به گزارش شهرآرانیوز؛ شهریور سال گذشته وقتی نیروهای آمریکایی، خاک افغانستان را ترک میکردند، این طالبان بود که طی چند هفته، کنترل افغانستان را در دست گرفت؛ همان گروهی که کاخ سفید ۲۰ سال قبل به بهانه مبارزه با آنها این کشور را اشغال کرده بود و از همین رو بسیاری این خروج را فرار آمریکا از افغانستان خواندند.
به گزارش نورنیوز، خروج از افغانستان تنها عقب نشینی مهم و تاریخی آمریکا از منطقه نبود؛ خروج آنها از عراق در سال ۲۰۲۰ را نیز باید در همین چارچوب تحلیل کرد.
هرچند آمریکا در آغاز از خارج کردن نیروهایش از خاک عراق خودداری میکرد، خیلی زود دربرابر اراده مردم عراق تسلیم شد و حضور خود در عراق را به بهانههای مختلف مانند همه گیری کرونا محدود کرد.
این اتفاقات که درپی ترور شهیدسلیمانی و شهید ابومهدی المهندس رخ داد، از منظر بسیاری از مفسران، به منزله اخراج آمریکا از منطقه بود. برخی دیدگاهها مجموع این تحولات را نشانههای محکمی برای افول آمریکا و درپی آن، سقوط نظم تک قطبی در روابط بین الملل دانسته اند.
آنها عقیده دارند این شرایط منجر به ظهور قدرتهای جدید، تقویت قدرتهای منطقهای و تغییر ماهیت هژمونی در جهان خواهد شد و چین، ایران و روسیه برخی از اضلاع چندضلعی آینده جهان خواهند بود. از این جهت یکی از راهبردهای سیاست خارجی آمریکا، مقابله با این کشورهاست.
از دیگر رویدادهایی که افول آمریکا و برآمدن کشورهای مذکور در آینده نه چندان دور را شفافتر میکند، مناقشات سیاسی اخیر دولت پاکستان است.
این اتفاق که با فاصله زمانی اندکی پس از برگزاری موفق نشست همسایگان افغانستان رخ داد، به وضوح ریشههای خارجی داشت. دولت عمران خان برخلاف خواست آمریکا، روابط نسبتا خوبی با چین، ایران و روسیه داشت و هم زمان از دراختیارقراردادن پایگاه نظامی به واشینگتن طفره میرفت.
مجموع این سیاستها به نوعی منجر به اتفاقات اخیر پاکستان شد. اگر کمی دقیقتر به راهبردهای امنیت ملی آمریکا نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که این کشور در سالهای اخیر چین را تهدید مهمی برای خود میداند؛ هم زمان با مداخله در اوکراین تلاش میکند خود را به مرزهای روسیه نزدیک کند و با فشارهای اقتصادی و رسانهای بر ایران سعی در امتیازگیری از تهران دارد.
روسیه نیز به عنوان کشوری که آمریکا سعی در مهار آن داشت، اکنون بیش از هر زمان دیگری برای اروپای متحد با آمریکا تهدید به حساب میآید و ایران نیز بعد از سالها فشار سیاسی و اقتصادی هیچ تمایلی به دادن امتیازات جدید به آمریکا ندارد، تا حدی که برخی تحلیلگران مانند کنت والتز، راهبرد آمریکا علیه برنامه هستهای ایران را اشتباه میدانند.
تقریبا تمام تلاشهای آمریکا و متحدانش دربرابر محور مقاومت نیز با شکستهای مفتضحانه روبه رو شده که تثبیت اسد در سوریه، شرایط ائتلاف سعودی اماراتی در یمن، اوضاع صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی، شرایط ناامن نظامیان آمریکایی در عراق و... از نشانههای روشن آن است.
تقویت روابط آمریکا با کشورهایی نظیر کره جنوبی و ژاپن و همچنین برجسته سازی موضوع تایوان برای تأثیرگذاری بر چین، فروش تسلیحات به کشورهای حاشیه خلیج فارس و حمایت همه جانبه از رژیم صهیونیستی برای مهار ایران و بحران سازی در قزاقستان و تحریک کشورهای اروپای شرقی در راستای کنترل روسیه، ازجمله سیاستهای غرب برای به تأخیر انداختن آینده پیش بینی شده نظم جدید جهانی است. البته کشورهای مذکور نیز درقبال این اهداف آمریکا منفعل نبوده و با اتخاذ رویکردهای هوشمندانه، زمینه پیشروی آمریکا را مسدود کرده اند. جاده ابریشم جدید، پیمان بین المللی شانگهای و رزمایشهای مشترک نظامی تنها بخشی از این راهبردها هستند.
به بیان دقیق تر، آنچه آمریکا را در وضعیت فعلی قرار داده، نه مخالفت ذاتی دیگران، که شکل سیاست و جهان بینی آمریکاییها نسبت به کشورهای مستقل است؛ چنان که مفسران سیاست خارجی در آمریکا میگویند: هیچ کشور دیگری در جهان وجود ندارد که به دنبال شکل دادن به تمامی امور در اقصانقاط جهان باشد. نتیجه این جاه طلبی این است که دستور کار سیاست خارجی آمریکا بیش از اندازه شلوغ شده است و این موضوع مهمترین عامل افول این کشور است.