طوبی اردلان| آن سالها اواخر اسفند، اُرسی را که باز میکردیم، حیاط خانهمان آب و جارو خورده، خورشیدِ کم جانِ زمستان را روی صفحه دلش پهن کرده بود. عطرِ شمعدانیِ کنار پاشویه با اولین نسیم زیر دِماغ مینشست و صدای قناریها تویِ گوشمان ضرب میخورد. پاورچینهایِ زمستان به دو رسیده بود و هِی ما را به شبِ عید نزدیکتر میکرد. از کوچه تا بازارچه، میان گندمِ نیشزده توی ظرفِ مسیِ پشتِ پنجره، لایِ غبارِ فرشِ لاجوردی که زن همسایه توی کوچه میتکاند، در شلوغیِ پشتِ پاچالِ حجره بقالی، زیرِ زینگزینگ زنبورکزنها و هزار صدای تو خالی که از مغازه مسگری تا نخریسی کِش میآمد، زندگی جان داشت. مشهدیهای قدیم عیششان کنارِ رسم و رسوم عید به راه بود و با زمستانِ هیچ غمی، طیش نمیشد؛ نوروز امسال هم اگر چه از آن آیینهای قدیمی، کم رونقتر، ولی بر همان روال است که بهار خاصیتش جان دادن است. بهاری که با آیینهای بسیار همراه بوده، آیینهایی که حالا دیگر کمتر نشانی از آنها باقی است.
آتشک بازها و اعلام تقویم سال
تا شروع قرن چهاردهم، سواد تقویمی به آن شکل که باید در بین جوامع ایرانی رایج نبوده است و تنها افرادی که سواد داشتند، تقویم را می فهمیدند. این افراد برای اعلام تقویم سال به دیگران همیشه شاگردانی را تعلیم می دادند تا مناسبت های ملی و مذهبی را در طول سال به مردم اعلام کنند. معمولا مناسبت های ملی را جماعت مطرب با راه انداختن رقص و سردادن آواز و مناسبت های مذهبی و ایام سوگواری را ملا ها یا روحانیون با برافراشتن پرچم سیاه و جار زدن در کوچه و بازار به مردم اعلام می کرده اند. بر همین اساس در هنگام نوروز معمولا اعلام های تقویمی هم با رقص و آواز و برگزاری نمایش های خیابانی یادآوری می شده اند. به عنوان مثال همیشه افرادی با نام«آتشک باز» یا «آتش افروز» بوده اند که نوروز را اعلام می کرده و مردم هم به اندازه وسعشان به آنان پول می داده اند. آتش افروزها که عمرشان پهلو به دوره هخامنشیان می زند، با جامه هایی سراسر سرخ به خیابان می آمدند، آتش می افروختند و با این کار، گرم شدن دل زمین را گوشزد می کردند. آنان همچنین با ترفندهای شعبده بازی آتش از دهان بیرون می دادند یا زغال داغ در کام می گذاشتند. آتشک بازها ترانه هایی نظیر این را هم داشتند که می خواندند: «آتش افروز اومده/ سالی یک روز اومده/ آتش افروز صغیرم/ سالی یک روز فقیرم/ روده و پوده اومده/ هر چی نبوده اومده/ آتش افروز صغیرم/ سالی یک روز فقیرم.»
در کنار این افراد، حاجی فیروزها و عمونوروزهایی هم بودند که اولی با صورت سیاه و دومی با ریش سفید پیدایشان می شد و به رقص و شادی می پرداختند. خوب است بدانید که در همه نواحی ایران یا عمونوروز بوده یا حاجی فیروز. تنها در خراسان است که این دو هم زمان با هم پیدایشان می شده است. حاجی فیروزها در طول تاریخ یاد گرفته بودند که اگر اتفاق بدی در طول سال رخ می داد، برایش ترانه بسازند و هنگام سال تحویل برای مردم بخوانند و سال خوش را آرزو کنند. به عنوان مثال اگر سالی که گذشته بود، مثل همین سال 98 که با سیل شروع شد، با بحران و تورم ادامه پیدا کرد و با بیماری کرونا به پایان رسید، نحس بود و نحوست داشت، برایش شعر می ساختند و آرزو می کردند دیگر هیچ وقت با سال نحس روبه رو نشوند. طبق اسناد باقی مانده از دوره قاجار یکی از این ترانه ها چنین بوده است: «ای سال برنگردی، صد سال برنگردی/ مردا رو اخته کردی، زنا رو شلخته کردی، دُکُونا رو تخته کردی، ای سال برنگردی صدسال برنگردی» همه این ها برای این بود که مردم از رنج آن سال به شادی برسند و با دلی شاد وارد سال جدید شوند.
