهالی مسجد است، تعریف کند. حرف دل بقیه را می زند: «روز اول خیلی خوب گذشت. خیلی فضای خوبی بود. باور کنید همه راضی بودند که در این مسجد معتکف شدند. بچه ها یا خواب هستند یا در طبقه بالا بازی می کنند. همه خوش حال اند. در چند سالی که بچه هایم پشت سرهم به دنیا آمدند، نتوانستم برای اعتکاف بیایم، اما حالا خوش حالم که قسمت شد دوباره در این فضا باشم.»


مهدکودکی با 160فرزند و 15مربی
یکی محمدحسین و دیگری حسین است. گوشه ای از سالن بزرگ طبقه بالا بازی می کنند. باید پنج ساله باشند. چند تکه چوب کوچک برداشته اند و با همان ‌ها مشغول اند. محمدحسین سرزبان دارتر است و می گوید: «اومدیم مسجد، چون مامانم می خواد دعا کنه. خواهر و برادر هم دارم. اونا پایین موندن.»
تکه های چوب را به ترتیب از دست حسین می گیرد و با مدادشمعی سیاهش روی آن ها چشم و دهان خندان می کشد و می گذارد روی زمین: «داریم خونه می سازیم. من همه ش می آم مهد. مهد رو هزارتا دوست دارم.»
آب میوه که می آورند، می دود و یکی می گیرد. بعد دنبال مربی راه می رود که برای دوستش هم آب میوه بگیرد.
زینب شش ساله روی صندلی های کوچک ردیفی نشسته است و با خمیر بازی می کند. خواهر و برادرش هم در مسجد هستند: «اسم آبجی م که دوسالشه، فاطمه است، اسم داداشم محمد.» نمی داند مادرش برای چه آن ها را به مسجد آورده است، اما از بازی کردن لذت می برد و دوست هم پیدا کرده است.
نجمه یوسفی، مدیر مهد، را میان بچه ها پیدا می کنم. طبقه بالای مسجد مهدکودک است. بچه ها اجازه دارند به هر سویی بدوند و بازی کنند. سابقه کارهای فرهنگی در مساجد مختلف را داشته است. برای همین با هدف با بچه ها کار می کند: «برای ما مهم است که بچه ها را با فضای معنوی مسجد آشنا کنیم. برنامه ها را به صورت غیرمستقیم و با بازی و سرگرمی به بچه ها منتقل می کنیم که هم لذت بخش باشد و هم آموزنده. یادم هست یکی از مادران با فرزند پنج ساله اش در مناجات شعبانیه شرکت کرده بود. آن موقع به بچه ها لباس هدیه دادیم. پس از دو سال که مادر را دیدم، گفت درحال جداکردن لباس های کوچک شده دخترم بودم که متوجه شد و گفت مامان می شه این لباس را برایم نگه داری؟ چون این لباس را در مسجد به من هدیه داده اند.»
یوسفی ادامه می دهد: «برنامه اعتکاف را هم بر همین مبنا انجام می دهیم. از صبح برای بچه ها برنامه داریم تا ناهار. بعد کمی کنار مادرانشان استراحت می کنند و باز برایشان برنامه داریم تا اذان مغرب. پس از آن کنار مادرانشان افطار می کنند. همه آموزش ها را در قالب بازی ارائه می کنیم تا هم خسته نشوند و هم به یادماندنی و خاطره انگیز باشد.»


فرزندآوری آری، شرکت در مراسم هم آری!
ایده اجرای اعتکاف مادر و کودک را او مطرح کرد؛ کوثر کرباس فروشان؛ مادر دختری دوونیم ساله، حافظ و مدرس قرآن. در میان رفت وآمدها و کارهایش می گوید: «همیشه این دغدغه را داشتم که چرا مادرها جایی در مراسم مختلف ندارند و بیشتر در خانه می مانند. درحالی که زمزمه های فرزندآوری تکرار می شود، اما برنامه عملیاتی وجود ندارد.»
او خودش را به عنوان یک مادر مثال می زند و می گوید: «خیلی دلم می خواست در مراسم اعتکاف شرکت کنم. دوستانم هم همین طور، اما جایی برای حضور ما نبود. برای همین تصمیم گرفتیم این برنامه را اجرا کنیم. از طرح ایده تا اجرا پنج روز طول کشید. حتی قرار بود مراسم در مسجدی دیگر باشد، ولی اینجا هماهنگ شد. اتفاقا مسجد بسیار خوب و فعالی هم هست.»
برنامه را اجرایی کردند و تبلیغاتش را منتشر. از شهرهای دیگر مانند اصفهان و تهران هم متقاضی داشته اند، اما به علت کمبود فضا، این امکان برایشان وجود نداشت و فقط از مشهد و چند شهر استان مهمان پذیرفتند.


