غلامرضا زوزنی| تهیهکنندگی و تولید در حوزه سینمای اجتماعی، باتوجهبه ذائقه مخاطبان ایرانی که به طرف فیلمهای کمدی متمایل شده است، خطرناک است. خود فیلمسازهای اجتماعی هم میدانند که نباید منتظر اتفاق شگفتانگیزی در گیشه باشند. دستکم تا وقتی که سینما یک سرگرمی صرف تلقی شود، کمدیها جای فیلمهای اجتماعی را در سینما تنگ خواهند کرد. کسانی مثل رسول صدرعاملی یا همایون اسعدیان و امثالهم میدانند همین که فیلمشان در گیشه بتواند گلیمش را از آب بیرون بکشد، باید کلاهشان را بیندازند هوا، عضویت در باشگاه میلیاردیهای سینما پیشکش؛ البته تنها ذائقه مخاطب نیست که سینمای اجتماعی را مهجور کرده است، بلکه کمبود سیاستهای مشخص برای حمایت از این ژانر سینمایی هم بر تنگنای آن افزوده است. هیچ دستگاه و نهادی هم کاری برای برونرفت از مشکلات این ژانر نمیکند.
۹۰۰ میلیون تومان فروش دو ماهه یک فیلم اجتماعی را که کنار فروش ۱۲ میلیارد تومانی یک فیلم کمدی در دو هفته بگذاریم، حساب کار دستمان میآید که اوضاع ژانر اجتماعی در گیشه چگونه است، اما در این میان، وظیفه مخاطب در مراقبت از ذائقه خود، سنگینتر است. مخاطبان درحمایت از برخی فیلمهای اجتماعی مطرح درجشنوارههای داخلی و خارجی همچون «جدایی نادر از سیمین»، «ابد و یک روز»، «مغزهای کوچک زنگ زده» و ... خودشان را ثابت واین فیلمها را با فروشهای میلیاردی همراهی کردهاند، حالا باید در حمایت از سینمای برآمده از اجتماع آستینها را بالا بزنند.
مسعود ردایی، تهیهکننده سینما که این روزها «سال دوم دانشکده من» را به کارگردانی صدرعاملی روی پرده دارد، میگوید: از بعضی فیلمها هم در تولید حمایت میشود و هم در اکران. او باور دارد حتی بعضی از آنها با وجود همه این حمایتها، فیلمهای موفقی نیستند. نگاهی به کارنامه ردایی که هم تهیهکننده فیلم مستند بوده است و هم فیلم سینماییداستانی، نشان میدهد که او در حوزه سینمای اجتماعی دغدغهمند است. شاید همین دغدغه بوده که صدرعاملی، تهیهکنندگی فیلمش را که پس از هشت سال دوری از سینما ساخته به او سپرده است.
در ادامه گفتوگویمان را با این تهیهکننده سینما که چندی پیش به مشهد آمده بود، خواهید خواند.
اساسا تهیهکنندگی در سینما چگونه تعریف و تقسیمبندی میشود و سینمای اجتماعی، کجای این تقسیمبندی است؟
اگر بخواهیم سینمای کشور را در حوزه تهیهکنندگی تقسیمبندی کنیم، سه بخش میشود؛ بخش اول آنهایی هستند که با بودجه خصوصی وارد سینما شدهاند و منابع مورد نیازشان را شخصا تامین میکنند. بیشتر سرمایههای این حوزه، سرمایههای پاکی است. بخش دوم، آنهایی هستند که از صنوف دیگر وارد سرمایهگذاری در سینما میشوند. در این زمینه باید سیاستگذاریها مشخص و معین شود تا این سرمایهها بهطور مشخص و دقیق و در مسیر درست استفاده شود و سازمان سینمایی یا نهادهای مربوط درباره آن تصمیم بگیرند. بخش سوم، سرمایههایی است که بهصورت حمایتی وارد سینما میشود. سرمایههای این بخش زیر نظر وزارت فرهنگوارشاد اسلامی و سازمان سینمایی یا سازمانهای مرتبط است.
باید به کسی که توانسته است برای تولید فیلم اجتماعی و موضوعاتی که ما مبتلایش هستیم از این نهادها بودجه بگیرد، دستمریزاد گفت.
با این شرایط، به نظر میرسد که تهیهکنندگی در سینمای اجتماعی، کار بسیار سختی است، آنهم در سینمایی مثل سینمای ما که فیلمهای کمدی در آن اقبال بیشتری دارند. بدیهی است آن که دنبال سود است، تولید در ژانرهای پرفروش را ترجیح میدهد.
