صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روزنوشت‌های شهری (۶۷)

چالش افشانه زدن به مُهر

  • کد خبر: ۴۹۰۸۷
  • ۱۸ آبان ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۳
حجت‌الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه| یکی از دوستان نصیحتم می‌کند که برای رعایت شأن علمی و روحانیت خود، حضور در فضای مجازی را کم کن یا حداقل به اسم‌ورسم خودت نباش! می‌گویم اصل حضور را به‌دلایل مختلف لازم می‌دانم و بعد هم به‌نظرم در فضای مجازی، لازم است آدم خودش حضور داشته باشد و صفحه‌اش را خودش اداره کند. من خوب باشم یا بد، دوستم داشته باشند یا دشمنم بدارند، همه می‌دانند با خودم طرف هستند. نه پشت عکس حاج‌قاسم سلیمانی پنهان می‌شوم و نه تصویر گل و بلبل می‌گذارم. خودم هستم و عکس پروفایلم هم عکس خودم است. پیام‌ها یا دایرکت‌ها را هم اگر بتوانم جواب بدهم، خودم جواب می‌دهم. نمی‌فهمم چه معنایی دارد که کسی صفحه‌ای درست کند به‌اسم خودش و مسئول دفتر یا دانشجویانش یا شرکت‌کننده‌های جلساتش برای او صفحه را اداره کنند یا مثلا صفحه‌ای را خودش اداره کند، ولی به‌اسم طرفداران فلانی و خودش پست بگذارد که استاد فلانی فرمودند.

یکشنبه| در خانه بچه‌ها تشکی پهن کرده‌اند و دارند معلق می‌زنند و می‌چرخند. من هم همراهشان می‌شوم که معلقی بزنم، اما نمی‌دانم چه می‌شود که یک طرف می‌افتم و پاهایم هوا می‌شود و سرم گیج می‌رود. بعد که قدری آرام می‌گیرم، همسرم که با نگرانی بالای سرم آمده است، می‌گوید: «فکر می‌کنی هنوز ۲۰ سال داری؟ این کار را کسی باید بکند که جوان است و منظم ورزش می‌کند، نه تو با این سن‌وسال و به‌خصوص حالا که چندوقت است به دلیل کرونا، دویدن و پیاده‌روی روزانه را ترک کرده‌ای!»‌
می‌گویم مشکل من این است که تصور ذهنی‌ام از خودم با سن‌وسال واقعی جسمم تطبیق نمی‌کند، مثل مخارج زندگی که با جیبم سازگار و هماهنگ نیست.

دوشنبه| به‌طور تصادفی سر ظهر، دو جلسه پشت‌سر هم دارم. یکی دم اذان و یکی بلافاصله بعد از نماز و برخلاف انتظار در هر دو جلسه هم پیش‌بینی ناهار کرده‌اند. در هر دو موقعیت هم رودربایستی و تعارف، طوری است که شرایط عذرخواهی و نخوردن نیست. از توفیق اجباری، هر دو جا ناهار گرم و مفصل می‌خورم، درحالی‌که غالب روز‌های کرونایی ازجمله دیروز ناهار نمی‌خوردم...

سه‌شنبه| توی نمازخانه در صف‌های عقب‌تر ایستاده‌ام و کسانی را که وارد می‌شوند، می‌بینم. هنوز نمازجماعت شروع نشده است که یکی از نمازگزاران بلافاصله بعد از ورود، مهری را برمی‌دارد و همان اول کار شیشه کوچکی را از جیبش درمی‌آورد و مهر را ضدعفونی می‌کند. تکبیر گفته‌ایم و مشغول نماز هستیم، اما فکر من همچنان به چالش افشانه زدن به مُهر مشغول است.

چهارشنبه| توی خیابان کسی جلوی مرا می‌گیرد و با زبانی تند و لحنی تلخ و گزنده، چیز‌هایی می‌گوید و به خیال خودش ارشاد می‌کند. خلاصه‌اش اینکه مواضع تو، تضعیف نظام است.
ضمن تشکر از نصیحت و خیرخواهی‌اش، جواب می‌دهم که من دارم چیز‌هایی را می‌بینم و لمس می‌کنم، این فهم من از واقعیت که با فحش دادن شما عوض نمی‌شود، فقط خودتان را خسته می‌کنید.

پنجشنبه| مشغول خواندن کتابی از احوالات و زندگانی و شعر نسیم شمال هستم؛ شاعری که بیشتر به‌دلیل مواضع سیاسی‌اش در دوران پسامشروطه شهرت دارد، اما گمان می‌کنم بشود او را مردمی‌ترین شاعر تاریخ معاصر و یکی از روزنامه‌نگاران عجیب ایران و از مفاخر روحانیان دانست. با این پیشینه، در آوارگی و فقر و غربت، درگذشت و حتی بسیاری، مکان دفن او را هم ندانستند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.