لیلا جانقربان لاریچه
خبرنگار شهرآرامحله منطقه
وقتی قرار شد با یک هنرمند حجار به گفتگو بنشینم، تمام ذهنم ناخودآگاه به تراشهای طاق بستان و تختجمشید رفت؛ به نقوشی که هرچند در گذر زمان رنگ باختهاند و از عمق آنها کاسته شده است، همچنان گواه میراثی ماندگار هستند؛ میراثی از فرهنگ عجیب و دوستداشتی ایرانی که همچنان دست به دست میچرخد و هنوز رنگ نباخته است.
از دستسازههای عظیم تاریخی که میگذرم، کمی این طرفتر و ملموستر ذهنم به آن دیگ هرکاره مادربزرگ و هاون سنگیاش میرسد که بدون هیچ نقش و نگاری فقط از دیدن سنگی که شکلی به خود گرفته بود، لذت میبردم و در عالم کودکی همیشه سؤالم این بود که بالأخره چه وقت آتش این سنگ را میشکند! سؤالی که با هنر زنان قدیمی هیچوقت به پاسخ نرسید و آن دیگ و آن هاون را تبدیل به یادگاری ماندگار کرد...
ذهنم همچنان در حال کنکاش است و تازه یادم به نقشبرجستهها و کتیبهها رسیده است که راننده میگوید: «فکر کنم سنگتراشیای که آدرس دادی، همینجا باشد، اطرافمان پر از سنگ دیگهای هرکاره است.» راننده درست میگوید؛ به سنگتراشی آقای امانی رسیدهایم.
اینجا حال دیگری دارد
اینجا ترکیبی از سنگ و خاک است. سنگهای سختی که در دل خاک جای گرفته و آرام شدهاند. سنگهایی که هرکدام قرار است تغییر چهره دهند و از این بیجانی و بیشکلی درآیند و برای خودشان عنوانی بگیرند و با ضربههای دست مرد حجار قیمتی شوند.
نگاهم به سنگهاست که مردی بلندقامت و خوشرو به استقبالم میآید. او آقای امانی است؛ کسی که امروز قرار است درباره هنرش صحبت کنیم. لبخندی میزند و با دست سنگها را نشانم میدهد و میگوید: «میخواستم به خانه دعوتتان کنم، ولی اینجا حال دیگری دارد.» با او موافقم؛ واقعا حال دیگری دارد. در افق دیدم کوه قرار گرفته است؛ کوهی که میگویند معدن سنگ دیگهای هرکاره است. هوایی تازه سوزش چشمهایم را کم کرده و چای آتشی که آقای امانی جلوم میگذارد، همهچیز را برای حال دیگری داشتن مهیا میکند. حالی دیگر در کنار کارگاه سنگتراشی که در دل روستای زکریا جا خوش کرده است؛ روستایی که قدمت آن به ۳۰۰ سال میرسد و درختهای توت تناور آن گواه این تاریخ است. تاریخی که الان به پای آن گلهای زعفران هم گره خورده و حاصل آن در قوری، روی آتش جای گرفته است.
ماجرای عقاب ۱۰ میلیون تومانی
روی تکهای سنگ مینشینیم و آقای امانی یکییکی کارهایش را نشانم میدهد. یک عقاب که روی تکه سنگی نشسته و ماری را شکار کرده است، یک دیگ هرکاره که روی آن نقشبرجستههایی از سیمرغ و فروهر با صورت اوستایی است و طرح شاخه و گلهایی که در دل سنگی سنگ، نرم نشستهاند و خودنمایی میکنند؛ خودنماییای که هنر آقای امانی است و به قول پیرمردی که عقاب سنگی چشمش را گرفته است، خیلی هم گران است و ۱۰ میلیون تومان ارزش دارد!
