هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ با پت پت چراغ گردسوز لب طاقچه، گل ومرغ بی رنگ گچ بری روی دیوار، تاریک و روشن میشود. صدای ناله خفیف زنی هر بار، زنانی را که بیرون اتاق مچاله شده اند و تسبیح میگردانند، تا آستانه در نیم خیز میکند. قابله با دستمالی کتانی، عرق از پیشانی زائو میگیرد و چشمهای نگرانش را به گلهای قالی میدوزد. آنچه باید، انجام داده است. آب را گرم کرده، قیچی ناف بری اش را جوشانده و کیسه داروهای گیاهی اش، کنار دستش منتظرند تا پس از ختم کار، عطر علفهای کوهی، تسکین دردی شود که تا بُن جان نشسته است.
در این میانه، یک گریه کودکانه تا پایان چندساعت دلهره و اضطراب باقی مانده است؛ گریهای که آدمی را هر بار از ته دل خندانده است.
خاطرات قابلههای قدیمی شهر که دیگر شاید تعدادشان به کمتر از شمار انگشتهای دست رسیده، پر از همین تصویرهایی است که زندگی را حکایت کرده اند. حکایت به دنیا آوردن نوزاد در گذشته و پیش از رسم شدن انواع روشهای طبیعی و غیرطبیعی زایمان که گاهی با انواع نذرها، آداب و رسوم و حتی خرافات آمیخته میشده است.
فرارسیدن روز ماما سبب شد گذری داشته باشیم بر پیشه قابلگی و بیان تاریخ شکل گرفتن شغل مامایی در مشهد دیروز تا امروز.
در قدیم، یک شغل کاملا زنانه بوده است که معمولا دختران آن را از پانزده یا شانزده سالگی، با وردستی درکنار قابلهای دیگر که مادر، مادربزرگ یا یکی از بستگانشان بوده است، میآموختند؛ به همین دلیل میتوان نام این حرفه را هم در شمار مشاغل موروثی نوشت. قابلهها در ادامه با کسب تجربه و همچنین دردسترس نبودن دکتر، سوای به دنیا آوردن بچه، به پزشک متخصص بیماریهای زنان نیز تبدیل میشده اند.
در قدیم هر کوی و برزنی یک قابله داشته است و به دلیل تعداد زیاد زاد و ولد گاهی حتی اهالی یک محله را یک قابله به دنیا میآورده است. برای همین هم در وقت بازنشستگی و پیری از سوی اهالی «مادر محله» خوانده میشوند مثل طوبی تربتی یا «ننه طوبی» که به قول خودش و شهادت همسایه ها، حدودهزار بچه به دنیا آورده است؛ بچههایی که غالبشان ساکنان امروز محله رضاییه در مشهد هستند.
«طوبی تربتی» را «ماما» صدا نمیزنند او را این سالها «مادر رضاییه» مینامند، مادری که با صدای گریه بچههای زیادی خندیده است. او تمام دورانی که قابله بوده، امکانات زیادی در اختیار نداشته است. تمام وسایل دم دستش در مقداری پنبه، نخ و سوزن و یک تکه پارچه تمیز که به آن «ولایتی» میگفتند، خلاصه میشده است: «امکاناتی نداشتیم و باید خودمان را برای هر شرایطی آماده میکردیم. همیشه این طور نبود که بچه سالم باشد.
گاهی جنین پیش از تولد در شکم مادر میمرد. گاهی هم بچه در رحم مادر نچرخیده بود و سرش به سمت پایین نبود. این طور وقتها به دنیا آوردنشان خیلی سخت و حتی غیرممکن میشد؛ به همین دلیل خیلی از زنها سر زا میرفتند و این اتفاق آن قدر طبیعی بود که توی هر فامیلی میتوانستی نام مادرهای بسیاری را بشنوی که وقت وضع حمل از دنیا رفته اند.» شاهد این گفته را میتوان در مطبوعات دوره قاجار دید. برای نمونه روزنامه «رعد» در ۶ شوال ۱۳۳۸ قمری، تعداد زنانی را که بر اثر وضع حمل در ۱۰ روز گذشته فوت شده اند، پنج نفر اعلام کرده است.
قابلهها نه تنها در قدیم، که تا همین چند دهه گذشته و با وجود تأسیس بیمارستانها و باب شدن سزارین در مشهد، کارشان رونق داشته و سرشان شلوغ بوده است، به ویژه برای به دنیا آوردن فرزندان خانوادههای مذهبی و سنتی شهر که وضعیت بیمارستانهای گذشته را نمیپسندیدند. «بتول فردوس» یکی دیگر از قابلههای مشهدی است که او را «مادر طرق» صدا میزنند.
در مرور خاطراتش میگوید: «مردم سزارین را بد میدانستند و هر کسی تن به این کار نمیداد. حتی وقتی زائو به مشکل برمی خورد، بازهم سختشان بود که او را به بیمارستان برسانند و زیر تیغ چاقو ببرند.» بتول خانم همین شرعی انجام شدن کار را دلیل برکت داشتن دستمزد قابلگی میداند و معتقد است: «دستمزد قابلگی زیاد نبود و بسته به وسع مردِ تازه پدرشده و جنسیت بچه، بین ۵ قران تا ۵ تومان متفاوت بود که به آن مزد ناف بری میگفتند، اما برکت داشت و چرخ زندگی مرا با چند بچه قد ونیم قد میچرخاند.»
