صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایت‌هایی از کسانی که با پیوند عضو به زندگی بازگشتند | تولدی دیگر برای انسان‌ها با اهدای عضو

  • کد خبر: ۱۶۵۴۰۷
  • ۰۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۷
اگر بتوانیم به بیماری نیازمند، جانی دوباره ببخشیم، آن‌وقت می‌توان ادعا کرد که مرگ، پایان زندگی نیست و با اهدای یک عضو، پازل زندگی فرد دیگری تکمیل می‌شود. آن‌وقت، قلب‌ها همچنان می‌تپد و خون در رگ‌های زندگی جریان دارد.

به گزارش شهرآرانیوز، وقتی انسانی دچار مرگ مغزی می‌شود، هم‌زمان هم کالبد او و هم قلب نزدیکانش متوقف می‌شود. گویی راهی برای بازگشت نیست و قلبت، در تقلایی بیهوده همچنان می‌تپد.

کمی آن‌طرف‌تر، خانواده‌ای نشسته است و نیازمند است؛ اما نه نیازمند کمک مالی، بلکه نیازمند کمک روحی و البته جسمی. تازه کمک جسمی را هم برای خودش نمی‌خواهد. عزیزی روی تخت بیمارستان دارد که کلیه‌اش از کار افتاده و دیالیز امانش را بریده است.

اینک ماییم و تقابل دو حس؛ اشک‌ها و لبخندها. در واقع لبخند جان‌بخشی از راه اشک‌های سوزان وداع با کسی می‌آید که مغزش از حرک بازایستاده، اما اعضای بدن او هنوز گرم است و توان زندگی‌بخشیدن دارد.

هنگامی که یک انسان دچار مرگ مغزی می‌شود، ۴ پزشک بر بالین او می‌شتابند تا این اتفاق پزشکی را تأیید کنند؛ یک متخصص نورولوژی، یک متخصص جراحی مغز و اعصاب، یک متخصصص بیهوشی و یک متخصص داخلی. پس از آن، نماینده پزشکی قانونی با تأیید نظر همکاران خود، پایان حیات او را اعلام می‌کند و تازه این ابتدای راهی مشقت‌بار است.

خانواده چشم‌انتظار برای شفای بیمار، قطعا نمی‌پذیرد که به او گفته شود بیمار شما راه بازگشتی ندارد. آن‌ها تا آخرین دقایق به‌لطف پروردگارشان اعتقاد دارند. اما زمان برای ادامه حیات شخصی دیگر به‌سرعت در حال سپری‌شدن است و همه‌چیز به ایثار خانواده‌ای بستگی دارد که آیا دوست دارد جهان همچنان ردپایی از عزیز درگذشته‌اش داشته باشد یا نه.

باید بدانیم اقدام بموقع در اهدای عضو بسیار مهم است؛ چراکه اگر به‌موقع تصمیم به اهدای اعضای بیمار مرگ مغزی نگیرند، فرصت اهدای عضو از دست می‌رود و اعضای حیاتی وی دیگر قابل اهدا و پیوند نخواهد بود.

آغاز راه

اردیبهشت سال ۱۳۶۸ بود که فرمانی از سوی بنیان‌گذار کبیر جمهوری اسلامی منتشر شد که نشان می‌داد فرایند اهدای عضو از بیمار مرگ مغزی ایرادی ندارد. این فرمان تاریخی و راهگشا، سبب شد تا مسیر پیوند اعضا روی ریل سلامتی بیفتد تا جان انسان‌های فراوانی نجات پیدا کند.

بیمارستان منتصریه مشهد، میراث بابرکت و ارزشمند خانم احترام‌الملوک قهرمان است که از سال ۱۳۹۰ خورشیدی، با انجام نخستین عمل پیوند، راه سبزی را برای شفای بیماران بنا نهاد. از زمان افتتاح رسمی این بیمارستان، ۱۳۱۰ اهدای عضو انجام شده است و ۵ هزار و ۶۰۰ اهدای موفق صورت گرفته است.

