تامین کامل امنیت در شعبات اخذ رای مشهد و خراسان رضوی (۱۵ تیر ۱۴۰۳) ۱۱۱ نفر از حجاج به دلیل وخامت شرایط جسمی‌ به کشور بازگشتند مقطع کاردانی رشته «فوریت‌های پزشکی» حذف خواهد شد ارتباط گردشگری ایران با مالزی افزایش می‌یابد هشداری برای زمین؛ ۲۳ درصد از مساحت زمین دیگر قابل بهره برداری نیست دستگیری عامل قتل پاکبان مشهدی + عکس خمیردندان‌های غیرمجاز از سوی وزارت بهداشت معرفی شدند (۱۴ تیر ۱۴۰۳) دستگیری سارقان سفری در مشهد نیمی از فوتی‌ها در تصادفات مشهد، عابران پیاده هستند واریز ۳ میلیون تومان به حساب بازنشستگان | متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان به چه معناست؟ (۱۴ تیر ۱۴۰۳) کشف انبار داروهای غیرمجاز توسط پلیس مشهد پشه آئدس به رنگ و بوی تایر بسیار علاقه‌مند است پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (پنجشنبه، ۱۴ تیر ١۴٠٣) | تداوم وزش باد در استان سالاد سزار ۱۰۰ ساله شد | همه چیز در مورد یک سالاد پرطرفدار اهدای اعضای کودک مرگ مغزی در مشهد نجات‌بخش زندگی سه بیمار نیازمند‌به‌عضو شد (۱۴ تیر ۱۴۰۳) گردشگری ایران از دریچه سیاستگذاری دولت چهاردهم؛ باید و نبایدها انفجار شدید در کارخانه تولید جنگ‌افزار آمریکا + فیلم معلمان مدارس غیردولتی تحت پوشش بیمه تکمیلی درمان قرار می‌گیرند مقدمه و بستر توانمندسازی کودکان کار باید فراهم شود | آمار و ارقام دقیقی از کودکان کار در ایران نداریم
سرخط خبرها

آخرین اخبار چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

اول شما بفرمایید!

  • کد خبر: ۳۱۳۲۳
  • ۰۲ تير ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۸
اول شما بفرمایید!
حجت الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه| سر پیچ تقاطع، راننده جوان پرایدی که از روبه‌رو می‌آید، آرام توقف می‌کند و با حرکت دست و لبخند تعارف می‌زند که من جلوتر بروم. چهره‌ای بسیار آرام و مهربان دارد. دستم را به‌نشانه تشکر تکان می‌دهم و می‌روم. چه‌قدر مهربانی و لطف از نگاهش سرازیر می‌شود. می‌روم و دیگر هم نمی‌بینمش. نه می‌شناسمش و نه جز همان لحظه او را دیده‌ام، اما آغاز هفته‌ام را با لبخند و مهربانی‌اش رقم زده است! کاش انسان‌ها می‌فهمیدند که گاه یک حرکت کوچک و ساده چه‌قدر می‌تواند اثرگذار و ارزشمند باشد!
یکشنبه| آبدارچی مهربان ما برای نشان‌دادن اوج توجه و لطف خود به این برادر کوچک‌ترش، یک چای لیوانی حسابی آورده و با لهجه شیرین آذری تعارف می‌کند. مشغول نوشیدن چای هستم و حواسم به موبایل است که نمی‌دانم چه‌طور یک‌باره همه لیوان روی لباس و بدنم سرازیر می‌شود! هم داغی چای مرا می‌سوزاند و هم رنگ و رطوبتش لباسم را لکه‌دار می‌کند. دستپاچه و سراسیمه بلند می‌شوم و با مصیبتی دور و برم را خشک می‌کنم و نگرانم که کسی از راه برسد و من را با این سرووضع ببیند! راستی اگر قرار بود همه خرابکاری‌ها و افتضاحات ما این‌طور آشکار بشود و بسوزاند و خیس کند و رنگ‌وبو داشته باشد، چه می‌شد؟
دوشنبه| پیک رستوران که غذا آورده است، می‌گوید: «می‌شه نقدی حساب کنید؟ می‌خوام مساعده بگیرم!» یعنی گرفتاری زندگی پدر و سرپرست یک خانواده، مثلا ۲۰ هزار یا ۳۰ هزار تومان پول‌دستی است که خواسته از صاحب‌کارش بگیرد و او گفته است نقد ندارم و حالا خواهش و تمنا می‌کند که من با او نقد حساب کنم! و یادم می‌افتد که همین چند دقیقه قبل دوستی داشت آمار دارایی یکی از مسئولان دولتی را می‌داد که در طول ۴۰ سال بعد از انقلاب همیشه سمت‌های رسمی و مسئولیت سازمانی داشته است، اما اکنون نمی‌شود حتى ثروتش را به‌راحتی محاسبه کرد!
سه‌شنبه| کنار خیابان می‌خواهم ترک موتورسیکلت سوار شوم که آقای محترمی جلو می‌آید و دستم را می‌گیرد، اشاره‌ای به موتور می‌کند و می‌گوید: آنچه درباره لباس روحانیت نوشته بودی خواندم، این موتورسواری به لباس‌آخوندی نمی‌خورد! نمی‌دانم چه جوابی باید بدهم.
چهارشنبه| هنرمندی از دوستان قدیم تلفن زده است برای احوال‌پرسی. از اوضاع روزگار درد دل می‌کند و می‌گوید: شما آخرین حلقه ارتباطی ما با روحانیت هستید! با خود می‌گویم چه بد روزگاری است که من بخواهم باعث دلخوشی کسی باشم و به‌یاد شعری می‌افتم که گاه‌گاه در تنهایی خود زمزمه می‌کنم؛ «شرمنده نزد اهل دل از بی‌کمالی‌ام/‌ای وای من که ساغر از باده خالی‌ام!»
پنجشنبه| کنار دکه فروش مطبوعات مشغول تماشای روزنامه‌ها هستم که یکهو می‌بینم دخترکی جلویم ایستاده و به من خیره شده است؛ سلام عمو! جواب می‌دهم، روسری رنگی کوچکی بر سر دارد و لباس صورتی‌رنگی پوشیده است. از چشم‌هایش هوش می‌بارد و دندان‌هایش خراب است. می‌پرسد: شما مسجد داری؟ سرم را به‌علامت جواب منفی تکان می‌دهم. عبایم را می‌گیرد و می‌گوید: آخه لباس مسجد پوشیده‌ای! می‌خندم؛ باشه، ولی مسجد ندارم! می‌گوید: «یعنی توی خیابان اذان می‌گی؟» نمی‌دانم چه جوابی بدهم. یک فال می‌خرم و می‌پرسم: چند؟ می‌گوید: «هر چی بدی!» یک اسکناس دوهزار تومانی می‌دهم، کمی فکر می‌کند و بعد ۵۰۰ تومان برمی‌گرداند، می‌گوید: «این زیاده!» بعد خداحافظی می‌کند و می‌گوید: «عمو، بازم بیا!»
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
نظرسنجی
در دور دوم، شما به کدام نامزد انتخابات ریاست جمهوری رای می دهید؟
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->