صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آرزو‌های شکستنی

  • کد خبر: ۳۰۸۶۴۲
  • ۱۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۰
به گمانم وقتی بچه‌ها آرزوهایشان را می‌نوشتند و تحویل متصدی مرکز خیریه می‌دادند، هیچ نمی‌دانستند که قرار است برآورده شود یا نه؟

آرزوهایشان در یک حباب شیشه‌ای چشم می‌کشیدند تا به چشم کسی بیایند. صد‌ها شیشه رنگی چیده شده بودند در قفسه‌های چوبی با سرنوشتی نامعلوم. به گمانم وقتی بچه‌ها آرزوهایشان را می‌نوشتند و تحویل متصدی مرکز خیریه می‌دادند، هیچ نمی‌دانستند که قرار است برآورده شود یا نه؟ یا اگر کسی پیدا شد و شیشه آرزویشان را خرید، چند ماه یا چند سال از آن آرزویشان گذشته و آیا هنوز آرزویشان همان است که بود؟

آرزو به وقتش که برآورده نشود همچون بستر انتقال جایش با آرزوی دیگری پر می‌شود و بعد آن‌قدر تکرار می‌شود این چرخه که شاید یک روز دیگر دلشان هیچ آرزویی طلب نکند؛ بر خلاف برخی دیگر که آن‌قدر سقف آرزوهایشان به فلک رسیده و رسیدن به خواسته‌هایشان عادی است که آرزو دیگر خالی از معنا می‌شود برایشان.

۱۰ دقیقه بود زل زده بودم به قفسه آرزوها؛ کاملا تصادفی دوتا شیشه دویست هزار تومانی از میان ردیف آبی آرزو‌ها انتخاب کردم. حس و حالم با لمس آن شیشه‌ها و هیجانم برای باز کردنشان حکم گم شده‌ای را داشت در یک جزیره‌ای دور افتاده که یک بطری نامه در ساحل مرجانی برایش می‌تواند پیام‌آور مجدد زندگی باشد.

شیشه اول را باز کردم آرزوی مهدیه ۸‌ساله بود: پیتزا. شیشه دوم را باز کردم آرزوی محدثه ۹‌ساله بود: یک عروسک اسباب‌بازی که موهایش طلایی باشد. خانمی کنارم بود، او هم شیشه‌ای خریده بود، درش را که باز کرد پرسیدم برایم می‌خوانی؟ خواند: مرجان ۱۰‌ساله، سوار شدن به چرخ و فلک و از آن بالا مشهد را تماشا کردن.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.