جرقه هنر در ذهن من
زیر گرمای آفتاب نیمهجان آذرماه و روی همان تکهسنگ با آقای امانی که این هنر را از پدرش آموخته است، به گفتگو مینشینم. میگوید: به اسم حسین امانی در کار معروف هستم، ولی فامیلم امانآبادی است. اصالتا نیشابوری هستیم و پدرم خدابیامرز به این کار مشغول بود. سنگتراشیهای پایین دیوارههای خیام و پلهای راهآهنی که قدمتی شصت، هفتادساله دارد، از کارهای او است. آن زمان پدرم در بازار سنگ حاشیه کلانتری کار میکرد و سهماهتعطیلیها که بیکار بودم، پدرم ما را سر کار میبرد. من و یکی از برادرهایم به این کار علاقهمند بودیم. البته برادرم صبوری نکرد و این کار را کنار گذاشت. کنار پدرم کار را یاد گرفتم، ولی دلیل ماندنم در این کار شاگردی پدر نبود، بلکه یک جرقه باعث شد که در این کار بمانم. نمیدانم آن جرقه بر اثر تشویق اطرافیان بود یا سبقت گرفتن از دیگران، ولی باعث شد که در این کار بمانم. آن زمان ما سعی کردیم سنگتراشی و پیکرتراشی را بهروز کنیم. دیگران از قلم و چکش استفاده میکردند، ولی ما سراغ دستگاهها رفتیم. یکباره هزینهای سنگین کردیم، ولی هم سرعت بالا رفت و هم ظرافت کارها بیشتر شد.
یک سبد انگور روی سنگ
از آقای امانی میپرسم آن جرقهای که این همه سال شما را در این حرفه هنری نگه داشت، چه بود؟ چیز خاصی ساخته بودید؟ میگوید: ۱۸ سالم بود که یک سبد انگور تراشیده بودم و از آن خیلی استقبال شد. آن زمان کارم را در اخبار علمی-فرهنگی نشان دادند و با من مصاحبه کردند. آن زمان کارهای چهره و پیکرتراشی زیاد انجام میدادم. هرکسی که سفارش میداد و آدم ارزشمندی بود، برایش چهره میزدم. فقط کافی بود عکسی را ببینم و از آن کپی بگیرم، بعد چهره را روی سنگ میزدم. یکی از کارهای چهرهای هم که زدهام، نیمرخ مجسمه فردوسی است. شبیه به کاری است که استاد صدیقی برای مقبره فردوسی تراشیده، اما در ابعادی کوچکتر است. سال ۹۶ به دعوت صنایعدستی خراسان از شبکه مستند آمدند و فیلمی از کارهایم تهیه کردند و اسفند همان سال پخش شد. در شبکه هنر خراسان هم هرسال بعد از پایان کارها ضبط داریم و دوستان روزنامهنگار شما هم به ما لطف دارند.
خانمها در هنر ظرافت بیشتری دارند
او نگاهی به پسرش که در میان سنگها میچرخد، میاندازد و میگوید: این هنر بهنوعی در ما ژنتیکی است. نگاه کنید بنیامین چطور دور و بر سنگها میچرخد! خودش یک درخت تراشید و برای معلمش هدیه برد. از آن روز نگاه معلمش به او تغییر کرده است. دخترم هم همینطور است. مبینا خیلی خوب روی سنگ قلم میزند. بهقدری کارش ظریف و قشنگ است که در نمایشگاه برج میلاد گفتند به او یک میز جدا اختصاص میدهیم تا کار قلمزنی انجام دهد.
بنیامین پسر دوازدهساله و مبینا دختر هجدهساله آقای امانی هستند که در کنار همسرش در کارهای هنری او را کمک میکنند. به قول خودش: خانمها در کارهای ظریف توانایی بیشتری دارند، چشم و ناخن پرندهها را میدهم دخترم حکاکی کند. کارهای هنری جذابیت خاصی دارند و همینکه در نهایت یک اثر خلق میشود، خیلی لذتبخش است. در کنار بچهها، همسرم هم خیلی در کارها کمک میکند. هرجای کار که کم بیاورم، کمکم میکند. او هم اهل قلمزدن است و من را خیلی تشویق میکند. همینکه با درآمد کم هنری صبوری میکند، برای من خیلی ارزشمند است و من از همسرم، خانم خالقی، تشکر میکنم که همراهم است. همین تشویقها و همراهیها باعث شد که در کار هنر سنگ و حجاری بمانم و پیکرتراشی را ادامه دهم. کار ما زیرمجموعه صنایعدستی است و مسئولان این سازمان هم خیلی هوای ما را دارند. من از آقایان مکرمیفر، مطیع و غلامیان که هوای بچهها را دارند و از سال ۷۰ به ما لطف دارند، خیلی تشکر میکنم.