گُگ سازی برای نوروز
یکی از کارهایی که در این ایام انجام می شده، درست کردن «گُگ» بوده است. گُگ در واقع گوی یا گلوله ای بوده که از پاره کردن و به هم پیچاندنِ لباس های کهنه درست می شده است. به قول خراسانی ها، مردمِ آن روزگار، لباس هایی را که در طولِ سال، استفاده و کهنه کرده بودند، «ریش ریش» می کردند، آن را مثل توپی به هم می پیچاندند و بعد هم به سیمی می بستند، نفت روی آن می ریختند، آتشش می زدند و به سمت آسمان پرتاب می کردند یا در هوا می چرخاندند.
گردشِ شبانی و گُل گردانی
دومین آیین با سر زدن گل های بهاری از زیرِ خاک، جلوه پیدا می کرده است؛ اسفند در خراسان معمولا زمان آب شدنِ برف و رخ عیان کردن شکوفه های بهاری از زیر زمین بوده است. در یکی از آیین های پیشواز رفتن برایِ نوروز، شبانانی که برای چرای دام هایشان به کوه و دشت می زدند، اگر در مسیر خود با گل های نوشکفته ای روبه رو می شدند، آن ها را چیده، دسته می کردند و به عنوان نویدِ آمدن بهار به شهر یا روستا می بردند و از مردم مژدگانی می گرفتند. این آیین تا دو دهه پیش در شمال و جنوب خراسان مثل قوچان و نیشابور حیات داشته و بعد رو به فراموشی گذاشته است. ناگفته نماند که این آیین اکنون در تاجیکستان که در گذشته بخشی از حوزه خراسان کهن بوده با عنوان« بایچیچک» هنوز زنده است و اجرا می شود. در بایچیچک، کودکان و دختران خردسال گل ها را در شهر می گردانند و با آواز خوانی به مردم هدیه می دهند. این آوازخوانی را نیز تاجیک ها«بلبل خوانی» می گویند و سرودی با این مضمون هم دارند: « گل آوردم از اون پایان/ خبرت می کنم دهقان/ بُته غله به گُل گردان/ بهار نو مبارک باد/ گل زردک ثنا می گه/ ثنای مصطفی می گه/ به هر پهلو خدا می گه/ بهار نو مبارک باد.» این آیین علاوه بر تاجیکستان در بخش هایی از افغانستان نیز اجرا می شود.
سبز کردن هفت سبزه
این آیین در طول تاریخ فراموش شده است، اما منابع مکتوب می گویند که ایرانیان قدیم در اسفند دوازده دانه مهم خوراکی را انتخاب می کرده اند و در زمان اعتدال بهاری که هوا رو به گرمی می رفته، پای کاخ پادشاه می کاشتند. آنان هنگام سال تحویل، به سراغ دانه های کاشته شده می رفتند و هر کدام که رشد بهتری داشته است برای کاشت انبوه در طول سال انتخاب می کردند. مثلا اگر عدس و گندم بیشتر رشد کرده بودند، می گفتند امسال سال کاشت عدس و گندم است، مردم این دو را بیشتر بکارند. این آیین در واقع نوعی محک زدنِ رشد کشت بوده و اقتصاد و معیشت مردم به آن بستگی داشته است. بعدها این آیین در میان خراسانی ها با سبز کردن هفت دانه خوراکی ماندگار می شود. زنان خراسان در زمان سبز کردن هفت سبزه ذکرها و دعاهایی می خوانده اند که نشان از به آیینی ایرانیان و اعتقاد آنان به معنویات دارد.
