پخش سریال علمی‌تخیلی «آغاز» از شبکه تماشا + زمان پخش آغاز دوبله کارتون آن‌شرلی با صدای نصرالله مدقالچی و مریم شیرزاد بزرگمهر حسین‌پور: عامدانه از کارتون مطبوعاتی فاصله گرفتم کنسرت تلفیقی کیاوه در فیلم نت | صدایی الهام‌گرفته از فرهنگ و طبیعت لرستان «شفرونی» یک رئالیتی‌شوی جدید برای نمایش خانگی بن افلک و مت دیمون با فیلم جنایی «ریپ» در نتفلیکس اکران عمومی مستند «موتورسواران» در سالن همایش‌های آستان قدس رضوی روایت نقاشی‌ها | نگاهی به نمایش «گالری نقاشی» که روی صحنه پردیس تئاتر مستقل مشهد رفته است استاد ارشد انجمن | درباره سیدحسین میرخانی که امروز ۴۳ سال از درگذشت او می‌گذرد فیلم «تلماسه ۳» ساخته می‌شود مخاطرات یک عاشق بی ترمز | درباره سریال «تاسیان»، ساخته تینا پاکروان آموزش داستان نویسی | سه گام اژد‌ها (بخش چهارم) دروازه توسعه | درباره مفاهیم و ابعاد مختلف توسعه و نقش انکارناپذیر رسانه در آن شهرام حقیقت‌دوست، بازیگر سینما و تلویزیون، عزادار شد + عکس
سرخط خبرها

«مارال» برایم فقط عروسک نیست

  • کد خبر: ۲۹۳۰۳۹
  • ۱۶ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۶
«مارال» برایم فقط عروسک نیست
کودکی ام با مارال گذشت، مادرش بودم، دخترم بود. کودکی تمرین زندگی بود برای من، مثل همه آدم ها.

مارال اسم عروسکم بود، این اسم را وقتی کلاس اول بودم انتخاب کردم. دلیلش هم همان شاهکار دولت آبادی بود. مادرم یک کتاب داشت که رویش بزرگ و طلاکوب نوشته بود: «کلیدر» و من هم هی فکر می‌کردم کلید در چرا یک دال کم دارد؟

مادرم وسط سرخ کردن کتلت ها، وقت رنده کردن سیب زمینی و حتی موقع دیکته گفتن به من، این کتاب از دستش نمی‌افتاد. گاهی همان طور که مو پشت گوش می‌داد می‌دیدم که یواشکی اشک هایش را پاک می‌کند. قبل آن فقط وقتی پیاز خرد می‌کرد اشک هایش را دیده بودم. یک بار طلبکارانه و حق به جانب از او پرسیدم که چرا این کتاب گریه دار را می‌خوانی؟ و گفت: گذشته خاکمونه ضحی جان. برای مارال که یکی از شخصیت‌های این کتابه و خیلی اذیت شده و سختی کشیده گریه می‌کنم؛ و بعد خندید و خیالم را تخت کرد که اتفاق بدی برایش نیفتاده.

من آن روز‌ها نمی‌توانستم مارال را برای خودم تجسم کنم، برای همین اسم محبوب‌ترین و قشنگ‌ترین عروسکم را گذاشتم مارال، مارالی که جایش امن بود و مثل مارال کتاب داستان مامان غصه نداشت و دلش پردرد نبود. مارال من حتی دوسه بار قایمکی مدرسه هم آمد و سر کلاس به حرف‌های خانم حجتی گوش داد و با عروسک‌های هم کلاسی هایم رفیق شد.

کودکی ام با مارال گذشت، مادرش بودم، دخترم بود. کودکی تمرین زندگی بود برای من، مثل همه آدم ها. چه روز‌ها که دوتایی رفتیم و از باغچه بی بی برگ خشک جمع کردیم برای درست کردن آش بلکه (آشی مخصوص در شمال خراسان)، چه روز‌ها که موهایش را شانه زدم و لباس قشنگ هایش را که خاله نرگس برایش بافته بود تنش کردم و رفتیم عروسی کفش دوزک‌ها و با هم مورچه‌های موزاییک‌های کف حیاط را شمردیم.

مارال را هنوز دارم، او تنها کسی است که هیچ وقت تنهایم نگذاشته. حتی حس می‌کنم بعضی وقت‌ها او مادر من است. شب‌ها بغلش می‌کنم، سرم را روی پا‌های کاموایی اش می‌گذارم، رنج و اندوه و حسرت‌های روز مره ام را برایش قصه می‌کنم و دستش را می‌گذارم روی شقیقه‌های خاکستری ام و به خواب می‌روم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->