برای تأمین هزینههای زندگی همزمان با حکاکی، کار فروش سنگهای تزیینی و ساختمانی را هم انجام میدادم. از سال ۸۰ تا ۹۰ به کار سنگهای تزیینی مشغول بودم و شومینه درست میکردم، ولی بعد از آن دیگر در کار پیکرتراشی ماندم و از سال ۹۰ تا الان حدود ۳۰۰ نقشبرجسته روی دیگهای هرکاره زدهام.
ظرافت و صبوری، نیاز اصلی سنگتراشی
صدای تراشیدن سنگها و سوهان خوردن به تن آنها از داخل کارگاه میآید. گرد سنگ مانند بخاری سبک به هوا میرود و نرم نرم از در کارگاه بیرون میزند. آقای امانی اهل گله کردن و گفتن سختیهای کار نیست. میپرسم تا به حال از این جسم سخت آسیب هم دیدهاید؟ لبخندی میزند و میگوید: برای یک هنرمند فرقی نمیکند که با سنگ یا با فلز کار کند. هنرمندان آدمهای حساسی هستند. من اول یک کار را به ذهنم میسپارم و بعد شروع میکنم به کار و برایم سختی مهم نیست. کار اصلا خستهام نمیکند. درست است که کار با این دستگاهها و گرد و خاک آدم را فرسوده میکند، ولی من اصلا خسته نمیشوم و در این کار آسیب هم ندیدهام. این را هم بگویم که کار با سنگ حوصله و ظرافت خودش را میخواهد. اگر سرعت را بالا ببری، سنگ یا میسوزد یا میشکند و اگر بشکند، دیگر به کار نمیآید. کار ما کاری نیست که در آن بشود خطا کرد.
هنر، زبان مشترک تمام دنیا
وسط حرفمان پسرش -بنیامین- را میفرستد تا از صندوق عقب ماشینش نامهای بیاورد. نامه به زبان انگلیسی نوشته شده است. شروع میکند به خواندن آن و میگوید: سال ۲۰۱۹ هم یک تقدیرنامه از سفارت پاکستان گرفتم. صبر کنید اسمها را پیدا کنم... میگویم مگر زبان انگلیسی هم بلد هستید؟ میگوید: بله، انگلیسی و روسی بلدم. سالهای ۶۸-۶۹ بود که این زبانها را یاد گرفتم. مشتری روسی زیاد داشتم. آنها از ترکمنستان میآمدند و دوست داشتم با آنها صحبت کنم و نظرشان را درباره کارهایم بدانم. به نظرم نیاز است که ما هنرمندان دستکم زبان انگلیسی بلد باشیم که در نمایشگاهها وقتی کسی سؤالی میکند، بتوانیم جواب بدهیم.
او در پاسخ به این سؤالم که آیا در این رشته هنری کلاس هم رفته است، میگوید: هیچ آموزشگاهی نرفتهام و دیپلمی که گرفتهام در رشته انسانی است. برای هیچکدام از کارهایم آموزش ندیدهام و حتی قلمهای کارم را هم خودم درست میکنم و تیغهای از کار افتاده سنگبری را برای قلم تراش میدهم.
آبگوشتهای خوشمزه
از آنجا که کوزهگرها از کوزه شکسته آب میخورند، از این هنرمند میپرسم که آیا خودش هم از دستسازههایش استفاده میکند یا نه؟ میگوید: بله که استفاده میکنیم! اتفاقا آبگوشتهای خوشمزهای هم از کار درمیآید. اگر از دیگ سنگی مراقبت کنی، عمر طولانی میکند. داخل این دیگها همیشه باید آب باشد و روی شعله مستقیم نباشد و با شعله پخشکن استفاده شود. سنگ غذا را خوشمزه و املاح بدن را تأمین میکند. برای امتحان یک آهنربا کنار این دیگهای سنگی بزنید؛ میبینید که جذب میشود؛ چون آهن دارد و این آهن برای بدن مفید است.