شرط اعتکاف؛ داشتن فرزند خردسال
مدام در حال پیگیری کارهاست. همسرش در آشپزخانه در کار پخت وپز است و مدیریت غذاهای افطار و سحر را بر عهده دارد و خودش سالن خانم ها را اداره می کند. زهره جعفرزاده، مدیر برنامه اعتکاف مادر و کودک، همراه با همسر، خواهر، دختر و نوه اش برنامه را مدیریت می کند. درباره تعداد مادران و کودکان و نحوه اجرای مراسم می گوید: «۱۱۰مادر و ۱۶۰کودک در این مسجد حضور دارند. بعضی مادرها با چند فرزند آمده اند. شرط ثبت نام مادران، روزه‌دار بودن و  داشتن کودک کمتر از شش سال بوده است. البته مثلا مادرانی که دخترانی تا هشت سال داشته اند هم می توانستند در مراسم شرکت کنند، به شرطی که کودک کمتر از شش سال هم داشته باشند.»
او ادامه می دهد: «مادران زیادی داریم که به دلیل داشتن فرزند کمتر از شش سال نتوانستند در مساجد دیگر ثبت نام کنند، اما شرط اول ما داشتن فرزند کوچک بود، بدون شرط هایی مانند سن یا دیگر ویژگی های مادر.»
نکته مهمی که در اینجای صحبت به آن تأکید دارد، منحصربه فردبودن مراسم اعتکاف آن هاست: «چنین مراسمی نه در مشهد و نه در هیچ شهر دیگر ایران اجرا نشده است. فقط یک بار شهرداری اصفهان یکی از شبستان های مسجدجامع را به مادران اختصاص داد که مزاحم عبادت دیگران نباشند، اما ما مسجد را به طور ویژه در اختیار مادران و کودکان قرار دادیم که هم عبادت باشد و هم آموزش غیرمستقیم بچه ها.»
بهانه اولش برای راه اندازی این برنامه حضور دختر و نوه خودش در مراسم اعتکاف بود، اما به دلایل اجتماعی اش هم اصرار دارد: «دختر من امسال فرزند دوسال ونیمه دارد. سال بعد هم قرار است صاحب فرزند دیگری شود. با این اوصاف، کی فرصت عبادت دارد؟ پس اگر درباره فرزندآوری حرف می زنیم، باید شرایط را فراهم کنیم. گاهی مادر نمی تواند دو رکعت نماز را در آرامش و خلوت بخواند. فراهم کردن چنین فضایی وظیفه ماست.»
ساعت 21تا22 یک بار خاموشی می زنند تا بچه ها بخوابند. پس از آن دوباره چراغ ها را روشن می کنند تا مادرها عبادت کنند.
پیش از اذان ظهر روحانی آمده است تا چنددقیقه ای برای مادرها سخنرانی کند، آن هم به اصرار خودشان. مدیر برنامه اعتکاف مادر و کودک می گوید: «مادرها اصرار داشتند برایشان برنامه آموزشی بگذاریم. درعین حال که میان مادران چند نفری داشتیم که براساس مدرک تحصیلی شان به صورت خودجوش گعده برگزار کردند و به مادرها درباره تربیت فرزند، سلامت روان و موارد دیگر آموزش دادند.»
نماز ظهر تمام شده است. اهالی مسجدی محل رفته اند و باز همه چیز به حالت عادی برمی گردد. مادرها پتوها را پهن می کنند و مشغول فرزندشان یا خواندن دعا می شوند. بعضی ها نوزادبه بغل در حال ذکر تسبیح هستند و عده ای که فرزندی کنارشان نیست، با کتاب دعایی در دست، راز و نیاز می کنند.

پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->