خبری منتشر شد که در جشنواره کن به یک بازیگر خانم ایرانی جایزه نفر اول را دادند. جشنوارههایی که کارنامه شان در جایزه دادن به فیلمهایی که تصویر سیاه از ایران و ایرانی منتشر میکنند، برای همگان روشن است.
این فیلم، اما در مشهد اتفاق میافتد. قصه از همان قصههایی است که خیلی نظر مخاطب امروزی را جلب میکند. آدم مذهبی که با انگیزههای دینی قصد میکند شهر را از زنان خیابانی پاک کند، اما راهی که انتخاب میکند، کشتن آنهاست؛ همان آدم مذهبی که نشان میدهند اهل رفت و آمد به حرم و زیارت امام رضا (ع) است، آنچه واضح است، این فیلم قصد دارد در کنار منتشر کردن داستان عمل منزجر کننده این شخص، به مخاطب خود القا کند که این فرهنگ منزجرکنندهای که میان افراد مختلف در فیلم میبینند، از همین مراکز دینی نشئت میگیرد، تفکری که در تصویر ابتدایی فیلم و آمدن اسم «عنکبوت مقدس» در کنار تصویری از شهر مشهد که حرم مطهر در وسط آن دیده میشود، به وضوح به تصویر کشیده شده است.
اما آیا این ادعا درست است؟ کلیپی از یکی از بینندههای فیلم در شهر کن میدیدم که از این فیلم انتقاد میکرد و بین حرفهایش میگفت انتقاد من به عنوان یک ایرانی به این فیلم این است که هیچ آدم خوبی در این فیلم وجود ندارد. این فیلم آمده است که فرهنگ ایران و ایرانی را سیاه نشان دهد!
این روزها وقتی به بهانه این خبر داستان سعید حنایی را (که این فیلم درباره او ساخته شده است) میخواندم، یاد ماجرایی مشابه افتادم، مشابه از این جهت که اشخاصی از علما و بزرگان دینی ما هم هستند که از بودن اینطور زنان در جامعه دل خوشی نداشتند، اصلا شاید خود آن زن هم از کارش راضی نباشد و به جبر جامعه به این قصه گرفتار شده باشد، اما راهی که این بزرگان انتخاب میکنند، زمین تا آسمان با قصه این قاتل تفاوت دارد، شیخ حسین انصاریان، منبری معروف، داستان عجیبی از سامان دادن به زندگی این افراد دارد؛
همان عالمی که دعاهای او در شبهای قدر همه را شگفت زده کرد، مثل آنکه برای دختر و خانواده خودش دعا میکند، برای سامان یافتن زندگی این زنان در آن شب مهم دعا کرد، کسی که از ماجرای عجیب شیخ حسین درباره زنان خیابانی صحبت میکرد و میگفت من خود شنیدم که خبرنگار از دختر جوانی سؤال کرد که «شما قبلا کجا بودید و چه میکردید؟» او گفت: «من اصلا به قبل و بعد کاری ندارم و هیچ حرفی برای گفتن ندارم. فقط این را میخواهم بگویم که یک نفر آمد و مرا نجات داد که او هم پدر من است و هم عمویم، هم برادر و دایی و مادرم، او همهکاره من است. او شیخ حسین انصاریان است.»
این است روش علمای راستین ما که از مشی اهل بیت (ع) آموخته اند. البته خیلی از ما فقط ادعای پیروی از اهلبیت (ع) را داریم و گاهی خورشید وجود آنها پشت ابر عمل امثال ما پنهان میشود.
امیدواریم این روزها اهل فرهنگ و هنر ما به بهانه انتشار این فیلم سیاه، به فکر به تصویر کشیدن این حقایق نورانی و زیباییهای نگاه اصیل دینی بیفتند و این اتفاق ناگوار مقدمهای برای پدید آمدن اتفاقات مبارک در عرصه فیلمسازی و کارهای هنری فاخر در کشور ما باشد.