جان‌هایی که سبز شدند

به بیمارستان منتصریه پا می‌گذاریم. یک روز عادی و گرم در این بیمارستان که با خود، سکوت عجیبی به همراه داشت. تکاپوی محسوسی در برخی اتاق‌ها احساس می‌شد. هریک از این اتاق‌ها مربوط به یک نوع از پیوند‌های اعضا بود و کارشناسان مرتبط با آن مشغول کار و بررسی پرونده‌ها بودند.

دختر نوجوان ۱۴ ساله‌ای که زهرا نام دارد، بر اثر تصادف دچار مرگ مغزی شده است. لحظاتی تلخ در گوشه‌ای از بیمارستان به‌وضوح حس می‌شود. پدر و مادری داغ فرزند می‌بینند. دکتر خالقی با عموی زهرا به گفت‌وگو نشسته بود تا زمینه اهدای عضو و نجات جان چند بیمار دیگر مهیا شود. لحظات سختی است. هم‌زمان در اتاق کناری، تماس‌هایی با صاحبان پرونده‌هایی که امکان دریافت عضو از این نوجوان را دارند، برقرار شد تا هرچه سریع‌تر به بیمارستان مراجعه کنند.

دکتر خالقی می‌گوید: بالاترین نرخ پیوند اعضا در جهان متعلق به اسپانیاست و ایران نیز در مسیر فرهنگ‌سازی و بهبود تفکر در زمینه پیوند عضو قرار دارد. با این حال، حدود ۷۰درصد خانواده‌ها موافق اهدای عضو هستند و برخی یا مخالفت‌هایی بر پایه اعتقادات دینی دارند یا به بازگشت بیمارشان امید بسته‌اند.

از دکتر خالقی پرسیدیم چه تفاوت‌هایی میان کما و مرگ مغزی وجود دارد. وی در این باره گفت: کُما معمولا بر اثر تروما، ضربه مغزی، کاهش ناگهانی قند خون، لخته‌شدن خون در مغز و... به وقوع می‌پیوندد و این احتمال است که بیمار به زندگی بازگردد. اما در مرگ مغزی، سلول‌های مغز از کار می‌افتد و خون به این عنصر مهم حیات نمی‌رسد و بیمار شانسی برای بازگشت ندارد.

با همراهی دکتر خالقی، با برخی افرادی که عضو اهدایی دریافت کرده‌اند، دیدار کردیم. آرمان، کودک ۱۲ ساله‌ای بود که ۷ ماه قبل عمل پیوند استخوان انجام داده بود.

آرمان همراه با مادرش در بیمارستان بود. کودک خوش‌چهره و خنده‌رو که حال خوبش را مدیون همین جان‌بخشی‌ها بود. مادرش داستان بیماری آرمان را این‌گونه روایت کرد: پسرم ۹ ساله بود. شبی به خواب رفت تا فردا صبح به مدرسه برود. صبح در کمال ناباوری مشاهده کردم تمام بدن پسرم کبود است و گویی تا صبح ضرب‌وشتم شده است. با نگرانی فراوان به دکتر مراجعه کردیم و با آزمایش‌هایی که انجام شد، متوجه شدیم پلاکت خون آرمان به‌شدت پایین است.

او ادامه داد: نمونه‌گیری از مغز استخوان آرمان نشان می‌داد که پسرم یا باید با داروی «کورتون» بهبود پیدا کند یا پیوند مغز استخوان روی او انجام شود. روز‌های سختی را پشت‌سر می‌گذاشتیم و کسی را پیدا نمی‌کردیم تا عمل پیوند را انجام دهد. در این بین هم می‌دیدیم چه کودکان معصوم و افراد بیماری هستند که به‌دلیل فراهم‌نشدن عمل، جانشان را از دست می‌دهند.

این مادر توضیح داد: برخی افراد هم بودند که می‌گفتند حاضرند در قبال دریافت ۶۰۰ میلیون تومان پول، پیوند را انجام دهند. اما سرانجام این خواهر ۴ ساله آرمان بود که شرایط اهدا را داشت و به کمک پاره تن خود آمد. از آن زمان تاکنون ۷ ماه می‌گذرد و پسرم روزبه‌روز بهتر و بهتر می‌شود.

