یه پاییز و زمستون دیگهم رفت
بهارعاشقـــا یه چیـــز دیگـــهس
برگا رو جارو زدن و زل زدن
به گنبد شما یه چیـــز دیگـــه س
میشناسنم اهل محل، رفیقیم
همـــین محلـــهی پر از تغــــــزل
سیساله که نوکریشونو کردم
کوچههاشون همیشه دستهی گل
عب نداره یه خونهی نقلی و
یه زندگـــی خوبِ نسبتا سخـــت
فدا سرت سختیِ جور کردن
جهـــاز دوتا دخـــتر دم بخــــــت
عب نداره بیمهی نصفه نیمه
عب نـــداره دستای پینـه بستـــه
عب نداره دو پلاتین تو پام
عب نداره که عینکـــم شکستـــه
یه دردای دیگه توی قلبمه
با اینـــا میتونـــم مـــدارا کنـــم
شرم نمیذاره تمنا کنم
بغض نمـــیذاره که حاشـــا کنـم
خودت خبر داری بهار رسیده
ولی قراره مثه خـــار و خس شم
شبا دیگه گنبدتو نبینم
یه ماه دیگه قراره باز نشس شم...
سیساله هر شب رو به گنبد تو
نمـــاز صبحـــمـــو وضـــو گرفتـم
روم نمیشد حرم بیام خدمتت
زباله جـــم کردم و بـــوگرفتـــم...
خودت میدونی و دلی که تنگه
قسمتم این نباشـــه هق هق کنم
میترسم از قصهی ناتمومم
نداشته باشمت دیگه ... دق کنم...
کات... سه ماه بعد کنج خونه
یه جـــارو زیر نـــورمـــاه خوابــــه
مشتی غلامرضای قصهی ما
جاروکشی تو صحـــن انقلابـــه...
ترانهای که خواندید، سروده تازهای است از حامد عسکری که برای نخستین بار در این صفحه منتشر میشود.