صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

خیابان فردوسی نرسیده به استانبول ...

  • کد خبر: ۱۵۱۵۲۸
  • ۰۳ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۸:۰۴
دوتاری چرب و رنگ ورو رفته را در بغل گرفته بود و تلاش کرد که در راهروی اتوبوس جاگیر شود.

مرد پله‌های اتوبوس را بالا آمد. سربند پیچاک و سفیدش را مثل تندیس فردوسی بر سر دستار کرده بود و از دور داد می‌زد خراسانی است. دوتاری چرب و رنگ ورو رفته را در بغل گرفته بود و تلاش کرد که در راهروی اتوبوس جاگیر شود و بعد گفت: روز مادره اگر مادر داری خدا حفظش کنه اگر اسیر خاکه خدا رحمتش کنه ... برای مادر امام رضا (ع) صلوات بفرستین ... یه قطعه موسیقی خراسانی براتان می‌خوانم ایشالا که لذت ببرین مادر منم دعا کنین...

بعد دست بیخ گوش گذاشت و چشم‌ها را بست و بار سرپنجه‌ها بر دوتار شروع کرد ... توی دلم گفتم الان مثل بقیه نوازنده‌های خیابانی آن خطه ... یامولا دلم تنگ آمده می‌خواند یا سر کوه بلند فریاد کردم ...، ولی ملودی که شروع شد میخکوبم کرد ... ا... مزار. این تصنیف مهیب بی بدیل ... خواندن آن هم وسط خیابان جمهوری وسط آن همه بوق و دود و شلوغی ... فقط یک جفت گوش خبرنگار موسیقی را می‌تواند تپش قلب بدهد و بقیه روزش را بسازد ...

به پهنای صحرای دلتنگی
به صحرای لی لی لی لی
حال کفتری که می‌پره در هوای تو ...
وا... جونم فدای تو ...
آهوجان امان بگو از چه کو‌های میری ...
زمستون بود و به یاد تو وا... خواب بهارای دیدم ...
ا... مزاره مزاره ...
کم ا... مزاره نشنیده بودم، اما او خوانشش با همه فرق داشت ... خود خراسان بود در گلویش ...‌

نمی‌شد. باید هم کلام می‌شدیم. ا... مزارش دو ایستگاه طول کشید و این برای من خوشبختی بود ... پیاده شدیم و یک تراول پنجاه تومنی گذاشتم در لباس بند خراسانی اش ... گوشه اش را دید و گفت: زیاده من پول نمی‌گیرم برار جان زدم حال دلت خوش بشه ... گفتم هنری که تو داری باید بلیت بخرم ده برابر این ... گوشه سبیلش را جوید و گفت: وا... خواب بهاری دیدم ...

یه روزی هم یکی از سالنای این شهر میشه سهم من ... این قدر تو صف هستن حالا نوبت من نمی‌شه ... گفتم: کس و کارت؟ روزگارت ...؟ گفت بی کس و بی روزگار ... گفتم چطور؟ گفت بابام رو خان تیر و تفنگ می‌کنه می‌کشه .. من می‌مونم و مادرم ... یه بار اومده بوده حرم به نماز بوده ... من طفل بودم گربه رقصونی می‌کنم.

گم میشم ... یه پیرمرد دوتاری پیدام می‌کنه هرچی می‌گرده کس و کارم و پیدا نمی‌کنه ... روزا هر روز با پیرمرد می‌آمدیم نزدیکای حرم دوتار می‌زد. منم کنارش می‌نشستم بلکه مادرم بیاد و پیدام کنه ... یه روز پیرمرد همین ا... مزار رو داشت می‌خوند و به من گفت بخون هرچی می‌خونم ... منم کم کم شروع کردم خوندن ... بعد یهو وسط خوندن پیرمرد سرفه افتاد و از گلوش خون اومد ... بعد رو کرد به گنبد امام رضا (ع) و گفت دیگه صدایی ندارم ... یک ته صدا بده به این منم دوتار یادش می‌دم روزگارش بگرده ... سه سال پیش پیرمرد بودم و دوتار یادگرفتم صدام انگار یه جلوه دیگه‌ای به خودش گرفت.

من این صدا رو از برکت سلطان علی ابن موسی (ع) دارم ... این پولتم محبت کن بگیر ... من برای پول نمی‌خونم ... وقتی میام تهران ساز ورمی دارم توی خیابونا می‌چرخم می‌خونم که مردم بفهمن سرزمینشون چه موسیقیایی داره ... دیشب اومدم تهران. امشب بلیت استانبول دارم. باید برم جشنواره موسیقی فولکلوریک اجرا دارم ...
آها راستی یادم رفت بگم ...
مادرمم پیدا کردم. همون تو حرم ...‌های قربون امام رضا (ع) برم ...

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.