مُسکن‌ها شفابخش نیستند و مصرفشان عارضه به همراه دارد | تسکین دهنده‌های دردساز مطالبات کسبه پاساژ قائم مشهد پس از حریق پیگیری شد اعتراف مرد جوانی که همسر و دختر نوجوانش در چیتگر تهران را به قتل رساند کشف بیش از ۳ هزار میلیارد تومان کالای قاچاق از ابتدای سال ۱۴۰۴ (۱۷ شهریور ۱۴۰۴) تبلیغات دروغین یک کلاهبردار برای وام فوری نگاهی به اجرای متناسب‌سازی حقوق مستمری‌بگیران در تأمین اجتماعی | پرداخت بیش از ۳۲۰۰ میلیارد تومان به مستمری‌بگیران و بازنشستگان وزیر آموزش و پرورش: توجه به مهارت‌های متنوع دانش‌آموزان از اولویت‌های مهم وزارت است با این ادویه همه کاره وزن کم کنید و سندروم روده تحریک پذیر را درمان کنید ثبت‌نام بیش از یک میلیون و ۲۵۰ هزار کلاس اولی در مدارس «محمد» در میان محبوب‌ترین نام‌های مردانه ایران لغو استاندارد اجباری هتل‌ها سوادآموزی، گامی کهن در مسیری نو دانش آموزان کتاب‌های درسی را از مدرسه تحویل بگیرند پلمب ۲ عمده‌فروشی مرغ در بازار سپاد مشهد (۱۷ شهریور ۱۴۰۴) یک نماینده مجلس: به حقوق بازنشستگان، کارگران، معلمان و کارکنان دولت توجه نشده است توصیه‌های یک فیزیوتراپیست برای خرید کیف و کفش دانش‌آموزان اگر بدهی‌های تأمین اجتماعی به موقع پرداخت می‌شد، امروز بازنشستگان نیازی به نگرانی بابت معوقات نداشتند هشدار به فروشندگان دارو‌های سقط در فضای مجازی بهروزآذر: قرارگاه پیشگیری از خودکشی تشکیل می‌شود | لزوم بررسی علل خودکشی رزیدنت‌ها زمان انتخاب واحد تکمیلی دانشگاه آزاد اعلام شد + جدول زمان بندی شناسایی و توقیف بیش از ۱۲۰۰ خودروی مسروقه و تحت تعقیب در یک ماه پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۱۷ شهریور ۱۴۰۴) | وزش باد و خیزش گردوخاک در استان ادامه دارد افزایش طلاق زوج‌های سالمند خراسان‌رضوی | جدایی خاکستری در عصر سالمندی وزیر آموزش و پرورش: همزمان با شروع سال تحصیلی ۲۴۰۰ پروژه افتتاح می‌شود مردان نابارور، قربانیان خاموش یک درد پنهان طرح بازگشت کودکان بازمانده از تحصیل در خانواده‌های زن سرپرست + جزئیات آخرین مهلت انتخاب رشته کنکور، فردا (۱۸ شهریور ۱۴۰۴) + تاریخ اعلام نتایج نهایی
سرخط خبرها
روزنوشت‌های شهری (٧٠)

مسافر سنت در هزاره سوم

  • کد خبر: ۵۴۸۹۰
  • ۱۶ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۷
مسافر سنت در هزاره سوم
حجت‌الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه| وقتی از خودرو پیاده می‌شوم، تازه یادم می‌آید که عبایم را در خانه جا گذاشته‌ام؛ به‌خیال آنکه مثل روز‌های پیش داخل ماشین است. از طرفی با قبای خالی نمی‌توانم وارد محل کار شوم و احساس خانمی چادری را دارم که با مانتو بخواهد در خیابان برود و از طرف دیگر با این ترافیک و شلوغی فرصت برگشتن به خانه و برداشتن عبا نیست. عاقبت از سر ناچاری راه می‌افتم و نگاه‌های پرسشگر را تحمل می‌کنم.

یکشنبه| سر چهارراه دختری را می‌بینم که به‌جای مانتو چیزی شبیه عبای قهوه‌ای من بر دوش انداخته است و به‌یاد عبای دیروز خودم می‌افتم. مانتویی طرح عبا مانندآنچه این روز‌ها برای نوعی سنت‌گرایی مد شده، پوشیده است. مدت‌ها قبل هم در مترو خانمی را دیدم که نعلین پوشیده بود. برخی هم که پارچه‌ای به‌سر می‌بندند به‌جای روسری. فقط همین لباس روحانیت برایمان مانده بود که آن را هم دارند می‌برند!

دوشنبه| جلو باجه روزنامه‌فروشی از جوان فروشنده می‌پرسم: «کرگدن داری؟» طرف که گویا در حال خودش بوده است، متوجه نمی‌شود که مجله «کرگدن» را می‌خواهم. با تعجب خیره‌خیره نگاهم می‌کند. فقط مانده است بگوید: «اینجا باغ‌وحش نیست!» یادم می‌افتد که یک‌بار کسی گفته بود: «نیستان می‌خواهم!» و طرف سیگار وینستون داده بود. یک‌بار هم بانوی محترمی از فروشنده پرسیده بود: «خانه داری؟» که البته کار به دعوا و توهین و جنجال کشیده بود!

سه‌شنبه| با دوستان برای بررسی موضوعی جلسه داریم و یکی از دوستان نیامده است. وقتی با تلفن همراهش تماس می‌گیریم، می‌گوید در راه است. از آنجا که آدم منظم و دقیقی است، از تأخیرش تعجب می‌کنم. حدود ۴۰ دقیقه بعد می‌رسد و معلوم می‌شود راننده تاکسی اینترنتی او را به‌علت نداشتن ماسک وسط اتوبان پیاده کرده و هرچه گفته یا مرا برگردان یا به جایی برسان که ماسک بخرم، زورش به او نرسیده و او اصرار داشته مسافر خود را وسط اتوبان پیاده کند تا دفعه بعد ماسک خود را در خانه جا نگذارد!

چهارشنبه| دختر جوان در حال عبور از خط عابر پیاده، تبلت خود را با دست چپ جلو دهانش گرفته و با شور و حرارت مشغول حرف‌زدن است. تصویر یک سرقت گوشی موبایل جلو چشمم می‌آید و ناخودآگاه با صدای بلند می‌گویم: «خانم! تبلت رو می‌دزدن، مراقب باشید!» او با دیدن یک روحانی که دارد به او تذکر می‌دهد، دست راست خود را به روسری عقب‌رفته‌اش نزدیک می‌کند و بعد تازه متوجه می‌شود که من فقط نگران امنیت و سلامت او بوده‌ام. من خودم هم تازه متوجه وضع حجاب او شده‌ام.

پنجشنبه| مرد میان‌سال محترم با دیدن من سر درددلش باز شده است و از مشکلات مالی و حقوق اندک می‌نالد؛ از فقر می‌گوید و اشک می‌ریزد؛ از جیب خالی شکایت می‌کند و مثل هر بار آشفته می‌شوم. می‌گوید شرمنده زن‌وبچه‌ام هستم. نظافتچی اداره‌ای است که رئیس آن اداره هیچ‌وقت نمی‌فهمد پدربزرگ نمی‌تواند به نوه‌هایش بگوید برای خریدن بستنی و پفک پول ندارد!
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->