عید مردگان و شاد کردن زندگان
یکی از مراسم نوروز در خراسان، گرامی داشتنِ «روز مردگان» است که در پنجشنبه آخر سال برگزار می شده است. در خراسان به عید مردگان «علفه» می گویند، زیرا سبزه بر روی قبور گذاشتن، یکی از سنت های خراسانی ها در اجرای این رسم است. مردم اصیل و شهرنشین مشهد کمتر، اما هنوز توسی ها، کردهای شمال خراسان، بجنورد، شیروان و قوچان این رسم را زنده نگه داشته اند. مردم قوچان در گذشته نه چندان دور دو شب قبل از عید را عید مردگان و شب بعد را عید زندگان و عید نوروز را نوروز می نامیدند. آن ها در شب عید به گورستان ها می رفتند و از تمامیِ آجیل، شیرینی و تنقلاتی که برای سفره عید نوروزی زندگان و قوت آنان فراهم آورده بودند، مقداری را هم روی گور مردگان می گذاشتند تا مثلا آن کوتاه دستان هم در ایام نوروز تلخ کام و بی قوت نمانند. پیداست که آذوقه و شیرینی ها به نام مردگان بوده، اما به کام تهیدستان می شده است تا آنان نیز بتوانند از این قِبل، شیرینی و غذای شب عید خود را فراهم کنند.
نقاره نوازی
نقاره نوازی یکی از آیین هایی است که تنها در مشهد دیده می شود. مرحوم قوام شکوهی، نقاره نواز قدیمی حرم، چند سال پیش در مصاحبه ای گفته بود، نقاره نوازی در همه دوران ها به یک شکل اجرا می شده و تنها تغییر آن در مدت نواختن بوده است. بیشتر زمان نواختن هم به هنگام تحویل سال تعلق داشته که 15 دقیقه بوده است.
آوازخوانی بچه های خراسانی
یکی دیگر از رسومی که در خراسان است و جاهای دیگر کمتر با آن برخورده ام، آوازهایی است که بچه ها برای نوروز می خوانده اند. متأسفانه از این آوازها تنها دو یا سه شعر باقی مانده که خیلی جالب است. به عنوان مثال در خراسان بچه ها وقتی می خواستند از بزرگ ترها عیدی بگیرند به این سادگی سراغشان نمی رفتند. زیرکی هایی داشته و اهل سخن بوده اند. به هر حال سرزمین ادیب پرور، بچه ها را هم شاعر بار آورده بوده است. در یکی از این اشعار، آن ها می خوانده اند که « نوروز سلطان آمده، گل به گلستان آمده، بابا بده نوروزی ام.» و از این طریق، عیدی طلب می کرده اند. این شعر همین طور در دیدوبازدید خانه اقوام خوانده می شده و تنها جای واژه بابا، کلماتی مثل عمو، عمه، خاله و... می نشسته است. گذشته از این ها ما در خراسان، شاعرانی داشتیم که در وصف نوروز شعرهایی بس زیبا سروده اند. ما در میان شاعران اهل سنت خراسان هم می بینیم که این ها اشعاری درباره نوروز دارند که بسیار زیباست مثل نوروزنامه ملا دادعلی.
میرنوروزی و خلاصی از زندان
در کنار نوروزنامه خوانی و نَقل های نوروزی که بزرگ ترها برای بچه ها پای سفره هفت سین می خواندند، در خراسان یک آیین نمایشی بسیار زیبا رایج بود که به آن میرنوروزی می گفتند. این آیین که متأسفانه فراموش شده، نشان از فرهنگ بالای خراسانی ها در گذشته دارد. میرنوروزی با هدف آزاد کردن زندانیان با حبس های طولانی مدت انجام می شده و به نوعی شفقت و بخشش برای زندانیان بوده است تا پس از آن عمر خود را با بطالت در حبس هدر ندهند. این آیین که با همکاری حاکم وقت انجام می شد به این شکل بوده است که مردی زندانی را برای چند روزی به عنوان جانشین حاکم انتخاب می کردند. حاکم منتخب در چند روزِ کوتاه پادشاهی خود هر دستوری که می خواسته، می داده و مردم را با حکم های خود به خنده می انداخته است. در روز آخر این ماجرا که معمولا 5 تا 8 روزی طول می کشید، حاکم اصلی شهر به گزمه ها دستور می داد تا حاکم قلابی را دستگیر کنند و به زندان ببرند. برای همین روز آخر را با عنوان«بگیر، بگیر» نامیده بودند. قشنگی این ماجرا اینجاست که اگر میرنوروزی می توانست خود را با کمک مردم از حلقه محاصره گزمه ها برهاند و سبب خنده مردم شود، آزاد می شده است.
