همه اتفاق نظر داریم که جنگِ امروز، ترکیبی است. باز همه متفقیم که لبه تیز نبرد، میان صفحات کاغذ و ذهن مخاطبان در آمدوشد است. یعنی جبهه اول، رسانه است. حتی میتوان گفت که بر خلاف گذشته، موشک نیست که راه را باز میکند. ایجاد شک و استمرار بخشیدن به تردید و تغییر در ادراک است که کاری میکند تا خودتان اتوبان باز کنید. هم باوریم همه ما که در آوردگاهی چنین سخت، رسانه باید خاکریز اول باشد. اول و آخر.
بلندترین خاکریز هم با در نظر داشت عِده و عُده، با توجه به فضای حداکثری و بودجه، صداوسیماست. صداوسیمایی که برای خود برندِ رسانه ملی را اختصاصی برداشته است. توقع است که شرحِ این خوانش باشد. ملیترین و در برگیرندهترین و کنشگرترین و همهجانبهنگرترین نیز هم. به هر حال در نوع خود انحصاری هم هست. هیچ رقیب و بدیل داخلی ندارد، اما اینکه آیا انحصار میتواند موفقیت را در چهارچوب آن به حصر درآورد پرسشی است که به صراحت میتوان گفت خیر!
همانطور که در قصه خودرو هم انحصار، نتوانست به موفقیت بینجامد، در حوزه رسانه هم شاهد تکرار آن هستیم. اگر در این کاهش توفیق بخواهیم سهمبندی هم بکنیم، جایگاه نخست به خود این سازمان معظم خواهد رسید. خیلی بیشتر از فعالیت رسانههای بیگانه. آنها کار خود را انجام میدهند. حتی میتوان گفت مخاطبربایی میکنند، اما رسانه ملی ما، با میل و خواست خود، مخاطبرانی دارد. اگر بتوانیم فرضا به هر شکل رسانههای بیگانه را از سپهر تأثیرگذاری بر مخاطب ایرانی بیندازیم، آیا میتوانیم ابررسانه خودمان را به کانون اثرگذاری حداکثری برگردانیم؟ به هر حال فرض محال که محال نیست، اما تجربه زیست رسانهای میگوید اگر در اولی به توفیق برسیم در دومی معلوم نیست چه خواهد شد!
امروز صدای همه بلند است که مرجعیت رسانهای را به بنگاههایی باختهایم که کسری از نیرو و اعتبار- به معنای بودجه- صداوسیما را ندارند. دیروز هرچه میخواست دیده شود، ناگزیر از طرح خویش در صداوسیما بود اما امروز کار به جایی رسیده است که برنامههای تلویزیون هم اگر میخواهند دیده شوند باید دست به دامن فضای مجازی شوند.
شاهدیم که برخی فیلمهای سینمایی به گمان تبلیغ در تلویزیون، با گذشت چندین و چند ماه، فروش بلیتشان به چند هزار و گاه حتی به هزار هم نمیرسد. یا فلان برنامه کفننشان تا در فضای مجازی وایرال نشد، اصلا به چشم نیامد. برنامههای گفتوگومحور که دیگر جای خود دارد. بهویژه که همیشه یک نگاه غالب در قاب آن دیده میشود.
حتی نظرسنجیهای آن هم با آنچه در منظر و مرئی میتوان دید ناهمخوان است. تا چنین باشد نگاه مدیران و برنامهریزان، همینگونه هم خواهد ماند وضعیت.
باز به تجربه چند ده کار رسانهای میگویم، رسانهای از سوی مردم دیده میشود که مردم را ببیند. اما آیا ابررسانه ما مردم را چنان که باید- نه چنان که خواهد- میبیند تا مردم هم دوباره به این رسانه رجعت کنند؟
ما این ابررسانه را ملی میخواهیم. آرزوی ماست که مرجعیت رسانهای به داخل برگردد. حتی تقویت رسانه همسو در دور دست هم -اگر در برنامه باشد- به کشتِ فراسرزمینی مانند خواهد بود که تا محصولش به داخل برسد، کلی زمان از ما خواهد گرفت.
با اصلاح رویکرد میتوانیم قدم اول را برداریم. آیا چنین خواهد شد؟