البته این شغل سوای برکت و شیرینیاش، همیشه دردسرهای خودش را هم داشته است، به ویژه وقتی زایمان زائو سخت میشده یا نوزاد با بیماریهای ژنتیکی به دنیا میآمده است. برای مثال روزنامه «پرورش» در ۱۷ شوال ۱۳۱۹ قمری نوشته است: «عجیب الخلقه، متواترا شنیده شده که در هشتم شهر شوال در محله سر پل مشهد یک نفر ملازم خارجه، عیالش اولادی وضع حمل نموده که دو سر داشته است.
یک سر با صورت انسان و دو گوش بلند حیوان مانند و سر دومی که شبیه صورت انسان نبوده، ولی دو گوش سالم داشته است. قابلهای که آن طفل را گرفته، هول کرده فعلا مریض است و دو سه زن دیگر هم که دیده بودند، تصدیق بر صحت این واقع نموده اند.»
جالبتر اینکه در جراید گذشته خبر چند قلوزاییها با آب و تاب تمام چاپ و منتشر میشده است. خبرنگار روزنامه «رعد» در ۹ ذی قعده ۱۳۲۸ قمری مینویسد: «اتفاقات شهری. چهار پنج شب قبل در کوچه حوض لقمان شیرزنی وضع حمل نموده و سه پسر بر عده نفوس خراسان افزوده است.» یا در جریده دیگری به تاریخ ۳ شعبان ۱۳۰۹ قمری آمده است: «چندی قبل، زوجه مشهدی حسین شالباف وضع حمل نموده و به یک شکم سه ولد آورده است. یک پسر و دو دختر. غریب اینکه مشهدی حسین بسیار فقیر و بی بضاعت است، بدین لحاظ میخواهد از آستانه مقدسه به جهت این اطفال مقرری دریافت نماید.»
درکنار نبود امکانات، تجربی بودن این کار سبب میشده است در دورهم نشینیهای زنانه، افسانهها و خرافات بسیاری با آن همراه شود. «آل» یکی از همین داستان سرایی هاست که تا هنوز بسیاری به آن باور دارند: «خرافه بین مردم زیاد بود و یکی از آنها آل بود. میگفتند آل بالای سر زائو حاضر میشود و قلب و جگرش را پاره میکند و نوزاد را میدزدد؛ برای همین همیشه بالای سر زن پابه ماه، چاقویی لای قرآن دیده میشد.»
عمر هزارساله قابلگی، اما به مرور با ایجاد آموزشگاههای مامایی به پایان خودش نزدیک شد و بسیاری از قابلهها بعدها و در دهه سوم قرن گذشته ناچار شدند در حضور پرستاران روسی بیمارستان شهناز (قائم) وشاهرضا (امام رضا (ع))، به وضع حمل زن زائو کمک کنند و مجوز ادامه کار بگیرند.
قصه از اینجا پا میگیرد که در سال ۱۳۳۵ قمری، دکتر امیرخان امیراعلم پس از مشاهده وضعیت بد بهداشتی و درمانی زنان، دستور میدهد بیمارستانی ویژه نسوان بسازند و از آنجا که پزشکان مرد حق معاینه زنان را نداشتند، مامایی فرانسوی به نام «مادام درمسن» را به ایران میآورد تا بر امور این بیمارستان نظارت کند.
درمسن، پس از قبول ریاست بیمارستان درکنار درمان بیماران تلاش میکند یک کادر درمانی مجرب را برای پرستاری و مراقبت از بیماران آموزش دهد. ابتدای سال ۱۳۳۷ قمری، بیمارستان نسوان به صورت رسمی در تهران افتتاح شد و بودجهای ۲۰۰ تومانی از محل عایدات اوقاف دریافت کرد.
امیراعلم در ادامه تلاش هایش، سعی کرد بخشی را به نام «دارالولاده» در بیمارستان نسوان تأسیس کند تا قابلهها که دانسته هایشان درباره تولد نوزاد، تجربی و غیرعلمی بود، بتوانند به صورت علمی آموزش ببینند و مجوز کار دریافت کنند. نخستین آموزشگاه مامایی به نام «مدرسه قابلگی» هم در سال ۱۲۹۸ خورشیدی به همت مادام فراسکینا در تهران پا میگیرد. فراسکینا موفق میشود در سال ۱۳۰۹ خورشیدی اساس نامه و آیین نامه مخصوص مامایی را به تصویب برساند. شرط ورود به این رشته، داشتن مدرک پنجم ابتدایی بود.
۲۸ سال پس از این رویداد، دانشکده پرستاری و مامایی مشهد تحت عنوان «آموزشگاه پرستاری جرجانی» به مدیریت نسرین مجد ضیایی، وابسته به وزارت بهداری وقت، تأسیس شد و از همان سال در قالب دورههای سه ساله و با مدرک معادل لیسانس، دانشجو میپذیرفت.
۲۹ مهر ۱۳۴۰ نخستین دانشجویان این دانشکده که ۱۸ خانم جوان بودند، فارغ التحصیلی خود را در سالن رازی جشن میگیرند و به این ترتیب گام نخست به رسمیت شناخته شدن این رشته در میان مردم برداشته میشود.