در تهران قدر هنر را بیشتر میدانند
این هنرمند محله زکریا که کارهایش را در نمایشگاههای زیادی عرضه کرده و نظرات زیادی را درباره آنها شنیده است، میگوید: سال ۷۱ در نمایشگاه بینالمللی تهران شرکت کردیم و سال ۷۲ در نمایشگاه ایران و اقیانوسیه بودیم. البته همان سال ۷۲ سرکنسول وقت پاکستان هم من را به سفارت دعوت کرد. سالهای ۷۰ تا ۷۲ به نمایشگاه باغ عفیفآباد شیراز رفتیم، سال ۷۴ کارهایم را در نگارخانه میرک به نمایش گذاشتم، سالهای ۹۶ و ۹۸ هم به لطف دوستان میراثفرهنگی در نمایشگاه بینالمللی مشهد به ما یک میز در قسمت vip داده بودند و کارگاه داشتیم و کار میکردیم. سال ۹۷ هم ما را به برج میلاد دعوت کردند. هنرمندان تمام رشتههای هنری مانند سفالگری، عروسکسازی و معرقکاری دور هم جمع شده بودند و آنجا هم ۲ میز vip گذاشته بودند که یکی از میزها را به ما دادند و من این عقاب را همانجا قلمزنی کردم. قرار بود برنامه ما در برج میلاد یکهفتهای باشد، اما به دلیل استقبال زیاد ۳۵ روز آنجا ماندیم. فروش خیلی خوب و برخوردها انگیزهبخش بود. حرمت هنرمندان را خیلی نگه میداشتند و قدرشناس بودند. آقای حسامالدین سراج هم به این نمایشگاه آمد و به ما خیلی لطف میکرد. در آن زمان رئیسجمهورهای دیگر کشورها در تهران بودند و آنها هم از نمایشگاه بازدید کردند و خیلی ما را تشویق کردند. بهقدری این تشویقها اثرگذار بود که میخواستم در تهران بمانم. حتی خانمی از پرتغال آمده بود و سنگشناس بود و خیلی از کار ما تعریف کرد. مراجعهکننده انگلیسی، کرهای و هلندی در برج میلاد زیاد داشتیم و وقتی متوجه میشدند من پیکرتراش هستم، احترام زیادی میگذاشتند.
شأنمان اجازه نمیدهد نیازمان را به زبان بیاوریم
او ادامه میدهد: این تشویقها باعث میشود که هنرمندان کارهای فاخر خلق کنند. کارهای فاخر به دلیل هزینه بالا ممکن است هیچوقت فروش نرود، ولی در یادها میماند. البته من که بعد از ۳۲ سال اصلا فکر نمیکنم که هنرمند هستم، ولی اینگونه حمایتها را برای هنرمندان لازم میدانم و به حمایتهای مالی مسئولان اعتقادی ندارم. مسئولان صنایعدستی و میراث به ما لطف دارند که حرفهای ما را میشنوند و ما را شارژ روحی میکنند. دیدهام که دنبال هنرمندانی میروند که از کار خسته شدهاند و آنها را به ادامه راه تشویق، و هنرمندان را به نمایشگاههای مختلف دعوت میکنند.
