در وضعیتی که به نظر میرسد سلیقه بخش زیادی از گیمرها بیشتر به سمت بازیهای آنلاین گرایش پیدا کرده است، باز هم هستند عناوینی که داستان محور اصلی آن هاست. امروز به سراغ یکی از همین بازیها یعنی «HEAL» میرویم. این عنوان را استودیو فنلاندی «مکونن» ساخته و برای کنسواهای نسل هشتم، گوشیهای هوشمند و رایانههای شخصی عرضه کرده است.
علی رضایی | شهرآرانیوز - در دنیای بازیهای ویدئویی کمتر اتفاقی را میتوان پیدا کرد که مثل روی کار آمدن بازیهای آنلاین و چندنفره، در زمانی کوتاه تأثیری شدید بر این صنعت گذاشته باشند. در سالهای گذشته میلیونها گیمر در سراسر دنیا ترجیح دادند که از بازیهای داستان محور تک نفره دست بکشند و سراغ بتل رویالهای آنلاینی مثل پابجی و فورتنایت بروند. اما در همین وضعیت که به نظر میرسد سلیقه بخش زیادی از گیمرها بیشتر به سمت بازیهای آنلاین گرایش پیدا کرده است، باز هم هستند عناوینی که داستان محور اصلی آن هاست. امروز به سراغ یکی از همین بازیها یعنی «HEAL» میرویم. این عنوان را استودیو فنلاندی «مکونن» ساخته و برای کنسواهای نسل هشتم، گوشیهای هوشمند و رایانههای شخصی عرضه کرده است.
داستان سال خوردگی
بازی روایتگر زندگی پیرمردی بدون نام و نشان است که در خیالات خود فرو میرود و میخواهد از طریق شکست دادن همه مشکلات در ذهنش، به همسر خود برسد. نکته جالب این است که شما تا آخرین لحظه بازی خبر ندارید دقیقا چه میخواهید و دنبال چه هستید. در هر مرحله از بازی به شما سرنخهایی داده میشود که در نهایت با کنار هم قرار دادن آنها میتوانید داستان بازی را درک کنید. داستان در کل دارای ۷ مرحله است و در هر کدام از آنها با یک جنبه از شخصیت پیر داستان آشنا خواهید شد. در مرحله اول بازی، در یک اتاق کوچک و کثیف هستید. در این اتاق شاهد تار عنکبوت، جعبههای کثیف و قدیمی و دیوارهای نه چندان زیبایی هستید که به نوعی تلنبار شدن خاطرات پیرمرد را به تصویر میکشد، خاطراتی که از ذهن خارج نمیشود و تا آخر عمر همراه شما خواهد آمد. اما شما میتوانید از خاطرات فرار کنید و تنها یک راه برای آن وجود دارد.
در ادامه و بعد از خارج شدن از آن اتاق تاریک و سیاه، ماجراجویی غم انگیز پیرمرد داستان آغاز میشود. در جاهای مختلف باید معماهایی را حل کنید و کم کم کلیت داستان را بفهمید. در انتهای هر مرحله باید بخشی از نت یک قطعه موسیقی را با استفاده از پیانو بنوازید. در هر مرحله نتهای آهنگ بیشتر شده و درنهایت با پایان بازی، موسیقی تکمیل میشود. در واقع این موسیقی یکی از مهمترین المانهای داستان بازی محسوب میشود و مانند دانههای تسبیحی است که برای پی بردن به کل ماجرا، به دنبال کامل کردنش هستید.
دنیای تاریک معماها
بازیهای داستان محور معمولا خیلی خود را درگیر پیچیدگیهای گیم پلی نمیکنند. چالش خاصی در این زمینه شما را مشغول خود نخواهد کرد. روند بازی به طور کلی به فشردن چندین دکمه و کشیدن وسایل مختلف به مکانهای دیگر خلاصه میشود. شما در هر مرحله با چندین دستگاه خیالی مواجه هستید که باید قفل آنها را باز کنید تا به مرحله بعدی بروید. پازلهای بازی از تنوع مطلوبی برخوردارند و شما در طول بازی با اعداد و نمادهای مختلفی روبه رو هستید. جذابترین سر نخهای بازی آنهایی هستند که به صورت یک اتفاق مجازی در ذهن پیرمرد رخ میدهند. در این مواقع، با دریافت سرنخهای مختلف، خاطرات پیرمرد را هم مشاهده میکنید.