بله، همینطور است. همه اینها بهخاطر این است که آن بودجه و مسائل حمایتی که وجود دارد و باید دراختیار سینمایی قرار بگیرد که معضل جامعه را رفع میکند، قرار نمیگیرد و آن بودجه شامل بخشهایی میشود که دارای ارتباط و نفوذ هستند. سینمای اجتماعی ما به مخاطب نیاز دارد و باید تلاش شود که در جامعه مورد توجه قرار بگیرد. در این زمینه سازمانهایی باید به تهیهکننده، کمک و فیلمنامههای مربوط به سینمای اجتماعی را یاری کنند. متاسفانه سازمانهایی که بودجههای اینچنینی (بودجههای حمایتی) دارند، توجه کمتری به سینمای اجتماعی میکنند و پول و بودجهشان را دراختیار افرادی قرار میدهند که از کانالهای حمایتی دیگر نیز استفاده میکنند.
این خصلتهایی است که به سینمای ما ضربه میزند و باید برای سینمای اجتماعی فکری کنند که از این شرایط دربیاید. میتوانند سیاستگذاری و هدایت کنند یا میتوانند شرایط حمایتی را برای این بخش فراهم کنند.
این حمایت نکردنها چه آسیبی به سینمای اجتماعی میزند؟
ببینید، سینمای اجتماعی، سینمای ماندگارتری است. اگر حمایت نشود، کل سینما ضعیف بار میآید، فیلمساز جوان وارد سینمای اجتماعی نمیشود و موضوعات جدید و موضوعاتی که مبتلابه است، بررسی نمیشود. سینمای اجتماعی که ضعیف شود، بدنه سینمای ما نیز ضعیف میشود.
اگر قرار باشد حمایتی صورت بگیرد، بهعنوان یک تهیهکننده سینمای اجتماعی ترجیح میدهید در کدام بخش از شما حمایت شود؛ تولید یا اکران؟
هم در تولید و هم در اکران. ولی در بخش اکران این شرایط باید بهطور مساوی تقسیم شود؛ مثلا وقتی شش فیلم اکران میشود، همه امکانات اکران بهطور مساوی باشد، ولی میبینید که اینطور نیست. در محیط سینما، تبلیغات در اختیار یک فیلم خاص است. در فضای تبلیغاتی بیرون از سینما هم امکانات دراختیار فیلمهایی است که پول بیشتری دارند. طبیعی است که وقتی پول دارند، بیلبوردها را دراختیار میگیرند. فضای مجازی را دراختیار میگیرند. تیزرهای تلویزیون را هم به همین ترتیب. این رفتار قدری غیرمتعارف و غیرمنطقی است. به نظرم میرسد که سازمان سینمایی درباره این موضوع باید سیاستگذاری کند. باید شرایطی ایجاد کنند که حداقل شرایط اکران برای آن فیلمی که بودجهاش شخصی است، آسانتر شود. این دست از فیلمها توان تبلیغات را به میزان فیلمهای حمایتشده ندارند. اگر این سیاستگذاریها صورت نگیرد، همانگونه که تاکنون صورت نگرفته است، فیلمهای اجتماعی کمتر دیده میشوند و نمیتوانند در رقابت با فیلمهای دیگر سربلند باشد که خوب نیست.
سینمای اجتماعی ما در گیشه ضعیف است و حتی اگر حمایت هم بشود، بهسختی هزینهاش را در گیشه درمیآورد. آن مسئله اصلی که سینمای ماندگار اجتماعی را در این بخش ضعیف کرده است، چیست؟
سرمایهگذاری در این بخش ضعف دارد. برخی تصور میکنند سرمایهگذاری در سینمای اجتماعی، هدر دادن سرمایه است. وقتی چنین نگاهی وجود داشته باشد، سرمایهای هم در سینمای اجتماعی بند نمیشود. این را سازمانهایی که متولی فرهنگسازی هستند، باید متوجه باشند. سازمانهایی که وظیفهشان آموزش آداب اسلامی و روابط انسانی است، حمایتشان را در جای دیگر میبرند. منِ تهیهکننده که بودجه شخصی دارم، باید در این سینما سرمایهگذاری کنم که درنهایت سرمایهام برنمیگردد.
کسی که با بودجه دیگران در هر ژانری فیلم میسازد، توفیق در گیشه هم چندان برایش مهم نیست، حتی اگر موفق شدن هم برایش مهم باشد، بهخاطر جذب سرمایه برای فیلم بعدیاش است نه همان فیلم. باتوجهبه این شرایط به نظرم میرسد موضوعاتی که ما در جامعه مبتلایش هستیم، بیاهمیت جلوه میکند.