نوع نگاه آقای امانی برایم جالب است. میگویم اولینبار است که هنرمندی ابراز بینیازی از مسئولان میکند! میگوید: یک هنرمند خودش باید کار خودش را بکند و منتظر این نباشد که کسی برایش کاری انجام دهد. اصلا ما به حمایت مالی نیازی نداریم؛ چرا که در شأنمان نیست که بگوییم نیازمندیم، اما اینکه مسئولان در پاسخ به این حرفها چگونه برخورد کنند، جای بررسی دارد. آیا درست است یک هنرمند به جایی برسد که نیازش را بر زبان بیاورد؟
این سنگ در برابر بارانهای اسیدی مقاوم است
از آقای امانی میخواهم کارهای شاخصی را که تا به امروز انجام داده است، معرفی کند. او میگوید: یک کار سفارشی برای چینی مقصود داشتم که پیکرتراشی مجسمه سفالگری است. این مجسمه حدود ۳ تن وزن دارد و الان داخل کارخانه نگهداری میشود. یک سبد انگور هم کار کردم که قبلا به آن اشاره کردم. یک عقاب سفارشی با سنگ سفید برای یکی از دوستانم به سوئد فرستادم که حدود ۲۰۰۰ دلار قیمت خورد. داخل موزه کوهسنگی هم ۳ کار شاخص دارم که یکی از آنها دیزی سنگی ۲۵ در ۲۵ است و با مجسمه نیمتنه عقابی که روی در دیگ کار کردهام، ۳۰ سانتیمتر ارتفاع دارد. ۲ عقاب هم در این موزه دارم که یکی با سنگ سفید و کوچکتر است و دیگری با سنگ هرکاره است و ۱۲ کیلو وزن دارد و ابعاد آن ۳۰ در ۴۰ است و ۲۰ سانتیمتر ضخامت دارد. چهره حافظ، سعدی و دکتر بهادرخان را هم زدهام و میتوانم بگویم که بیشتر کارهایم رئال هستند. این کار عقابی هم که میبینید، برای این روی سنگ هرکاره زدم که بگویم سنگ مشهد که به اسم «سرپانتین» معروف است، فقط مخصوص هرکاره نیست و کارهای دیگر هم میتوان با آن زد. این سنگ در برابر بارانهای اسیدی هم مقاوم است و از بین نمیرود؛ هم چرب است و هم فلز دارد. سنگ مشهد سنگ خوب و با قیمت مناسبی است؛ فقط استخراج آن هزینه زیادی دارد. در برج میلاد که بودیم، یک آقای آلمانی که سنگشناس بود، گفت ما از این نمونه سنگ در آلمان هم داریم، ولی من در اینباره اطلاعی ندارم.
وارد کار سنگ نمک شدم
در اطراف سنگهای تیره دیگهای هرکاره، سنگهای سفید نمک به چشمم میخورد. از آقای امانی ماجرای این سنگها و گلهای تراشیدهشده را میپرسم. میگوید: گفتم که یک وقتهایی جرقهای به ذهنم میزند! سال ۹۳ هم باز جرقهای به ذهنم زد و وارد کار سنگ نمک شدم. آن سال یک مشتری آمد و خواست که برایش یک کار روی سنگ نمک بتراشم. کار را انجام دادم و دیدم که روی سنگ نمک هم میشود کار کرد. هنرم را سمت سنگ نمک بردم و دیدم که میشود کار کرد و گلهای قشنگ و شیک درآورد. برای این کارهای سنگ نمک مشتری زیاد داریم و در کشورهای عراق، ترکیه و ارمنستان هم از این کارها استقبال میشود و به این کشورها صادرات داریم.
آقای امانی درباره استقبال مردم و بهویژه مشهدیها از کارهای سنگی میگوید: الان که به نظر من فهم هنری مردم بهخصوص جوانها خیلی بالا رفته است و وقتی میبینم جوانها اینقدر کارهای هنری را میفهمند، لذت میبرم. البته در مشهد هم هنرمند در رشتههای مجسمهسازی و مجسمهتراشی زیاد است. بهطور کلی الان مردم به کارهای سنگی روی آوردهاند و از دیگهای هرکاره و هاونهای سنگی زیاد استفاده میکنند. قیمتها بالاست، ولی من سعی میکنم کارهایم را با قیمت مناسب بدهم تا مردم بتوانند یک کار هنری در خانه داشته باشند و از مزایای آن بهره ببرند.
آقای امانی اشارهای به سنگها میکند و میگوید: سنگهایی را که میبینید، از همین کوههای اطراف رضاشهر میآورند. سنگها قیمت ندارند، ولی همینکه تراش میخورند و دیگ میشوند و روی آنها پیکرتراشی میشود، قیمت پیدا میکنند. ۶ سال میشود که با دوستان در این کارگاه زکریا کار میکنیم. البته من همه کارهایم را اینجا نمیزنم و وقتی به تمرکز بیشتری نیاز دارم، کارهایم را در خانه انجام میدهم یا یک جای دنج و ساکت پیدا میکنم و قلمزنی میکنم. نگاهم به این هنر، نگاه درآمدزایی نیست؛ علاقهام من را نگه داشته است، ولی واقعا کار عقلانی نیست که با نگاه کسب درآمد وارد هنر شوی. کار هنری برای ترویج فرهنگ است و اگر کسی بخواهد که با نگاه کسب درآمد به این کار وارد شود، مانعش میشوم.