حضور انتشارات انقلاب اسلامی با ۲ اثر تحسین‌شده از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران برنامه‌های تلویزیون، ویژه سی‌و‌ششمین نمایشگاه کتاب تهران آغاز ثبت‌نام اصحاب رسانه برای حضور در هجدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم مقاومت فیلم کوتاه «شباهت» در راه جشنواره یوآلیتی ترکیه فیلم «دنیای ژوراسیک: قلمرو» اسپیلبرگ، پرهزینه‌ترین اثر تاریخ سینما رونمایی از آلبوم موسیقی لحظه‌ای کوتاه صحبت‌های پژمان بازغی درباره نقش‌آفرینی‌اش در سریال یزدان حرم مقصد اول است | درباره علیرضا مسعودی، مشهور به علی مشهدی، سینماگر و داور چهارمین جشنواره رسانه‌ای امام رضا (ع) جزئیات ایجاد نئوبانک ویژه اصحاب فرهنگ و هنر «رستن»؛ بازنمایی طبیعت با نگاهی هنرمندانه | گزارشی از نمایشگاه گروهی نقاشی هنرمندان حوزه هنری در نگارخانه اشراق مشهد فرصتی برای نشر معارف رضوی | نظر هنرمندان درباره اجرای تئاتر خیابانی در حرم امام رضا (ع) آموزش داستان نویسی | صحبت‌های بی آغاز (بخش اول) آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش دهم) ریشه یابی تاریخ حماسه ملی ایرانیان | مرور کتاب «از شاهنامه تا خداینامه»، اثر جلال خالقی مطلق مستند میراث باد، اثر فیلم‌ساز مشهدی، در راه جشنواره کوهستان آمریکا فصل سوم سریال بازی مرکب در راه است صفحه نخست روزنامه‌های کشور - سه‌شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ مجموعه داستان سیاه‌چاله منتشر شد
سرخط خبرها

شاهنامه، سرمشق نویسندگی دراماتیک

  • کد خبر: ۱۰۸۳۳۶
  • ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۴
شاهنامه، سرمشق نویسندگی دراماتیک
بهروز غریب‌پور - کارگردان و استاد نمایش عروسکی

به‌کرات گفته‌ام و در عمل نشان داده‌ام که حکیم ابوالقاسم فردوسی اولین فیلم‌نامه‌نویس، اولین اپرانویس و اولین اندیشمندی است که شعر دراماتیک را بر هر قالب شعری دیگری ترجیح داد. نگفته‌ام و نمی‌گویم اولین نمایش‌نامه‌نویس است، زیرا به‌رغم همه توانمندی‌های غول‌آسایش در سرودن دیالوگ‌های نمایشی، صحنه‌ای که او وصف می‌کند بیشتر توانایی و قابلیت هنر سینما را می‌طلبد و اگر در میان هنر‌های صحنه‌ای، زبانی را برای تصویرکردن داستان‌های او جستجو کنیم، اپرای عروسکی نزدیک‌ترین زبان به جهان ذهنی این ابرشاعر ایرانی است که کتابش یکی از گنجینه‌های فصاحت زبان فارسی و نشان‌دهنده وسعت و قوت فکر و قدرت بیان و استواری طبع و اقتدار کلامی و احاطه تعبیر است و کتابش سراسر پند و اندرز و حکمت است و زبانش روان و دلنشین است.

او عزا را با دقت و ریزبینی حیرت‌آور، شادمانی و بزم را در کامل‌ترین تصویر و رزم را با رعایت جزئیات تکان‌دهنده بیان می‌کند و هم‌زمان در جان و تن کاراکترهایش چنان رسوخ می‌کند و اندیشه‌های نهان آن‌ها را آشکار که هیچ کارگردانی درنمی‌ماند و نمی‌تواند ادعا کند که این درام‌نویس اپرایی، وجهی از شخصیت را نادیده گرفته است.

نکته فوق‌العاده مهم در این شخصیت‌پردازی فردوسی، انصاف او در خلق کاراکتر کسانی است که بیگانه و دشمن ایران‌زمین‌اند. فردوسی اگر به‌علت بیگانه‌بودن و دشمنی این شخصیت‌ها با ایران، آن‌ها را نادان و کودن و خشن و هولناک می‌آفرید، امروز جز نامی از او و اثر سترگش نمی‌ماند، اما او عدالت در ترسیم شخصیت‌ها را چنان آزمود که بی‌شک و تا ابد به‌عنوان سرمشق «نویسندگی دراماتیک» ماندگار خواهد بود.

همه این‌ها مشروط به آن است که زبان فردوسی را به نثر مبدل نکنیم و موسیقی درونی کلام او را مطلقاً و به‌دلایل واهی قربانی نکنیم. در طول ۱۵۰ سال تئاتر نوین ایران، بیش از ۱۵۰ بار این تجربه خطا صورت گرفت و به شکست انجامید.

اگر در اپرای «رستم و سهراب» و در «هفت خان رستم» و این اواخر در اپرای «کاوه» زبان حکیم بزرگ را به‌کار گرفتم و آن را به زبان دیگری برنگرداندم، با این باور بوده است که شاعر هنگام آفریدن داستان‌ها، کلمات صدهاساله را چنان به‌کار می‌برد که انگار خود او آفریننده آن واژه، از هر نظر بوده است و تبدیل آن به واژه‌ای دیگر و در دیالوگ‌هایی نثرگونه، خیانتی به متن و اندیشه ابرسخنور و اندیشمند ایران، فردوسی بزرگ است.

توصیف صحنه‌ای از داستان «رستم و سهراب» را برای نمونه می‌آورم: «بفرمود تا دیبه خسروان/ کشیدند بر روی پور جوان/ همی آرزو گاه و شهر آمدش/ یکی تنگ تابوت بهر آمدش/ از آن دشت بردند تابوت اوی/ سوی خیمه خویش بنهاد روی/ به پرده‌سرای آتش اندر زدند/ همه لشکرش خاک بر سر زدند... / همی‌ریخت خون و به سر کرد خاک/ همه جامه پهلوی کرد چاک/ همه پهلوانان و کاووس‌شاه/ نشستند بر خاک با او به راه/ زبان بزرگان پر از پند بود/ تهمتن ز درد از در بند بود»

در رابطه با اندیشه‌ای که فردوسی گفته است و عطار و نظامی و خیام و حافظ و سعدی و مولوی به‌اشکال دیگر آن را تکرار کرده‌اند، نمونه‌های دیگری می‌آورم و برای هزارمین بار به روانش درود می‌فرستم و در برابر قامت بلند و استوار و دردمندانه‌اش سر بر خاک می‌گذارم: «چنین است کردار چرخ بلند/ به دستی کلاه و به دیگر کمند/ چو شادان نشیند کسی با کلاه/ به خم کمندش رباید ز گاه» و نیز: «چو اندیشه گنج گردد دراز/ همی‌گشت باید سوی خاک باز/ اگر هست از این چرخ را آگهی/ همانا که گشته است مغزش تهی/ چنان دان که زین گردش آگاه نیست/ به، چون و چرا سوی او راه نیست»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->