کنارمان خانم و آقای مسنی نشسته بودند که پیوند کبد انجام داده بودند. زهره خانم سال ۱۳۹۳ عمل پیوند کبد انجام داده بود. او می‌گوید: با حالی بد و افتاده بر برانکارد به بیمارستان آمدم و رنگم زرد شده بود. اهداکننده که اینک به رحمت خدا رفته است، به من جانی دوباره بخشید و اینک در سلامت کامل هستم.

آقا سید علی، دیگر پیوندی حاضر در جمع ما بود. او می‌گفت: سال ۱۳۹۷ عمل پیوند کبد را انجام دادم. شرایطم به‌قدری بد بود که روی پا نمی‌ایستادم و امیدی هم نداشتم. روح عزیزی که کبد او به من پیوند داده شده است، شاد باشد که اکنون در سلامت و صحت زندگی می‌کنم.

کمی آ‌ن‌طرف‌تر، دو مرد جوان نیز نشسته بودند که یکی از ایشان، پیوند کلیه را تجربه کرده بود و دیگری، پیوند مغز استخوان را. علی محمدزاده و علی گلستانی هم روایتشان را با ما در میان گذاشتند.

داستان علی محمدزاده این‌گونه شروع شد: از سال ۱۳۹۳ با بیماری کلیه دست‌وپنجه نرم می‌کردم. ۵ سال قبل، کلیه‌هایم از کار افتاد و مجبور به دیالیز شدم. یک سال قبل در فهرست پیوند قرار گرفتم و اینک ۳ ماه است پیوند کلیه را انجام داده‌ام و روزبه‌روز بهتر می‌شوم.

علی را با همسرش تنها گذاشتیم و به‌سراغ علی دیگر رفتیم. آقای علی گلستانی یک مهندس معمار و از کارکنان شاغل در شهرداری طرقبه است. او خودش داستان را این‌گونه روایت کرد: سال ۱۳۹۶ بود که دچار بیماری لنفوم استخوانی شدم و تحت شیمی‌درمانی قرار گرفتم.

او ادامه داد: سال ۹۸ بود که پیوند مغز استخوان را ابتدا از خودم دریافت کردم که نتیجه نداد و بدنم آن را قبول نکرد. پس از آن بود که برادرم کار اهدا را انجام داد و موفقیت‌آمیز بود. ۷۶ روز در قرنطینه بودم تا بهبود پیدا کنم. دوران کرونا نیز به استراحت پرداختم و اینک هر ۶ ماه یک‌بار برای معاینه نزد پزشکم می‌روم و شرایط خوبی دارم و در انتظار تولد نخستین فرزندم هستم.

از کنار اتاقی عبور کردیم که عموی زهرا همچنان با دکتر خالقی در گفت‌وگو بود. آمار‌ها نشان می‌داد ۱۳۱۰ اهدای عضو در بیمارستان منتصریه انجام شده است و با عملی که قرار بود روی زهرا انجام شود، این آمار به ۱۳۱۱ می‌رسید. لحظات، اشک‌ها، بیم‌وامید‌ها و هر چیزی که پایان زندگی دختر نوجوان را به ادامه حیات دست‌کم ۵ انسان دیگر گره زده است، باعث می‌شود بیشتر به اهمیت اهدای عضو پی ببریم.

اکنون ۱۵درصد شهروندان خراسان رضوی با موضوع اهدای عضو آشنا هستند و این میزان شامل ۲۵ هزار نفر از اعضای خانواده‌های پیونددهندگان است که اگر اعضای فامیل نزدیک و اطرافیان اصلی آنان را نیز اضافه کنیم، اکنون ۵۰۰ هزار نفر با موضوع اهدای عضو آشنایی دارند. باید تلاش بیشتری در زمینه فرهنگ‌سازی صورت بگیرد که نقش رسانه‌های جمعی، فضای مجازی، فعالیت‌های فرهنگی، مجالس مذهبی و برنامه‌های اجتماعی در این میان بسیار مهم است.

هنگامی که بیمارستان را ترک می‌کردیم، یاد شعری افتادم: هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود/صحنه پیوسته به‌جاست/ خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.