برنامه‌های هفته هنر انقلاب اسلامی در خراسان رضوی اعلام شد + فیلم یادی از امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی به مناسبت سالروز شهادتش | او پاسدار وطن بود خوبی ماندگار ضرورت شناخت امام زمان (عج) در عصر غیبت | برکت حیات ما از اوست تشیع پیکر شهید جانباز «حبیب ضیایی‌پور» در مشهد برگزار شد شناخت امام رضا (ع) تنها به زیارت محدود نمی‌شود آیین شکرانه هجدهمین سال حرکت نورانی «زیر سایه خورشید» در حرم امام رضا (ع) برگزار شد سردار یوسفعلی زاده: اجازه ندهیم حماسه بزرگ دفاع مقدس دچار انحراف و تحریف شود برگزاری راهپیمایی جمعه ۲۲ فروردین ماه در مشهد| اعتراض به سکوت جهانیان در برابر قتل عام مردم غزه نگاهت راوی فتح طلوع صبح سنگرهاست | یادی از شهید سیدمرتضی آوینی، روزنامه‌نگار و مستندساز حفظ هویت شیعه به تدبیر باب‌الحوائجِ اهل‌بیت (ع) بچه‌ها را دوست بدارید و تکریمشان کنید | مروری بر اصول تربیت فرزند در سیره امام رضا(ع) فرمانده‌ای در خط مقدم | روایت زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی تظاهرات اعتراضی مردم مشهد در محکومیت کشتار غزه برگزار می‌شود (۲۲ فروردین) رئیس بنیاد شهید: لایحه جامع ایثارگران به مجلس می‌رود برگزاری آزمون روحانیان سفر عمره پس از ۱۰ سال وقفه داستان هم‌پیمانی یک شهید آموزش‌دیده در اسرائیل با شهید صیاد شیرازی بیانیه سرپرست حجاج ایرانی در پی یورش صهیونیست ها به مسجدالاقصی سامانه تشکل‌های شاهد و ایثارگر «بشری» رونمایی شد از تشرف ۳۰ هزار زائر اولی تا آزادسازی زندانیان با کمک پویش‌های ماه رمضان
سرخط خبرها

نفس‌نفس، بهشت می‌شوم در حضورتان

  • کد خبر: ۱۱۱۶۲۱
  • ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۸:۴۹
نفس‌نفس، بهشت می‌شوم در حضورتان
غلامرضا بنی اسدی - روزنامه نگار

در حضورتان نشسته‌ام به عرض حال. با اینکه می‌دانم «هم قصه نانموده دانی/ هم نامه نانوشته خوانی»، دست‌به‌قلم می‌شوم برای نوشتن آنچه از دل برمی‌خیزد. این نوشتن را می‌دانم که برای خواندن شما نیست، بلکه مثل افشاندن بذر در زمین است که، چون بشکفد، جان خودم را شکوفا می‌کند. من روستازاده‌ام و زبان آب و زمین را می‌فهمم.

فراوان دوست دارم زمین‌های جوانه‌زده و سبز را. بله، آقای من! نشسته‌ام در حضورتان و قلم به سماع بر کاغذ می‌رود. واژه‌ها می‌تراوند؛ چنان که قطرات آب از گلوی چشمه. یاد پدر می‌افتم که از فرسنگ‌ها راه دور به‌سلام، دست بر سینه داشت مثل همه مردمان روستای ما که خیلی‌هایشان با نام نامی حضرت شما صاحب شناسنامه و نام می‌شدند.

ترکیب نام غلامرضا و علیرضا و محمدرضا و رضا، از پرفراوان‌ترین نام‌های روستای ماست و من را هم پدر و مادر به عشق شما نام نهادند و فرستادند تا در حریم شما زندگی کردن را بیاموزم. برای من این آمدن، سفر نبود؛ نوعی هجرت را معنا می‌داد. آمدم و در آستان شما نمازم را تمام خواندم. خیلی‌وقت‌ها، به نام خودم و به نسبتی که باید با شما داشته باشم، فکر می‌کنم و به پدر که ۱۰ سالی می‌شود به رحمت خدا رفته است و به مادر که هر روز به نام و یاد شما باید به او زنگ بزنم تا سلام دهد به حضرت شما.

این‌بار از حضور شما تماس می‌گیرم تا رایحه ملکوت فرسنگ‌ها را برود و کوه‌ها را بشکافد و به روستا برسد. سلام را که می‌گویم و خبر تشرف را که می‌دهم، مادر نیز در شوقی بشکوه به شما سلام می‌دهد و از خوابی می‌گوید که یکی از اقوام دیده است. برای من پرمفهوم و بیداری‌بخش است؛ شبیه رویای صادقه: «دخترعمویت گفت پدر خودش و پدر تو را به خواب دیده است در فضایی زیبا و سرسبز و در حالی خوش.

گفته است و شنیده است از آن‌ها، ازجمله از پدر من پرسیده است از پسرتان چه خبر؟ به شما می‌رسد عمو؟ جواب را پدر چنین داده است؛ بله، هفته‌ای دوبار ما را به زیارت امام‌رضا (ع) می‌برد. هفته‌ای دوبار! با خود فکر می‌کنم قصه این دوبار زیارت چه می‌تواند باشد؟

یادم می‌آید که در چهارشنبه‌های امام‌رضایی، دو قدم و قلم برمی‌دارم به نام حضرت شمس‌الشموس (ع). حالا بماند که چیست، اما عاشقانه است. چیزی بین نامه نوشته و نانوشته. از آن به بعد، به تک‌حروف و تک‌نفس‌ها و تک‌قدم‌ها بیشتر دقت می‌کنم.

برای من حکم زیارت شما را دارد؛ زیارتی که حضرت پدر هم پیش‌روی من قدم برمی‌دارد. مثل زیارت‌نامه‌خوانی است که یک روستایی بی‌سواد به قلم می‌آورد؛ آن‌سان که شبان شوریده‌حال قصه موسی (ع) می‌خواند. این را هم نوشتم.

مطمئنم فرشتگان خدا برای پدر خواهند خواند. مگر می‌شود چیزی به نام شما و برای شما باشد و فرشتگان در ملک و ملکوت آواز نکنند؟ حالا منتظرم تا باز کسی پدر را در خواب ببیند و پیغام بیداری بیاورد. ما همه‌چیزمان را با شما معنا می‌کنیم. عشق، شمایید و آفتاب شما. آب حیات برای ما همانی است که در سقاخانه شما، پیاله می‌شود. بهشت درست «لحظه»‌ای است که در حریم شما صلوات، تازه می‌شود.

زندگی در بشکوه‌ترین حال خود، تنفس به ذکر غنی‌شده در «حائر» حرم شماست. هیچ حلاوتی، چون دورکعت نماز در بالاسر، کام جان را شیرین نمی‌کند. در حضورتان نشسته‌ام و به حضرت‌تان عرض حال می‌کنم. می‌دانم که خوش‌احوالی، روزی همه ما خواهد شد؛ روزی همه ایرانیان، روزی جهانیان. به این امید دلخوشیم همیشه.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->