صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

چه کسی مقصر است؟

  • کد خبر: ۵۶۸۹۶
  • ۰۷ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۸
عبدالجواد موسوی - روزنامه‌نگار
این روز‌ها خیلی‌ها گیر داده‌اند به سواد سلبریتی‌جماعت. حقیقتش را بخواهید، انتظار بی‌جایی است، اما هرکس را به‌میزان دعوی‌اش می‌سنجند. اگر مهران مدیری در برنامه «کتاب‌باز» خودش را ول نکند روی مبل و با اعتمادبه‌نفسی حیرت‌آور نگوید: «همه دیوان حافظ و سعدی را حفظم و مولانا را خوب می‌شناسم و شکسپیر را هم فوت آبم!» کسی به او گیر نمی‌دهد که پس چرا فلان بیت را غلط خوانده‌ای یا فلان شعر از بهمان شاعر نیست.

اما وقتی می‌گویی: «زمانی که خلایق درحال وقت‌تلف‌کردن هستند، من به‌سراغ آثار گران‌سنگ موسیقی کلاسیک جهان می‌روم و به‌جای یللی‌تللی، باخ و بتهوون و موتسارت استماع می‌فرمایم!» ملت هم می‌روند فلان آواز خال‌طوری‌ات را که دست‌برقضا فالش هم خوانده‌ای، از میان آرشیو کارهایت بیرون می‌کشند و حیثیتت را بر باد می‌دهند.‌
می‌خواهم بگویم اول از همه خود این جماعت سلبریتی مقصرند که ادعای بی‌جا می‌کنند و گزک دست خلق‌ا... می‌دهند تا این‌طور رسوای خاص‌وعامشان کنند. بعد هم تلویزیون مقصر است که بی‌خودوبی‌جهت به آن‌ها میدان می‌دهد.

طرف شومن است، اما اجازه دارد از یک تریبون فراگیر هرچه دل تنگش می‌خواهد بر زبان بیاورد! چرا؟ چطور برای سخن‌گفتن یک آدم حسابی هزارگونه مانع‌تراشی می‌شود، اما برای سخن‌گفتن یک شومن هیچ حدومرز و محدودیتی وجود ندارد؟ چرا باید یک مجری اجازه داشته باشد در حوزه عرفان و ادب و اخلاق و سیاست و ورزش و هنر و فرهنگ و موسیقی و اقتصاد، اظهار لحیه کند؟

این میزان از خشمی که مردم علیه سلبریتی‌ها نشان می‌دهند، طبیعی نیست. من هم این را خوب می‌فهمم. اما عصبانیت، سرانجام روزی و از جایی بیرون می‌زند. این همه آدم مستعد و خوش‌فکر و هنرمند به‌علت تنگ‌نظری‌های رایج دستگاه‌های رسمی و نیمه‌رسمی و غیررسمی تا ابد در محاق می‌مانند، اما عده‌ای عزیزکرده، ناگهان ستاره بی‌رقیب آسمان فرهنگ و هنر این سرزمین می‌شوند؛ آن‌هم با این میزان از دانش و سواد که حتی از روخوانی یک متن ساده ادبی هم درمانده‌اند.

مردم حق ندارند خشم خود را دربرابر این ستاره‌های کاغذی بروز دهند؟ البته در چنین مواقعی خشک‌وتر، فرجامی یکسان می‌یابند و در این میان، احسان عبدی‌پور که استعداد و توانمندی‌اش با هیچ‌یک از این سلبریتی‌های دوزاری قیاس‌شدنی نیست نیز در آتش قهر جماعت «ما هیچ، ما نگاه» می‌سوزد.

وقتی عبدی‌پور به تلویزیون راه پیدا کرد، همان‌قدر که خوشحال شدم، نگران هم شدم. عبدی‌پور را از سال‌ها قبل دنبال می‌کردم و همواره لحن و عاطفه‌اش، مرا سخت متأثر می‌کرد. در کلاس‌های کوچک نویسندگی که برگزار می‌کردم، او را یک نویسنده موفق و صاحب سبک امروزی معرفی می‌کردم و دریغ می‌خوردم که چرا قدر و قیمت او را چنان که شاید و باید نمی‌دانند. وقتی به تلویزیون آمد، خوشحال شدم که بالاخره به حقش رسید و حالا مخاطبان بیشتری او را دنبال خواهند کرد، اما از آن‌طرف هم دیده بودم که این آینه جادو با دیگران چه‌ها کرده است.

الهی‌قمشه‌ای را به خاطر می‌آوردم که چگونه مردم، جلوی دانشگاه تهران برای دیدن برنامه‌هایش که از تلویزیون یک کتاب‌فروشی پخش می‌شد، از سروکول هم بالا می‌رفتند و چند صباحی بعد کسی حوصله دیدن او را از قاب تلویزیون نداشت. تلویزیون همان‌قدر که می‌تواند به دیده شدن آدم‌ها کمک کند، همان‌قدر هم می‌تواند در نابودی آن‌ها نقش ایفا کند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.