محمدجواد ابوعطا | شهرآرانیوز؛ چهارده سالگی یعنی اوج نوجوانی، زمانی که نیاز داری حرفها و درددل هایت را دست کم یک نفر بشنود و درکت کند. نوجوانی سن حساسی است که خانواده باید نیازهای خاص فرزندش را بشناسد. با او همراهی و همدردی کند و فرصت آزمون و خطا را از او نگیرد. شاید اینها همه همان چیزهایی بود که خانواده آرزو دختر چهارده ساله مشهدی نمیدانستند و آن قدر از اهرمهای فشار پشت سر هم استفاده کردند تا اینکه دخترک اشتباهترین تصمیم زندگی اش را گرفت.
گزارش مرگ مشکوک زمانی به پلیس ۱۱۰ اعلام شد که مأموران کلانتری خواجه ربیع با توجه به اینکه نزدیکترین واحد انتظامی بودند به محل اعزام شدند.
مأموران گشت پلیس با حضور در محل با فضایی متشنج و غم بار روبه رو شدند. افراد زیادی در گوشه و کنار کوچه تجمع کرده بودند. نگاهها به سمت ساختمانی پنج طبقه به عنوان کانون بحران بود که گریههای سوزناک زنی جوان هدایتگر تیم گشتی پلیس میشد.
مأموران پیش از هر کاری با کشیدن نوارهای زرد هشدار افراد را از محل دور کردند. افسران پلیس پس از ورود به محوطه ساختمان، پیکر غرق در خون دختری را مشاهده کردند که مأموران اورژانس قبل از آن در معایناتشان مرگ او را تأیید کرده بودند. آن قدر نام «آرزو» در میان ضجههای مادر نمایان بود که دیگر نیازی به پرسیدن نامش نبود.
مرگ مشکوک این دختربچه موضوعی بود که مأموران انتظامی بلافاصله در تماس با قاضی ویژه قتل دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۲ مشهد، آن را اعلام کردند و این گونه پای تیم جنایی دادسرا و کارآگاهان پلیس آگاهی به پرونده گشوده شد.
دقایقی بعد خودرو بازپرس ویژه قتل وارد منطقه خواجه ربیع شد و با هدایت مأموران در جلو ساختمانی که حادثه در آن اتفاق افتاده بود متوقف شد. کارآگاهان پلیس آگاهی نیز خود را به صحنه رسانده بودند.
با دستور ویژه قاضی محمود عارفی راد، بازپرس ویژه قتل، همه افراد از محل دور شدند و اقدامات فنی درباره نحوه مرگ این دختربچه آغاز شد. در همان دقایق اولیه برای مقام قضایی مسجل شد که متوفی در اثر سقوط از ارتفاع جان باخته است.
در همان ابتدا هویت دختر به نام آرزو که چهارده ساله بود مشخص شد. خانواده متوفی نیز از روی گریهها و شیون هایشان شناخته میشدند. اما هنوز علت سقوط نامشخص بود و به همین دلیل مقام قضایی تحقیقات را با مطرح کردن سؤالهایی از خانواده آغاز کرد.
خانواده متوفی در لابه لای گریه و زاری شان از اختلافاتی قدیمی سخن میگفتند، اختلافاتی که هیچ گاه تصمیم برای حل آنها گرفته نشده بود و هر روز بغرنجتر و پیچیدهتر شده بود. اختلافاتی که امروز در بسیاری از خانواده وجود دارد و خانوادهها نه تنها شناخت صحیحی از فرزند نوجوانشان ندارند، بلکه برای فراگرفتن آموزشهای لازم یا دست کم استفاده از مشاوران باتجربه در این حوزه هم هیچ تلاشی نمیکنند.
این خانواده که ساکن طبقه اول همان ساختمان بودند، نمیدانستند کی و چطور آرزو بدون جلب توجه دیگران، خودش را به پشت بام رسانده بود و تنها با صدای جیغ و ضربهای که پس از افتادن روی زمین ایجاد شده بود آنها از واقعهای هولناک خبردار شده بودند.
وقتی مقام قضایی درباره مشخص شدن انگیزه این اقدام اشتباه سؤالاتی را از خانواده پرسید، مشخص شد که اختلافات آنها از قبل بوده و هر از گاهی با بروز مسئلهای خودش را نشان میداده است. اما آنچه منجر به گرفتن این تصمیم خطرناک از سوی دخترک میشود، به ۲۴ ساعت قبل برمی گردد که او در گفتگو با برادرش اسیر آماجی از حملات یک طرفه قرار میگیرد و این بحث بی نتیجه با دل خوری تمام میشود.
در پایان با دستور مقام قضایی پیکر آرزو برای بررسیهای تخصصی و مشخص شدن علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد.