بیستوپنجمین روز از دومین ماه سال بهعنوان «بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی» آراسته شده است. درباره فردوسی و شاهنامه سخن بسیار گفتهاند و شنیدهایم. اینک بر این جمله تأکید میکنیم که شاهنامه فردوسی دیروز و امروز و فردای ماست.
فردوسی حدود یازده قرن پیش در این سرزمین بهدنیا آمد و مهمترین سالهای عمرش را به سرودن حماسه ملی ایران اختصاص داد. حماسه ملی یعنی آرمانهای ملی، یعنی همه ویژگیهای اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی، یعنی همه جلوههای تمدن، یعنی همه باورها و اندیشهها؛ بنابراین اگر بخواهیم دیروز خود را در آیینهای شفاف و تمامقد ببینیم، باید بازگردیم و شاهنامه را بخوانیم.
امروز نیز که هم زبان فارسی و هم در مقیاسی گستردهتر تمامی فرهنگ ما از دو سو هدف دشمنیهای بیوقفه بیگانگان و سهلانگاریهای بیپایان ناآگاهان قرار گرفته است، چه پایهای استوارتر و چه مایهای سترگتر از شاهنامه فردوسی تا به آن تکیه کنیم و در برابر آسیبهای بسیار بتوانیم فرهنگ و تمدن خود را همچنان تندرست نگه داریم؟ برای گامنهادن در جاده فردا نیز اگر شاهنامه فردوسی فرا راه ما باشد، خطر افتادن در بیراههها بهحداقل میرسد، زیرا در شاهنامه است که انسان ایرانی را موحد و معتقد و خردمند و دادگر و صلحطلب و حکیم و اخلاقی و حماسی و مقاوم میشناسیم و ایران را نیز سرزمین توحید و اعتقاد و خرد و داد و صلح و حکمت و اخلاق و حماسه و مقاومت میدانیم.
اینجا باید به این نکته توجه کنیم که گاه دو مفهوم «عظمت» و «مظلومیت» با هم درآمیخته میشوند. عظمت فردوسی نباید منجر به مظلومیت او شود؛ یعنی از یکسو بیتوجهی و کمتوجهی به مقام فردوسی و آنچه در شاهنامه خویش آورده است و از سوی دیگر شناخت نادرست آن و خداینکرده رویآوردن به خوانشهای مبتذل از آن دو آسیبی است که در مواجهه ما با حکیم توس و حماسه ملی ایران نباید به آنها دچار شویم.
اگر بنا باشد با بدخوانیها و خوانشهای سرسری بهسراغ حماسه ملی ایران برویم، اگرچه شاید از بیتوجهی به آن بهتر باشد، اما بیتردید به آسیبهای فرهنگی و اجتماعی دیگری خواهد انجامید. برای حل این مسئله نیز بهتر است به شاهنامه فردوسی بهعنوان یک «فرهنگ» نگاه کنیم، نه یک «محصول». با چنین نگاهی است که باید شاهنامه فردوسی را در شریانهای فرهنگ ایران بهجریان انداخت تا این مجموعه عظیم فرهنگی فقط برای خرجکردن روزمره ما مصرف نشود.