هرچه بیشتر از تاریخ حیات اجتماعی بشر میگذرد و هرچه در جغرافیای زندگی پیشتر میرویم، ضرورت بازخوانی نسبت ما با دیگران حیاتیتر میشود. پیشرفت فناوری و تحولات سریع سبک زندگی از یکسو و گسترش ارتباطات و نزدیکترشدن تعاملات انسانی از سوی دیگر، این موضوع حساس و تعیینکننده را جدیتر از گذشته در کانون چالشها و مسائل ما قرار داده است. بخواهیم یا نخواهیم، همه اجزای جامعه بشری با هم زندگی میکنیم و بهتعبیر زیبای امامسجاد (ع) به یکدیگر وابسته و نیازمندیم: «انما الناس بالناس.»
خداوند چنین خواسته است که انسانها با ویژگیها و اخلاق متفاوت، با توانمندیها و قابلیتهای گوناگون، از نژادها و قومیتهای مختلف، همه با هم زندگی کنند و کاملکننده هم باشند و در این تعامل و ارتباط دوسویه و چندسویه به تمرین اخلاق و ادب و انصاف و احترام بهدیگران بپردازند. اگر خداوند اراده میکرد، بهتصریح آیات قرآنکریم میتوانست دلهای همه انسانها را تسلیم دین و باورهای توحیدی کند و گرایشها و علاقههای همه را مانند هم قرار دهد، اما معیار «و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا» اقتضا میکند که همین تفاوتها و اختلافها مسیر رشد و بالندگی انسانها باشد.
در چنین موقعیتی دیگر مسئله این نیست که خودمان چهطور فکر میکنیم یا چه عقیده و باوری داریم، بلکه مسئله این است که با دیگران، وقتی اندیشه و باوری متفاوت دارند، چه رفتاری میکنیم. من شاید خود را فدایی ارزشهای دینی بدانم، هیچ اشکالی ندارد، اما مسئله این است که دیگران را اگر منتقد ارزشهای دینی بودند، از زندگی ساقط نکنم! در مقابل، من شاید منتقد ارزشهای دینی باشم، هیچ اشکالی ندارد و حق من است، اما نکته این است که اگر کسی خود را فدایی ارزشهای دینی دانست، نباید به او توهین کنم! من شاید دلم نخواهد دخترم دوچرخه سوار شود، مسئله خانوادگی من و شیوه تربیتی من است و به کسی ربطی ندارد، اما مسئله این است که حق ندارم دیگر دختران را از دوچرخهسواری منع کنم. شما شاید دلتان بخواهد هر روز از صبح تا شب نماز بخوانید، خیلی هم خوب است، مسئله اینجاست که نباید درباره کسی که نماز نخوانده است، قضاوتی داشته باشید و حقی از او ضایع کنید!
امروز مشکل ما در جامعه این است که بهجای تمرکز بر روابط اجتماعی و اصلاح این روابط، غالب تمرکزمان روی خصوصیات فردی و باورهای شخصی است. بهجای اینکه بر رفتار خود با دیگران تمرکز داشته باشیم، بهجای اینکه میزان پذیرش دیگران و قبول رأی و نظر مختلف یا مخالف را بررسی کنیم، بهجای تمرین مدارا و تحمل و حوصله و همدلی، همه ما غالبا به دیدگاههای شخصی افراد میپردازیم و مشغول بررسی درست یا غلطبودن آن دیدگاهها هستیم.
مشکل اینجاست که با افزایش تنشها و شدتگرفتن اختلافها، نهتنها نمیتوانیم دیدگاه طرف مقابل را تغییر دهیم، بلکه فضای زندگی اجتماعی را نیز برای خود و دیگران ناامن و غیرقابلتحمل میکنیم. واقعیت انکارنشدنی این است که تا وقتی بهجای تمرکز بر باورها و عقیدهها و دیدگاهها و عقاید خود یا دیگران، بهسوی بررسی درستی یا نادرستی رفتارهای اجتماعی نیاییم، این مشکل همچنان باقی خواهد ماند!