سرخط خبرها

از آن روزی که سربازی بنا شد جفا بر ما نشد بر دخترا شد

  • کد خبر: ۱۴۹۵۶۶
  • ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۷
از آن روزی که سربازی بنا شد جفا بر ما نشد بر دخترا شد
من هم در اینجا تهران می‌باشم و سرباز می‌باشم، من دلم از برای تو بسیار تنگ می‌باشد و دوست دارم زودتر بیاییم به محی آباد و در آنجا ازدواج کنیم، ما پادگانمان خیلی از شهر دور است و فخط؟!

به نام پیوند دهنده قلب ها...
با عرض سلام و خسته نباشی خدمت پری جان قشنگم، امیدوارم خیلی خوب‌های خوب باشی و هیچ گونه ملالی نداشته باشی. من هم در اینجا تهران می‌باشم و سرباز می‌باشم، من دلم از برای تو بسیار تنگ می‌باشد و دوست دارم زودتر بیاییم به محی آباد و در آنجا ازدواج کنیم، ما پادگانمان خیلی از شهر دور است و فخط؟! آخر هفته‌ها می‌توانیم به شهر بیاییم و تفریح کنیم من اصلا به کاباره و دانس و این‌ها نمی‌روم، چون خدا پیغمبری نیست و گناه دارد و فقط به مسجد و امامزاده و کتاب فروشی می‌روم و من اصلا نمی‌توانم در مو‌های هیچ زنینه دیگری نگاه کنم و فقط تو در چشم‌های من قشنگ هستی.

من از برای تو در بازار تجریش یک پماد دست خریدم که خیلی بوی خوشی دارد و دست هایت را نرم می‌کند، این را می‌دهم به تو تا وقتی قالی بافی می‌کنی هی دست هایت خون نیاید و ناخن هایت زخم نشود، در پادگان خیلی سخت می‌باشد، همه بچه‌ها طرف دار امام خمینی هستند و فرمانده ما اون جاسمپور بی همه چیز فهمیده و همه را اضافه خدمت زده و می‌گوید باید بروید توی خیابان و مردم را تیر و تفنگ کنید، شهبازی و طلعتی بچه‌های مشهد بودند و از پادگان در رفتند و هیچ کس هم خبر ندارد به کجا رفته اند، به همین خاطر دژبانی‌ها را زیادتر کرده اند و نمی‌شود هچ کاری کرد.

پری جانم واقعند! خیلی این جاسمپور آدم مسقره‌ای می‌باشد و من از ترس اینکه شب‌ها در خواب ناغافل یکهو به اعلیحضرت همایونی فحش فلان فلان ندهم و او نشنود و تنبیهم نکند، یک سنگ کوچولو شسته ام شب‌ها می‌گذارم گوشه دهنم که اگر هم فحشی دادم چرت و پرت شنیده شود و جاسمپور بی شرف نفهمد دارم لیچار بار بزرگ آرتشداران می‌کنم.
پری جانم به اون زیارت شاهکوه قسم این خمینی خیلی اهل خداپیغمبری است و خیلی بلد است و مردم هم خیلی دوستش دارند، اینجا هر روز توی خیابان‌ها مردم شعار می‌دهند و شلوغ است و من هی دلم می‌خواهد کاش تو هم بودی و ما می‌رفتیم توی خیابان‌ها شعار می‌دادیم و روی دیوار‌های باشگاه افسران هی فحش به جاسمپور و هویدا و نصیری می‌دادیم و اون بختیار مفنگی.

من یکدانه عکس آقای خمینی هم دارم برایت نگه داشته ام که با آن کرم خوشبو خودم بدهم بهت، من می‌خواهم به محی آباد برگردم و در آنجا کنار تو به خوبی و خوشی زندگی کنیم. لطفا تو هم تلاش کن که به زودی خانم معلم مدرسه محی آباد بشوی در آینده، من تو را بسیار دوست می‌دارم و برایت دلم تنگ می‌باشد.

نامه من تمام شد
حیف عمرم حرام شد
نمک در نمکدان شوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد
اگر لبخند زدی بر خط زشتم
به قرآن مجید تندتند نوشتم
دوستدار همیشگی تو
بهادر - تهران

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->