از برگزاری رسم میر نوروزی تا 75 سال پیش آگاهی داریم. علامه محمد قزوینی در خاطراتش از زبان دوستی در خراسان که به شغل طبابت مشغول بوده است، چنین می نویسد: « در بهار 1302 هجری شمسی برای معالجه بیماری به بجنورد رفته بودم. از اول فروردین تا چهاردهم فروردین در آنجا بودم؛ دهم فروردین دیدم جماعت کثیری، سواره و پیاده می گذرند که یکی از آن ها با لباس فاخر بر اسب رشیدی نشسته، چتری بر سر افراشته بود. جماعتی هم سواره بر جلو و عقب او روان بودند. چند نفر هم چوب های بلند در دست داشتند که بر هر چوبی سر حیوانی از قبیل گاو یا گوسفند بود؛ یعنی استخوان جمجمه حیوان و این رمز ِآن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته است و سرهای دشمنان را با خود می آورد. دنبال این جماعت، انبوه کثیری از مردم متفرقه، بزرگ و خرد، روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند. تحقیق کردم گفتند که در 13 روزِ نوروز یک نفر امیر می شود و حکم فرمای شهر است. به اعیان و اعزه شهر حواله نقدی و جنس می دهد و غالب اعیان هم به رغبت و رضا چیزی می دادند، زیرا جزو عادات عید نوروز است و به فال نیک می گرفتند.
آیین نوروزگاه و بی ریش شدن مردان
عیدگاه یا نوروزگاه گرفتن در خراسان بسیار مهم بوده و به نوعی حلقه دوستی و برقراری روابط اقتصادی میان عشایر با مردم یک جا نشین بوده است. در آیین عیدگاه که بیشتر بین عشایر خراسان رایج بوده، آن ها حدود10 تا 12 روز در یک مکان ثابت مانند باغ و مرتع جمع می شده اند و مرد و زن هر کدام به صورت جداگانه به شادی می پرداخته اند. در این آیین مردها معمولا کشتی می گرفته و زن ها تاب بازی می کرده اند که به اصطلاح به آن«باد خوردن» یا «بادپیچ» می گفته اند. اگر از نگاه تاریخی به همین رسم ساده نگاه کنیم، می بینیم که در آیین میترایی، باد نماد زایایی است و باد زایاکننده یا انرژی بخش است. در دوره میترا اعتقاد بر این بوده است که اگر زنان نازا بر باد سوار شوند و باد را به حرکت آوردند، زایا می شوند برای همین تابی که درست می شده معمولا زن های نازا و دختران سوار آن شده و در باد می پیچیده اند. جالب اینجاست که مردها و پسرها اجازه ورود به میدانگاه تاب بازی زنان را نداشتند، آن چنان که تا چند دهه گذشته در خراسان اعتقاد بر این بود که پسرها نباید تاب سوار شوند والا بی ریش می شوند یا ریش در نمی آورند.
سیزده بدر
سیزده بدر جزو آیین هایی است که از دوره قاجار باب شده والا در گذشته تاریخی ایران به ویژه در خراسان که فرهنگ زرتشتیان نفوذ داشته، هیچ روزی نحس اعلام نشده و نسبت دادن نحسی سیزده به زرتشت کار اشتباهی است. در اوستا و در آیین زرتشت همه لحظه ها مبارک هستند. اما اینکه مردم خانه ها را ترک می کنند، ریشه در نوعی آیین زرتشتی کهن دارد. در این آیین مردم در روز سیزدهم اول سال خانه هایشان را تمیز، آتشی روشن می کردند و بعد آن خانه را تا غروب آفتاب ترک می کرده اند. در قدیم هم زنان قدیم در هر سیزده بدر پیش از بیرون رفتن اهل خانه به بیرون، گردسوزی را وسط خانه روشن می کردند. جالب است بدانید، در آیین زرتشت اعتقاد بر این بوده است که در این روز ارواح به خانه بستگانشان سر می زنند تا ببینند خانه هایشان تمیز است و آیا آن ها هنوز بر آیین نیاکانشان باقی هستند یا نه. این رسم در خراسان حداقل تا پنجاه سال پیش به عنوان یک باور باقی مانده بود، اما حالا تغییر کرده است.»
***
تصویری که میبینید، حرممطهر رضوی در نوروز 70سال پیش است؛ قبل از آغاز سال 1330 خورشیدی.
این دو سند هم ، یکی مربوط است به رسید پرداخت انعام توسط آستان قدس به خدام کشیک سوم از بابت عید نوروز سال1265قمری.
دومین سند هم پرداخت هزینه پذیرایی نوروز در حرم مطهر رضوی است به سال 1277قمری.