6گنج الهی و 6آدرس اشتباهی انسان!

غلامرضا بنی اسدی - روزنامه نگار

بی‌آدرس، کسی به مقصد نمی‌رسد. با نشانی باید به‌دنبال صاحب نشان گشت. این واقعیتِ روی زمین را در زیر زمین هم می‌شود مثل‌خوانی کرد؛ اگر معدن‌کاران، مسیر رگه‌ها را برعکس طی کنند، هرگز به جان‌مایه معدن نخواهند رسید. به‌دنبال رگه فیروزه باید رفت تا به اصل آن رسید. خط رگه را باید گرفت تا طلا در دید و دست قرار گیرد. نمی‌شود خلاف جهت رفت و به مقصد رسید. هزار همت و تلاش هم که در کار باشد، آدمی را به هدف نمی‌رساند، پس باید هدف را تعیین و مسیر درست را انتخاب کرد و گام‌ها را به آن‌سو استحکام و شتاب بخشید. این واقعیتِ به‌تجربه‌درآمده را با تأکیدی چنین، حروف‌نگاری کردم تا باهم حدیث قدسی بخوانیم که -ان‌شاءا...- قداست کلام الهی ما را هوشیاری مضاعف بخشد؛ «شش چیز را در شش محل پنهان کرده‌ام، ولی مردم در جای دیگر به‌دنبال آن می‌گردند و هرگز آن‌ها را در آنجا نخواهند یافت». معلوم است که با جای دیگرگردی، چیزی یافت نخواهد شد؛ چون نیست. «اولین آن‌ها، راحتی[مطلق] را در بهشت قرار دادم، ولی مردم در دنیا دنبال آن می‌گردند». حکایت همان است که مولوی در دیوان شمس می‌سراید: «گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما». جوابی که ما با زبان بی‌زبانی یا حتی به زبان زبان‌داری می‌گوییم، این است: «گفت: آنچه یافت می‌نشود، آنم آرزوست!». معلوم است که آرزوی محال خواهد بود. یادمان رفته است انگار آنچه خداوند حکیم در آیه4 سوره بلد می‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ؛ همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم». ما در رنجی آفریده شده‌ایم که بسان کوره باید ما را بسازد. سنگ وجود ماست و تیشه پیکرتراش این جهان تا تندیسی پرشکوه بسازد. معلوم است که زیر ضربات تیشه نمی‌توان به راحتی مطلق رسید. اینجا باید خود را ساخت. نواختن به راحتی را در بهشت باید جست، آن‌هم البته یافتنی است با اعمال درست، نه یافتنی بر حسب اتفاق. درباره گنج دوم هم همین قاعده صدق می‌کند: «من دانش[و فراگیری آن] را در گرسنگی و تلاش قرار دادم، ولی مردم در سیر‌ بودن، دنبال آن می‌گردند». پس بدان دست نخواهند یافت. تجربه بشری هم قامت کشیدن دانشمندان بزرگ را از سفره نداری و کوشندگی، گواهی می‌کند. خود هم دیده‌ایم فراوان برخوردارانی را که ذیل «پسران ناقص‌عقل وزیر» تعریف می‌شوند که باید برای شبانی به روستا بروند تا زمینه برای وزارتِ «روستازادگان دانشمند» فراهم شود. در ادامه این حدیث قدسی می‌خوانیم: «من ع‍زت را در شب‌بیداری(و نماز شب) قرار دادم، ولی مردم عزت را در خانه شاهان می‌جویند». این هم طرفه‌حکایتی است که دست‌ها را کوتاه می‌کند. هیچ قدرتی عزت نمی‌آورد. «تعز من تشاء و تزل من تشاء» حقیقتِ توأم با واقعیت را نشان داده است. چهارمین گم‌شده آدمی، بزرگی است اما بازهم راه را اشتباه می‌رود: «من بلندمرتبگی و مقام را در فروتنی قرار دادم، ولی مردم در تکبر، دنبال آن می‌گردند». اما کجا دیده‌ایم کسی از بی‌راهه شیطانی تکبر، به مقصد متعالی بلندمرتبگی برسد؟ ابلیس رجیم شد؛ چون تکبر ورزید، پس هیچ متکبری به خواسته بزرگی نخواهد رسید، حتی اگر دنیا را دراختیار داشته باشد. دیگر گم‌شده، استجابت است که بازهم دست‌هایی که با زبان پشتیبانی می‌شوند، خالی برمی‌گردند: «اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم، ولی مردم در قیل‌وقال، دنبال اجابت دعا می‌گردند». باید گفت که اندرون از لقمه‌های شبهه‌ناک خالی دار تا نور معرفت و اجابت را توأمان تجربه کنی. در قیل‌وقال اما حال‌واحوال به زلزله دچار می‌شود و کدام زلزله را می‌شود یافت که آبادانی به‌دنبال داشته باشد؟ آخرین مورد هم «من بی‌نیازی را در قناعت قرار دادم، ولی مردم آن را در زیادی مال و ثروت جست‌وجو می‌کنند». و معلوم و بر حساب‌وکتاب است که هرگز به آن نرسند. اگر می‌خواهیم به این شش‌گانه حیات‌بخش برسیم، در جای درست دنبال آن باشیم. آدرس‌هایی را که خداوند حکیم و خبیر به لطف خویش عیان کرده است، در دست بگیریم و پابه‌راه شویم. سعادت در این طریق، چراغ خود را روشن کرده است.

 

پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->