رضاامیرخانی: فهم صنعت نشر شرط لازم برای موفقیت نویسنده است صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ نقش آفرینی حسین مهری در فیلم کال مارجین ماجرای دستمزدهای میلیاردی بازیگران برنامه مافیا سارا بهرامی با فیلم خاتی در راه جشنواره فیلم فجر + پوستر درگذشت برتران بلیه، کارگردان پیشروی سینمای فرانسه معرفی نامزد‌های تمشک طلایی + اسامی استقلالی‌ها در برنامه ۱۰۰۱ محسن کیایی (۳ بهمن ۱۴۰۳) آزادی ۳۰ زندانی در کرمانشاه با حمایت محسن چاوشی دلیل زخم‌های روی صورت پارسا پیروزفر چیست؟ + عکس رایان گاسلینگ بازیگر قسمت جدید جنگ ستارگان شد رونمایی از کتاب «بسازنفروش‌ها» محمد خسروی‌راد در مشهد + فیلم انتشار نماهنگی دوزبانه به یاد سید حسن نصرالله + فیلم آغاز چهل‌وسومین جشنواره تئاتر فجر با یادمان زنده‌یاد آتیلا پسیانی دبیرعلمی جایزه ادبی جلال آل‌احمد: تنوع آثار ادبی در این دوره نسبت به قبل بیشتر است فیلم کوتاه مورچه نامزد جشنواره پریدریشیا هندوستان شد سریال حضرت اجل، اثر جدید سعید سلطانی هدایت هاشمی با فصل دوم سریال فراری روی آنتن تلویزیون + زمان پخش
سرخط خبرها

«مارال» برایم فقط عروسک نیست

  • کد خبر: ۲۹۳۰۳۹
  • ۱۶ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۶
«مارال» برایم فقط عروسک نیست
کودکی ام با مارال گذشت، مادرش بودم، دخترم بود. کودکی تمرین زندگی بود برای من، مثل همه آدم ها.

مارال اسم عروسکم بود، این اسم را وقتی کلاس اول بودم انتخاب کردم. دلیلش هم همان شاهکار دولت آبادی بود. مادرم یک کتاب داشت که رویش بزرگ و طلاکوب نوشته بود: «کلیدر» و من هم هی فکر می‌کردم کلید در چرا یک دال کم دارد؟

مادرم وسط سرخ کردن کتلت ها، وقت رنده کردن سیب زمینی و حتی موقع دیکته گفتن به من، این کتاب از دستش نمی‌افتاد. گاهی همان طور که مو پشت گوش می‌داد می‌دیدم که یواشکی اشک هایش را پاک می‌کند. قبل آن فقط وقتی پیاز خرد می‌کرد اشک هایش را دیده بودم. یک بار طلبکارانه و حق به جانب از او پرسیدم که چرا این کتاب گریه دار را می‌خوانی؟ و گفت: گذشته خاکمونه ضحی جان. برای مارال که یکی از شخصیت‌های این کتابه و خیلی اذیت شده و سختی کشیده گریه می‌کنم؛ و بعد خندید و خیالم را تخت کرد که اتفاق بدی برایش نیفتاده.

من آن روز‌ها نمی‌توانستم مارال را برای خودم تجسم کنم، برای همین اسم محبوب‌ترین و قشنگ‌ترین عروسکم را گذاشتم مارال، مارالی که جایش امن بود و مثل مارال کتاب داستان مامان غصه نداشت و دلش پردرد نبود. مارال من حتی دوسه بار قایمکی مدرسه هم آمد و سر کلاس به حرف‌های خانم حجتی گوش داد و با عروسک‌های هم کلاسی هایم رفیق شد.

کودکی ام با مارال گذشت، مادرش بودم، دخترم بود. کودکی تمرین زندگی بود برای من، مثل همه آدم ها. چه روز‌ها که دوتایی رفتیم و از باغچه بی بی برگ خشک جمع کردیم برای درست کردن آش بلکه (آشی مخصوص در شمال خراسان)، چه روز‌ها که موهایش را شانه زدم و لباس قشنگ هایش را که خاله نرگس برایش بافته بود تنش کردم و رفتیم عروسی کفش دوزک‌ها و با هم مورچه‌های موزاییک‌های کف حیاط را شمردیم.

مارال را هنوز دارم، او تنها کسی است که هیچ وقت تنهایم نگذاشته. حتی حس می‌کنم بعضی وقت‌ها او مادر من است. شب‌ها بغلش می‌کنم، سرم را روی پا‌های کاموایی اش می‌گذارم، رنج و اندوه و حسرت‌های روز مره ام را برایش قصه می‌کنم و دستش را می‌گذارم روی شقیقه‌های خاکستری ام و به خواب می‌روم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->