دخترم را زمین گذاشتم. به تجربه فهمیده بودم که اینطور وقتها خندههایش نقش پررنگی در آغاز یک رابطه دارد. توجهها کمکم به او جلب شد. چند نفری آمدند طرفمان و دورش جمع شدند. بعد به مرحله بغلبهبغل رفتن رسید. تا صحبتهای سید درباره برنامههای مسجد و «خیلی خوشحالیم که در خدمتتان هستیم» تمام شود، چند ده تا سلام و احوالپرسی کرده و لبخند زده بودم.
کد خبر : ۲۱۷۶۰۸
۱۴۰۲/۱۲/۲۶ - ۱۳:۲۷