خلاصه همه کارهایی که باید انجام بدهید، پیدا کردن اعداد و شکلکهای مختلف و استفاده از آنها برای رفتن به مرحله بعدی است. با توجه به کوتاه بودن بازی، همین مقدار از المانهای مختلف در بازی اندازه است و شما را خسته نخواهد کرد. به طور کلی، برای تمام کردن این بازی به زمانی بیش از یکی دو ساعت نیاز نخواهید داشت. البته میشد داستان بازی و تنوع گیم پلی را کمی گسترش داد تا گیمرها بتوانند زمان بیشتری را به تجربه این عنوان بپردازند. با توجه به اینکه بار زیادی از گیم پلی روی معماها استوار شده، در بازی هیچ گونه راهنمایی قرار داده نشده است که نکته مثبتی به شمار میرود. دست کم در این شرایط گیمر با کمی چالش مواجه میشود و میتواند از مدت زمان کوتاهی که در اختیار دارد نهایت بهره را ببرد.
یک تابلوی نقاشی
با اینکه سازنده بازی یک استودیوی مستقل فنلاندی است و قاعدتا نباید از نظر گرافیکی، بازی را با عناوین غولهای بازیسازی دنیا مقایسه کرد، باز هم نتیجه کار از نظر گرافیک بسیار چشم نواز و هنری از آب در آمده است. فضای بازی به طور کلی شبیه بوم نقاشی است و زیبایی بخشهایی از آن میتواند خیلی وقتها شما را به وجد آورد. محیطهای سیاه و تاریک، سرسبز، تابستانی و سرمازدهای در بازی قرار داده شده که هرکدامشان بسیار باسلیقه ساخته شده اند. هر مرحله حس و حال جدیدی به شما منتقل میکند و به لطف همین موضوع با جنبههای روحی مختلف پیرمرد بیشتر آشنا خواهید شد. چهر ه ماتم زده پیرمرد با آن کت و شلوار قدیمی و قهوهای رنگش بسیار زیباست. خلاصه از حیث طراحی گرافیکی، با کمی ارفاق میتوان این بازی را یک شاهکار هنری نامید.
بازی از نظر گرافیک فنی، با توجه به حجم بسیار کم خود، بسیار راضی کننده ظاهر شده و ایرادی به آن وارد نیست. جزئیات و ریزه کاریهای وسایل و محیط بازی در سطح استانداردی قرار دارد و برای یک عنوان مستقل با حجم کم، مناسب است و توی ذوق نمیزند. البته نبود انیمیشن صورت یکی از مشکلات بازی محسوب میشود. سازندگان میتوانستند با قرار دادن انیمیشن برای صورت شخصیت اصلی، حس و حال بیشتری به بازی بدهند. با این کار گیمرها احساسات مختلف پیرمرد را خیلی بهتر درک میکردند. به جز این موضوع، انیمیشن راه رفتن و دیگر چیزها طبیعی و خوب کار شده است.
جریان سیال موسیقی
یکی دیگر از بخشهای قابل توجه در بازی، موسیقی و صداگذاری گوش نواز آن است. بی اغراق میتوان گفت یکی از اصلیترین دلایل جذابیت این اثر، بدون شک موسیقی آن است. آواهای مختلفی در بازی استفاده شده که به زیبایی با جهان بازی سازگار است و به خوبی میتوانند احساسات مختلف را به شما منتقل کند. موسیقی بازی در بخشهایی میتواند کاملا حس استرس و هیجان را به گیمر منتقل کند و در جایی دیگر، ناراحتی و غم شخصیت اصلی را برایتان باورپذیر کند.
با توجه به حال و هوای غم انگیز کلی بازی، حس دلگیری یکی از اصلیترین احساساتی است که به کمک موسیقی بازی به شما منتقل میشود، حسی که مسلما بدون این موسیقی خود، به هیچ عنوان آن طور که باید درنمی آمد. در کنار این موضوع، هسته اصلی داستان بازی هم درباره نواختن پیانو است و قطعههای گوش نواز پیانو را هم در طول زمان تجربه این عنوان خواهید شنید. «HEAL» از نظر صداگذاری نیز از استاندارد بالایی برخوردار است، به ویژه اگر بازی را با هدفون تجربه کنید. صداهای آرام و مرموز، صدای گریه بچه، وزش باد و همه آن چیزی که در بازی قرار داده شده و تجربه آن را فوق العاده کرده است. با اینکه بازی به طور کل دنبال شعار دادن و پیام اخلاقی نیست، تجربه آن شاید در تغییر نگاه ما به زندگی بی تأثیر نباشد و به ما نشان دهد چه چیزهای با ارزشی در زندگی هرکدام از ما وجود دارد که خیلی وقتها بی تفاوت از کنارشان عبور میکنیم.
تریلر بازی